دوست عزیز وداداش گلم آقا سید مهدی قاضی زاده -دام عزه -که الآن تو کربلا تشریف دارند و پدرشان از علمای بزرگ قم هست می گفتند:
روزی یک از همسایه ها(خانم) که تازه پسر جوانش را از دست داده بودند و همه اعضاء خانواده مقید به مسائل اسلامی نبودند خدمت پدرم رسیدند وقضیه عجیبی را مطرح کرد.
زنه می گفت:
پسرم را در خواب دیدم که عذاب آتش را می بیند و به من با گریه و ناله می گوید:
مادر کمکم کن مگه شما مرا دوست نداشتید چرا کمکم نمی کنی تو رو به خدا از این آتش نجاتم بده؟!!
گفتم :چرا پسرم دوستت دارم بگو چی کار کنم؟
گفت: مادر برام خیرات بفرست.
این زن به پدرم گفت:حاج آقا به خدا بعد ازاین خواب به بعد کلی نظر و نیاز و صدقه و احسان کردم ولی افاقه نکرد.
شب پیش باز پسرم به خوابم آمد وگفت:
مادرم مرا فراموش کردی چرا به من کمک نمی کنی؟
گفتم: پسرم کلی احسان کردم برات مگه بهت نرسیده؟
گفت :نه .
گفتم:می گی چکار کنم؟
گفت : مادر دکانم کلی سی دی و نوار موسیقی و مبتذل به مردم و جوانها دادم هر وقت آنها اون سی دی هارا می گذارند اینجا عذاب من زیادتر می شه تو رو به خدا اونها را از مردم بگیر!
سید می گفت:این مادر های های گریه می کرد و می گفت:
من چطور این همه سی دی و نوار را جمع کنم من که مشتریهای پسرم را نمی شناسم به علاوه از کجا معلوم آنها دست از گوش دادن به موسیقی بردارند؟
پدرم جواب نداشت واشک چشمانش را پر کرده بود؟ولی می گفت:دعا براش کنید ناامید نشید.
دوستان تورو به خدا حواسمون باشه چی کار داریم می کنیم مبادا با کارهای اینچنینی آخرت خودمون رو تباه کنیم.در روایت از امیر المؤمنین داریم که فرمود: گناه نعمتها را طرد می کند.به خاطر همین احسان مادر در حق این پسر قبول نمی شد.