قال على علیه السلام:
«یا کُمَیْلُ! لا تَأْخُذْ الّا عَنّا، تَکُنْ مِنّا» ؛
«اى کمیل! اگر مىخواهى از ما باشى، تمام معارف دینت را از ما بگیر!» .
📜شرح و تفسیر
بعضى مسألۀ ولایت را خیلى آسان گرفتهاند و کسانى که عاشقانه بر ائمّۀ اطهار علیهم السلام مىگریند و براى آنها سینه مىزنند و عزادارى مىکنند و توسّلاتشان ترک نمىشود را اهل ولایت مىدانند؛ یعنى همین را کافى مىدانند. بلکه بعضى تصوّر مىکنند که ولایت با گناه و خلافکارى هم جمع مىشود!
البتّه «ولایت» مراحل مختلفى دارد که یک مرحلۀ آن همان توجّه و توسّل و شرکت در مراسم عزاى آن بزرگواران است؛ امّا بدون شک این کافى نیست و ولایت کامل و حقیقى آن است که تمام برنامههاى زندگى خویش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظیم کنیم و آن عزیزان را در تمام زندگى خویش حاضر بدانیم؛ و معارف اصیل اسلام را از آنها بگیریم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البیت شد ، که در تمام مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البیت علیهم السلام نهاد و در هیچ مرحلهاى جز به تبعیت از اهل البیت فکر نکرد.
نقطۀ مقابل این تفکّر ولایى صحیح و ناب امور زیر است:
١- این که انسان به خیالات و گمانها و اوهام خویش پناه ببرد و با پوستۀ ظاهر فریب آن را بیاراید و راه خویش را با آن بپیماید!
٢- این که تنها به عقل و خرد خویش متّکى نباشد، بلکه به قرآن و سنّت هم روى آورد؛ ولى شاگرد آنها نباشد و به دنبال آنها حرکت نکند، بلکه خود را استاد آنها بداند! یعنى اوّل تصمیم بگیرد و سپس آیات قرآن و روایات معصومان را بر آن تطبیق کند. نظرات خویش را بر دین خدا تحمیل کند، تفسیرهاى نادرست از آیات قرآن ارائه کند و خلاصه دست به «تفسیر به رأى» و یا به اصطلاح «قرائت جدید» بزند.
٣- این که از عقل و خرد خویش استفاده کند و در مقابل قرآن و سنّت نیز شاگردى نماید، ولى بدعتهایى از خود بگذارد و امورى خارج از دین را هم داخل دین کند و مخلوطى از دین و غیر دین را به عنوان دین و آیین خدا عمل نماید.
📚یکصد و ده سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، صفحه 90