وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.[1]
ترجمه:
واگر پروردگارت مىخواست، (به اجبار) همهى مردم روى زمین یکجا ایمان مىآوردند. (اکنون که سنّت خدا بر ایمان اختیارى مردم است،) پس آیا تو مردم را مجبور مىکنى تا ایمان آورند؟!
نکات آیه:
1- این آیه شریفه، صراحتا بر آزادی ذاتی مردم در پذیرش دین تاکید دارد.
2- طبق آیه شریفه، کسی حق ندارد مردم را مجبور به دینداری کند چنانچه پیامبران الهی و امام معصوم علیهم السلام هرگز چنین کاری نکردند.
3- این آیه در جواب کسانی است که به خاطر شرک ورزی مستحق عذاب الهی می شوند و شروع می کنند به این اعتراض که اگر خدا می خواست ما شرک نمی ورزیدیم. لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا[2]؛ اگر خدا مىخواست ما مشرک نبودیم .
این آیه به این گروه تذکر می دهد که اگر قرار بود انتخاب دین و یا ترک آن اجباری می بود، خداوند از اول اینان را مجبور به هدایت می کرد. در واقع آیه می خواهد بگوید اگر انسانی مسیر ضلالت و هدایت را پیش گیرد به اختیار خودش است و خودش سعادت و شقاوت خود را رقم می زند.
4- شاید کسی بگوید اگر پذیرش دین اجباری نیست چرا در جامعه اسلامی حاکمیت مردم را به رعایت برخی آموزه های دین الزام می کند؟ در جواب باید گفت که: وقتی کسی دینی را نپذیرد نباید آن را علنی کند چرا که در جامعه اسلامی تعداد کافران و مشرکان کم است و اگر قرار باشد هرکسی در اجتماع هر کاری دلش خواست انجام دهد نمی شود در آن جامعه زندگی کرد. لذا برای رعایت امنیت سایر انسانها، حاکمیت چاره ای جز الزام مردم به رعایت قوانین الهی و لو به صورت ظاهر ندارد. بلکه هر کسی در خفا دین را نپذیرد و به آموزه های آن معتقد نباشد کسی با او کاری نخواهد داشت و حاکمیت حق تفتیش عقیده او را ندارد.
5- امر به معروف و نهی از منکر صرفا جنبه تذکار و تذکر را دارد و به معنی اجبار نیست تا گفته شود خلاف این آیه است. به عبارت دیگر تذکر دادن با مجبور کردن به دینداری تفاوت ماهوی دارد.
6- از آیه استفاده می شود که هرکسی سرنوشت خودش را خودش رقم می زند و نمی تواند دیگری را متهم کند.
7- انسان مرتد مادامی که عقیده خود را مخفی می کند کسی با او کاری ندارد ولی وقتی عقیده فاسدش را اظهار کرد به دلیل اینکه فساد عقیدتی در جامعه را رواج می دهد باید تحت تعقیب و مجازات قرار گیرد. لذا این آیه ربطی به مساله ارتداد و مجازات آن ندارد.
8- این آیه ادعای کسانی را که می گویند اسلام دین شمشیر و اجبار است را نفی می کند و این نفی در واقع خبر از این است که ذاتا اسلام دین اختیار و آزادی است.
محمد علی فتحی
احمد الحسن کیست؟ (۴) احمد الحسن و طرفدارانش خطرناک تر از منافقین و داعش هستند حوزه/ من یک جمله با لفظ شدید قسم عرض میکنم اگر عقاید آنها را بخوانید والله تاالله بالله خواهید دید آنها خطرناکتر از منافقین و دواعش هستند!! اگر این افراد قدرت بگیرند اولین کاری که میکنند این است که حوزههای علمیه را ویران میکنند و روحانیت را از بین میبرند. |
به گزارش خبرگزاری «حوزه»، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) سلسله مباحث حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسینی قزوینی با موضوع پاسخگویی به شبهات مهدویت نموده را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار داده که متن کامل یکی از سخنرانی های این کارشناس حوزوی تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین
عرائض خودمان را با جملهای از امام هادی (سلام الله علیه) که بارها به گوشمان خورده است آغاز میکنیم. حضرت فرمود:
«لَوْلَا مَنْ یبْقَی بَعْدَ غَیبَةِ قَائِمِنَا ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاک إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ/ اگر پس از غیبت قائم ما، از علمائی که دعوت به سوی او کنند و راهنمایی به حضرت او نمایند و با حجتهای الهی و از دین او دفاع کنند و ضعیفان از بندگان خدا را از دامهای شیطان و پیروان شیطان نجات بخشند باقی نمیماندند البته هیچکس از مؤمنین پابرجا نبودند مگر آنکه از دین خدا برمیگشت.
(بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 2، ص 6، ح 12)
ما در جلسات گذشته در رابطه با پارهای از شبهاتی که جدیداً توسط فردی به نام «احمد الحسن» یا همان «احمد بصری» یا «احمد گاطع» مطرح شده است، مطالبی را تقدیم کردیم و تناقضگوییهای ایشان نسبت به انبیاء و ائمه طاهرین (علیهم السلام) را بیان کردیم.
در جلسه گذشته بحثی را تقدیم عزیزان کردم که ایشان نسبت به حضرت یونس وقاهت را به حدی بالا میبرد که میگوید: "حضرت یونس در شکم ماهی مرد، وارد جهنم شد و با قارون هم سخن شد." این در حالی است که قرآن کریم به صراحت میفرماید: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِین/ ما دعای او را به اجابت رساندیم، از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و همین گونه مؤمنان را نجات میدهیم. سوره انبیاء آیه 88
و: «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیم/ ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم. سوره قصص آیه 40
و: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُون/ و او را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم». سوره صافات آیه 147
ما این مطالب را از تفاسیر بزرگان شیعه مثل «مرحوم طبرسی»، «علامه طباطبایی»، «تفسیر نمونه» و همچنین روایات صحیح از کتاب «تفسیر علی ابن ابراهیم قمی» بیان کردیم.
همچنین عرض کردیم فردی که با این وقاحت، حضرت یونس که از انبیاء بزرگوار و از انبیای مرسل هست را اهل جهنم و داخل آتش میداند نه تنها شایستگی نیابت از حضرت مهدی ندارد، بلکه ویرانه کننده دین مهدویت، آیین مهدویت و فرهنگ مهدویت هم هست.
حضرت ولی عصر (ارواحناه له فداه) میآید و کسانی که قبل از آن بزرگوار همانند «سید حسنی»، «یمانی» و دیگران میآیند همگی مردم را به حق و حقیقت دعوت میکنند، به ایمان دعوت میکنند، به قرآن دعوت میکنند نه مطالبی که مخالف و ضد قرآن باشد!!
همچنین این افراد توهینهایی زیادی به دیگر انبیاء دارند. آنها به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) توهین کردند. من این مطالب را با تصویر کتابشان برای شما عزیران عرض میکنم و داوری را هم بر عهده شما محول میکنم.
* احمد الحسن بدتر از دجال است
بنده تأسف میخورم از یک عده افراد ناآگاه و جاهل که واقعاً از معارف دینی بهرهای نبردهاند. آنها از فردی پیروی میکنند و به او وابسته میشوند که به تعبیر آیت الله کورانی "دجال بصره" است.
کلمه «دجال» که ایشان آورده کلمهای است که کمتر از آن نمیتوان گفت، اما کسی که نسبت به انبیاء و ائمه چنین تعابیری به کار ببرد شایسته واژه بدتر از دجال است.
ما هم به طرفداران «احمد الحسن» بارها اعلام کردیم که برای مناظره حاضریم. در حال حاضر ده، دوازده سال هست که از خود او خبری نیست. معلوم نیست که او مرده است یا زنده است. طرفداران او تصویری از «احمد الحسن» نه در سایتهایشان و نه در رسانههایشان پخش نمیکنند، فقط صوتها یا کلماتی از او منتشر میکنند که میگوید:
"من فرزند امام مهدی هستم. پدرم به من دستور داده که مردم را دعوت کنم، اما حوزههای علمیه و مراجع عظام مانع آمدن حضرت مهدی هستند. ما باید اینها را از بین ببریم تا حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) بیاید!!" من فایل پی دی اف تک تک کتابهای او را دارم.
* والله، تاالله، باالله احمد الحسن و طرفداران او از منافقین و دواعش خطرناک ترند
من یک جمله با لفظ شدید قسم عرض میکنم اگر عقاید آنها را بخوانید والله تاالله بالله خواهید دید آنها خطرناکتر از منافقین و دواعش هستند!! اگر این افراد قدرت بگیرند اولین کاری که میکنند این است که حوزههای علمیه را ویران میکنند و روحانیت را از بین میبرند.
من در جلسات آینده بحثهایی که ایشان علیه مراجع عظام تقلید دارد، بحثهایی که علیه حوزههای علمیه دارد را از کتابهایشان میآورم و نشان میدهم سپس داوری را بر عهده شما میگذارم.
اگر این آقایان واقعاً راست میگویند آقای «حسن بصری» که نماینده حضرت مهدی است چرا مخفی شده است؟! اگر قرار باشد که او مخفی باشد حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) از نظرها غایب است و نیازی نیست که نماینده غایب از نظر معین کند.
* حاضر به مناظره با طرفداران احمد الحسن هستیم
چرا این افراد حاضر به مناظره نیستند؟! ما بارها اعلام کردیم در «شبکه جهانی ولایت» یا هرجای دیگر حاضر به مناظره هستیم. ما به آقایانی که در گوشه و کنار منطقه شما پردیسان هستند گفتیم به اینجا بیایند. ما میزی برای آنها قرار بدهیم و بنده هم اینجا مینشینم.
همچنین اگر با بنده حاضر به مناظره نیستند تعداد ده الی دوازده نفر از شاگردانمان آمادهاند تا با این افراد مناظره کنند. این افراد میتوانند ده دقیقه صحبت کنند و دوستان ما هم ده دقیقه صحبت میکنند.
همانطور که در این مسجد امام حسن عسکری در پردیسان یکی از این دوستانمان با یکی از این طرفداران او که مدعی است که من در حوزه علمیه رسائل، مکاسب و خارج تدریس میکنم مناظره کرده بود. وای به حال طلبههایی که پای درس ایشان میروند!!
آنها پس از اینکه بحثی یک ساعته کرده بودند تمام طرفداران او گفته بود تو که ادعای علم میکردی چرا جواب سوالهای ایشان را نمیتوانی بدهی؟!
دوستان عزیز! ما هم برای گفتگوی دوستانه و هم مناظره علمی با این افراد آماده هستیم. اگر مناظره علمی فایده نداشت بنده شخصاً با طرفداران ایشان البته بزرگانشان حاضر به مباهله هستم!!
حضرت امام کاظم فرمود: «وَ بَاهِلُوهُمْ فِی عَلِی (ع)/ در رابطه با حقانیت امیرالمؤمنین با این افراد مباهله کنید».
(بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 10، ص 452، باب 26 نوادر الاحتجاجات و المناظرات من علمائنا رضوان الله علیهم فی زمن الغیبة).
«احمد الحسن» در رابطه حضرت ابراهیم (علیه السلام) مطالبی بیان کرده است. در کتاب «متشابهات» انتشارات «انصار امام مهدی که خداوند در زمین تمکینش دهد» مطالبی بیان شده است. البته مراد از امام مهدی همین «احمد الحسن» هست و حضرت مهدی نیست!!
در جلد اول این کتاب به قلم جانشین و فرستاده امام زمان «سید احمد الحسن» پینوشت «شیخ ناظم العقیلی» که از طرفداران پروپا قرص او در عراق است صفحه 30 نوشته شده است: "زمانی که ملکوت آسمانها برای ابراهیم کشف شد و نور حضرت مهدی (علیه السلام) را دید، گفت: او پروردگار من است. زمانی که نور حضرت امام علی را دید، گفت: او پروردگار من است. زمانی که نور حضرت محمد را دید، گفت: او پروردگار من است. او نتوانست تمییز دهد که آنها مخلوق هستند."
مشاهده کنید کسی که الفبای اسلام را فهمیده باشد نسبت به حضرت ابراهیم که از پیامبران مرسل هست ادعا میکند که ایشان نمیتوانست مخلوق را از خالق تشخیص بدهد!!
تعبیر امام رضا (علیه السلام) در کتاب «عیون اخبار الرضا» را ملاحظه کنید. من از نزد خود هیچ چیزی عرض نمیکنم. در کتاب «عیون اخبار الرضا» چاپ منشورات «شریف رضی» اول خیابان چهارمردان جلد اول نقل شده است:
«علی بن محمد بن جهم» میگوید در مجلس مأمون بودم و امام رضا (علیه السلام) هم آنجا بودند. از آن بزرگوار سؤال کردم:
«أنّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَقِّ إِبْرَاهِیمَ ع فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کوْکباً قالَ هذا رَبِّی/ یابن رسول الله! قول پروردگار که در حق حضرت ابراهیم فرمود: "وقتی شب فرا رسید حضرت ابراهیم چشمش به ستاره افتاد، گفت: این پروردگار من است" برای ما توضیح دهید».
امام رضا جواب داد. - دیگر ما بالاتر از کلام معصوم سخنی نداریم؛ سخن آن بزرگواران فصل الخطاب است. - حضرت فرمود:
«فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ إِبْرَاهِیمَ ع وَقَعَ إِلَی ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ یعْبُدُ الزُّهَرَةَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الْقَمَرَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الشَّمْس/ حضرت ابراهیم با سه دسته از بت پرستان برخورد کرد؛ تعدادی ستاره زهره را میپرستیدند، تعدادی ماه میپرستیدند و تعدادی آفتاب میپرستیدند.
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ فَرَأَی الزُّهَرَةَ قَالَ هذا رَبِّی عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَار/ وقتی شب فرارسید آن ستاره زهره خاموش شد حضرت ابراهیم به عنوان تمسخر، استهزاء و انکار میفرماید: پروردگار من این است؟!
«فَلَمَّا أَفَلَ الْکوْکبُ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ لِأَنَّ الْأُفُولَ مِنْ صِفَاتِ الْمُحْدَثِ لَا مِنْ صِفَاتِ الْقِدَم/ پس چون آن ستاره فرو رفت گفت: من فرو روندگان و زائل شدگان را دوست ندارم زیرا افول و زوال از صفات حادث است نه صفات قدیم.
«فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَار/ پس چون ماه را دید در حالتی که برآمده بود بر سبیل انکار و استفهام گفت: پروردگار من این است.
«وَ رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ مِنَ الزُّهَرَةِ وَ الْقَمَرِ عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَارِ لَا عَلَی الْإِخْبَارِ وَ الْإِقْرَار/ و ابراهیم آفتاب را برآینده و بنور خود جهان را تابندهتر دید و گفت: این پروردگار من است. این کوکب در جرم بزرگتر است و در ضیاء از زهره و ماه بیشتر است و این مطلب را نیز بر سبیل انکار و استفهام گفت نه بر سبیل اخبار و اقرار.
«إِنَّمَا أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ ع بِمَا قَالَ أَنْ یبَینَ لَهُمْ بُطْلَانَ دِینِهِمْ وَ یثْبِتَ عِنْدَهُمْ أَنَّ الْعِبَادَةَ لَا تَحِقُّ لِمَا کانَ بِصِفَةِ الزُّهَرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ وَ إِنَّمَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِخَالِقِهَا وَ خَالِقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض/ و قصد ابراهیم علیه السّلام از آنچه گفت تنها این بود که بطلان عقیدهشان را بر آنان روشن گردانده و بدیشان ثابت نماید که عبادت شایسته چیزهایی مانند زهره و ماه و خورشید نیست، و تنها این عبادت سزاوار خالق آنان و آفریننده آسمانها و زمین است.
(عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 197، ح 1).
مشاهده کنید این سخن امام هشتم است و آن هم سخن کسی که مدعی است فرزند حضرت مهدی است که می گوید نتوانست تشخیص بدهد که نور حضرت مهدی خدای ابراهیم است یا مخلوق خدای ابراهیم است!! همچنین «شیخ طوسی» همین تعبیر را دارد و مینویسد:
«وإنما قال ذلک علی سبیل الانکار علی قومه»
التبیان فی تفسیر القرآن، نویسنده: الشیخ الطوسی، ج 4، ص 184، باب 6 - سورة الأنعام
نکته دیگری که به پیغمبر اکرم میرسد اشرف خلائق است. حال ببینید تعبیر ایشان در این زمینه چیست! در کتاب «متشابهات» جلد چهارم اثر جانشین و فرستاده امام مهدی «سید احمد الحسن» در رابطه با آیه شریفه: «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِینا/ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم!
«لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مستقیماً/ غرض این بود که خداوند گناهان گذشته و آیندهای را که به تو نسبت میدادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند، و به راه راست هدایتت فرماید. سوره فتح آیات 1 و 2
مینویسد: "این حجابی است که جابجا میشود. در لحظهای که کنار میرود، جز خدای واحد قهار باقی نمیماند و این همان غفران گناه باقی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که برای بقای اوست. و آن شخصیت اوست، انیت و انانیت اوست که مانند گناهی در برابر خداست. بنابراین در هنگام فتح جز خدا و جز نوری که ظلمتی در آن نیست باقی نمیماند، زیرا ظلمت گناه بخشیده شده محمد است؛ یعنی از صفحه وجودش برداشته میشود."
خدا میداند وقتی میخواهم این مطالب را بخوانم بدنم میلرزد که نسبت به رسول گرامی اسلام ادعا کنیم که حضرت دارای گناه و ظلمت بوده است. وقتی در آنجا چنین حرفی بزنیم نمیدانم مابقی چه خواهد شد!!
قبلاً عرض کردیم ایشان در جلد چهارم در تفسیر آیه شریفه: «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلا/ ولی انسان بیش از هر چیز به جدل میپردازد. سوره کهف آیه 54
نسبت به حضرت امیرالمؤمنین میگوید: "انسان در این آیه یعنی علی بن ابی طالب است." این همان حرفی است اهل سنت در کتاب «صحیح بخاری» دارند که روایت بسیار زشتی را نقل میکنند.
* روایتی زشت از اهل سنت در کتاب صحیح بخاری
روایت از این قرار است که پیغمبر اکرم خواستند حضرت زهرا و حضرت امیر را برای نماز صبح بیدار کنند آنها بیدار نشدند، با رسول گرامی اسلام جر و بحث کردند سپس آن بزرگوار آیه شریفه «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلا)» را خواندند. این آقا با این نسبت کذایی که می دهد مدعی است که مدافع حریم اهل بیت است!
بازهم در رابطه با آیه شریفه: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر/ به عصر سوگند که انسانها همه در زیاناند». سوره عصر آیات 1 و 2
به صراحت میگوید: "امیرالمؤمنین فهو الانسان و هو فی خسر"؛ به گفته او مراد از (الْإِنْسانَ) در (وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر) یعنی علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه). حال مشاهده کنید در کتاب «کمال الدین» اثر «مرحوم شیخ صدوق» تعبیر امام صادق (علیه السلام) چیست. آن بزرگوار فرمود:
«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ قَالَ ع الْعَصْرُ عَصْرُ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ یعْنِی أَعْدَاءَنَا»
کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق/مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 656، ح 1
امام صادق فرمودند: مراد از (الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ) اعداء ما هستند که در زمان ظهور حضرت مهدی به دست آن بزرگوار نابود میشوند. امام صادق میفرماید: مراد از (الْإِنْسانَ) دشمنان ماست، اما این شخص ادعا میکند مراد علی ابن ابی طالب است!!
در کتاب «اقبال الأعمال» اثر «سید بن طاووس» نقل شده است:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّد»
إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 457
همچنین در کتاب «مناقب» اثر «ابن شهرآشوب» از «ابن عباس» نقل شده است که میگوید:
«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ یعْنِی أَبَا جَهْل»
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، ج 3، ص 61، فصل فی أنه مع الحق و الحق معه
البته این روایات مصداق هست. حال اگر اعداء آل محمد باشد «ابوجهل» هم یکی از اعداء آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) هست. ایشان بازهم در کتاب «المتشابهات» جلد چهارم میگوید علی بن ابی طالب میفرماید:
«وَ عَقْلِی مَغْلُوب/ عقل من مغلوب است.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 84، ص 341، ح 19
او بازهم میگوید: "این منیت و ظلمت کم در وجود علی بود. اگر این منیت و ظلمت کم در وجود علی نبود، علی همان محمد میشد."
*طرفداری طلبه درس خوانده حوزه از احمدالحسن مایه تأسف و تعجب است
آدم واقعاً نمیداند اسم این افراد را چه بگذارد. من واقعاً تأسف میخورم! حال یک انسان عوام یا شترچرانهای بیابانهای ریاض و بغداد تابع این شخص شوند آدم گلایه نمیکند، اما طلبهای که در حوزه درس خوانده و با فرهنگ اهل بیت آشناست از این شخص طرفداری میکند و دیگران را هم دعوت میکند. این مایه تعجب و تأسف است!
طرفداران «احمد الحسن» به مراجع نامه مینویسند و درخواست میکنند که بیایید با ما مناظره کنید!! اگر شما اهل مناظره هستید جای مناظره اینجاست. اگر آمدید ما، شاگردان ما یا دوستان دیگر ما را اینجا مغلوب کردید بعد نوبت به اساتید حوزه میرسد بعد نوبت به مراجع میرسد. شما میخواهید با این کار خود را فریب دهید و بزرگ کنید؟!
خدا میداند گفتن حرفهای او نسبت به حضرت سیدالشهدا برایم بسیار سخت است. در کتاب «متشابهات» جلد دوم در رابطه با یکی از فرازهای دعای عرفه که میفرماید:
«إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی»
إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 349
میگوید: "مراد از این فراز این است که در وجود حضرت امام حسین یک شرک نفسانی است!" نستجیر بالله؛ یا امام حسین از شما معذرت میخواهم. یا امام زمان پوزش میطلبیم!!
تا آنجایی که میگوید: "امام حسین این معنای شرک را نیز آنچه از شک به همراه دارد قصد کرده است. بعد امام حسین فتح المبین را بیان میکند." این حرف در حقیقت همان حرفهایی که صوفیان و دراویش میزنند.
در اینجا من حرف زیاد دارم، اما این مطالب نمونههایی از جسارتهای این شخص به انبیاء، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است و در حقیقت زیر سؤال بردن مقامات عالی و عصمت بزرگان دین است.
* پاسخی بر نظریه نقد معصوم
بحمدالله در جامعه ما زیر سؤال بردن عصمت ائمه اطهار وسیله خوبی شده است و زمانی که میخواهند ذهن مردم را از بحرانهای کشور به جای دیگری مشغول کنند بحث عصمت انبیاء را مطرح میکنند و ادعا میکنند عصمت امام زمان و پیغمبر اکرم قابل نقد است.
اگر واقعاً نظر ایشان این است زمانی که حضرت ولیعصر تشریف بیاورند کارگزاران و مردم زمانشان قابل نقد است شاید بتوان توجیه کرد. گرچه کارگزاران حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) که همان 313 نفر باشند تالی تلو معصوم هستند.
ما روایات متعدد داریم که عدهای از آنها از نظر تهذیب و کمالات دارای طی الارض هستند و با طی الارض به حضرت مهدی در کعبه میپیوندند، یک عده طی الهواء دارند و همانند پرش پرندگان در هوا میپرند و در کنار خانه خدا به حضرت مهدی میپیوندند.
این آقایان همچنین ادعا میکنند نبی مکرم اسلام اجازه نقد میداد!! همگی شما فضلا و اساتید هستید. من حدود 48 سال است که در حوزه هستم و خیلی هم از طلبههای بیعرضه نبودم و با روایات اهلبیت (علهیم السلام) سر و کار داشتم.
تاکنون که بیش از 60 جلد از تألیفات ما از چاپ بیرون آمده است بنده یک مورد ندیدم که نبی مکرم اسلام یا ائمه اطهار (علیهم السلام) فرموده باشند بیایید ما را نقد کنید!! اگر شما اعاظم و بزرگواران موردی سراغ دارید ما دست شما را میبوسیم و استفاده میکنیم.
ما کاری با این مباحث نداریم، اما آن بحثی که آقایان آورده بودند مبنی بر اینکه پیغمبر اکرم به افراد مطالبی را میگفت. صحابه میپرسیدند: آیا این مطالب از شماست یا از طرف خداوند عالم است؟! اگر پیغمبر اکرم میفرمود: "این مطالب از طرف خداست" صحابه حرفی نمیزدند، اما اگر میفرمود: "این مطالب از من است" صحابه قبول نمیکردند و میگفتند: "ما قبول نداریم." البته این تعبیر هم نیست.
من دو مورد از انتقاد را برای شما نقل میکنم. عرض کردم ما در بحث سیاسی خیلی زیاد وارد نمیشویم. اولین حرف کلمه سیاسی با سین شروع شده که مثل اره است و بدن انسان را اره میکند. از این قضایا کنار برویم و فقط یک بحث علمی داریم.
در کتاب «تفسیر قرطبی» که یکی از تفاسیر معتبر اهل سنت و عصاره تفسیر 6 قرن صدر اسلام است جلد 21 در رابطه با قضیه حدیث غدیر که پیغمبر اکرم حضرت امیرالمؤمنین را در غدیر نصب کرد مطالبی بیان شده است.
«حارث بن نعمان» وقتی خبر را شنید خدمت پیغمبر اکرم آمد و عرضه داشت:
«یا محمد أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنک رسول الله فقبلناه منک»
یا محمد! ما را امر کردی از جانب خدا که گواهی دهیم بر اینکه معبود بر حقی جز خدا نیست و تو پیامبر خدا هستی و ما قبول کردیم.
«وأن نصلی خمسا فقبلناه منک ونزکی أموالنا فقبلناه منک وأن نصوم شهر رمضان فی کل عام فقبلناه منک وأن نحج فقبلناه منک»
ما را به پرداخت خمس فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به پرداخت زکات فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به روزه گرفتن در ماه رمضان فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به حج رفتن فرمان دادی و ما قبول کردیم.
«ثم لم ترض بهذا حتی فضلت بن عمک علینا/ سپس تو به این همه خرسند نشدی و حال پسرعموی خود را بر ما فضیلت دادی.
«أفهذا شیء منک أم من الله/ این نصب چیزی از جانب توست یا فرمانی از نزد خداست؟
بنده غیر از این مورد، مورد دیگری مشاهده نکردم. ماجرای «حباب بن منظر» بحث جدایی است و مربوط به قضیه جنگ بدر است؛ ربطی به اینجا ندارد.
این در حقیقت نقدی است که میگوید: یا رسول الله! این نصب از ناحیه تو بود یا از ناحیه خداوند است؟! در بعضی از تعابیر، از جمله تعبیر «سبط بن جوزی» نقل شده است که چشمان حضرت از شدت غضب سرخ شد. حضرت سه مرتبه فرمود: «والله الذی لا إله إلا هو ما هو إلا من الله/ سوگند به خدایی که جز او معبود بر حقی نیست این امر از جانب خدا است.
سپس «نعمان بن حارث» گفت:
«فولی الحارث وهو یقول: اللهم إن کان ما یقول محمد حقا فامطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم»
نعمان با شنیدن این سخن پشت کرد و به راه افتاد در حالی که میگفت: خدایا اگر مساله خلافت علی حق است و از جانب توست سنگ از آسمان بر ما بباران.
بعد راوی میگوید:
«فوالله ما وصل إلی ناقته حتی رماه الله بحجر فوقع علی دماغه فخرج من دبره فقتله/ به خدا سوگند هنوز نزد شترش نرفته بود که سنگی از بالا آمد به طوری که از سرش خورد و از ماتحتش درآمد و کشته شد.
«فنزلت: (سأل سائل بعذاب واقع) الآیة»
الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 18، ص 278، باب المعارج: (1) سأل سائل بعذاب... ..
اگر مراد این است که گفتند: «أفهذا شیء منک أم من الله» باید بگوییم این روایت در «تفسیر آلوسی» که نویسنده آن سلفی است جلد 29 صفحه 55 نقل شده است و در کتاب «تفسیر ابو السعود» جلد نهم ص 29 نقل شده است.
همچنین «ابن مردوبه» در کتاب «مناقب» خود صفحه 247 این روایت را نقل کرده است و همگان این قضیه را آوردهاند. این یک مورد است، اما یک مورد هم در کتاب «نهج البلاغه» داریم که یکی از اصحاب امیرالمؤمنین انتقاد کرده است.
ببینید برخورد امیرالمؤمنین با منتقدین چگونه بوده است. حضرت بالای منبر خطبه میخواند و بعضی از کلمات را فرمودند. در این حال «اشعث بن قیس» گفت:
«یا أمیر المؤمنین، هذه علیک لا لک/ یا امیرالمؤمنین! سخنی که میگویی به ضرر توست و به نفع تو نیست.
این یک انتقاد است! حال ببینید برخورد امیرالمؤمنین چگونه بوده است. حضرت به «اشعث بن قیس» فرمود:
«مَا یدْرِیک مَا عَلَی مِمَّا لِی/ تو چه میفهمی که چه به ضرر من هست و چه به نفع من است.
نکته اینجاست که اگر ما بخواهیم کسی را نقد کنیم باید میزانی داشته باشد. ائمه اطهار میزان حق و باطل هستند همچنان که در روایت وارد شده است:
«علی مع الحق أو الحق مع علی حیث کان»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 7، ص 235، باب فیما کان فی الجمل
میزان، قرآن کریم است همچنانکه در روایت وارد شده است:
«علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض هذا حدیث صحیح الإسناد»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 134، ح 4628
مشاهده کنید که «حاکم نیشابوری» این روایت را با سند صحیح نقل میکند.
اگر کسی بخواهد معصوم را نقد کند باید فوق معصوم باشد و میزانی بالاتر از معصوم در دست داشته باشد. وقتی خود معصوم میزان حق و باطل است ما میخواهیم با چه میزانی کلام معصوم را نقد کنیم؟! امیرالمؤمنین به «اشعث بن قیس» میفرماید:
«مَا یدْرِیک مَا عَلَی مِمَّا لِی/ تو چه میفهمی که چه به ضرر من هست و چه به نفع من است.
«عَلَیک لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِین/ لعنت لعنتگران و لعنت خدا بر تو باد.
«حَائِک ابْنُ حَائِک مُنَافِقٌ ابْنُ کافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَک الْکفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 61، خ 19
حضرت امیرالمؤمنین این چنین تند با منتقد برخورد میکند. آن وقت ما بیاییم بگوییم ائمه اطهار (علیهم السلام) فرمودهاند: بیایید ما را نقل کنید!! میشود معصوم را نقد کرد؟!
اگر مراد این است که این حرف خلاف است، اما اگر مراد چیز دیگری است و ما نمیفهمیم ما میگوییم: "ما معذور هستیم، زیرا کلمات بزرگان و اعاظم را متوجه نشدیم. توضیح بیشتری بدهند تا ما هم متوجه بشویم."
* عصمت رسول اعظم(ص) در کتب اهل سنت
بحث عصمت بحث مهمی است که من نمیخواهم در اینجا زیاد ورود پیدا کنم. اجازه بدهید بنده دو سه مصدر از دیدگاه اهل سنت روی پرده ببرم تا عزیزان ببینند.
«ابن حجر عسقلانی» یکی از استوانههای علمی اهل سنت در کتاب «فتح الباری» جلد هشتم در رابطه حدیث قرطاس که به نبی مکرم اسلام نسبت هذیان دادند، میگوید:
«ووقوع ذلک من النبی مستحیل/ هذیان گفتن و سخن بیخود پیغمبر اکرم از محالات است.
«لأنه معصوم فی صحته ومرضه/ زیرا پیغمبر اکرم در حال صحت و مرض معصوم است.
«لقوله تعالی وما ینطق عن الهوی/ زیرا خداوند میفرماید: و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید.
«ولقوله إنی لا أقول فی الغضب والرضا إلا حقا/ و پیغمبر اکرم میفرماید: از زبان من در حالت عصبانیت یا سرور جز حق بیرون نمیآید.
فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج 8، ص 133، ح 4168
وقتی که از زبان مبارک رسول گرامی اسلام جز حق بیرون نمیآید، آیا حق قابل انتقاد است؟ حالا یک نفر ادعا کند و بگوید: "یا رسول الله! من حرف شما را نفهمیدم و سؤال دارم." سؤال کاملاً مجاز است، زیرا خداوند متعال میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَه/ بنابراین بندگان مرا بشارت ده کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند. سوره زمر آیات 17 و 18
همچنین «بدرالدین عینی» در کتاب «عمده القاری شرح صحیح بخاری» جلد 8 صفحه 62 همین تعبیر را دارد. جالب این است که در کتاب «سنن ترمذی» روایتی از «ابوهریره» نقل شده است که میگوید: "یا رسول الله! شما گفتید من جز حق چیزی نمیگویم در حالی که بعضاً با صحابه شوخی میکنید. آیا شوخیهای شما هم حق است؟!" دوستان ببینید کار چقدر ظریف است.
پیغمبر اکرم فرمود: «إنی لَا أَقُولُ إلا حَقًّا/ من جز حق چیزی نمیگویم.
الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسی أبو عیسی الترمذی السلمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت --، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ج 4، ص 357، ح 1990
حضرت به صراحت فرمودند: حتی شوخیهای من هم ملاک و میزان شوخی شرعی است و در شوخی کردن جز حق چیزی نمیگویم.
دقت داشته باشید این نگاه علمای اهل سنت است و این هم نگاه که مدعی است فرزند حضرت مهدی است و میگوید: برای زمینهسازی قیام پدرم آمدم و پدرم به من این اجازه را داده است!!
زمانی که بحث روایات را خواندیم روایاتی در این زمینه بیان میکنیم. ما روایات متعددی داریم حتی مرحوم «شیخ مفید» و دیگران قاطعانه اعلام میکنند: "هیچ فرزندی برای حضرت مهدی ثبت نشده و حضرت مهدی فرزندی ندارد!"
انشاءالله در جلساتی که قرار شد روایات را بیان کنیم به این مباحث خواهیم پرداخت. این آقایان به روایاتی استناد میکنند به طوری که قسمتی از روایت را میگیرند و قسمت دیگر را حذف و تحریف میکنند.
انشاءالله در آن جلسات بنده این مطالب را عرض خواهم کرد. علاوه بر این ما در رابطه با استغفار مطالبی داریم. حضرت سیدالشهداء میفرماید:
«إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِی»
إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 349، فصل فیما نذکره من أدعیة یوم عرفة
همچنین حضرت امیرالمؤمنین میفرماید:
«یا إِلَهِی وَ سَیدِی وَ مَوْلَای وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِک فَکیفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِک»
إقبال الأعمال؛ ابن طاووس، علی بن موسی، ج 2، ص 708، فصل فیما نذکره من الدعاء
امثال این مناجات زیاد است. من تنها به بیان یک مورد اکتفا میکنم؛ «مرحوم طبرسی» در کتاب «مجمع البیان» جلد 9 صفحه 171 در رابطه با آیه شریفه: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک/ و برای گناهت استغفار نما». سوره غافر آیه 55، مینویسد: «الخطاب له، والمراد به الأمة، وإنما خوطب بذلک لتستن أمته بسنته»
تفسیر مجمع البیان، نویسنده: الشیخ الطبرسی، ج 9، ص 171، ح 47
ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی مکرم اسلام میفرمایند: "من هر روز صد بار استغفار میکنم" که در حقیقت میخواهند این کار را به امت یاد دهند.
هدف ائمه اطهار (علیهم السلام) از این مناجاتها آموزش دادن به امت بوده است. حتی اهل سنت هم چنین عقیدهای دارند. «نحاس» در کتاب «تفسیر» خود نقل میکند:
«أن المخاطبة للنبی مخاطبة لأمته»
معانی القرآن الکریم، اسم المؤلف: النحاس، دار النشر: جامعة أم القری - مکة المرمة - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد علی الصابونی، ج 3، ص 316، ح 87
حضرت امام خمینی در کتاب «سر الصلاة» مینویسند:
"ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) استغفار میکردند و در مناجاتها با عبارتهایی که به ظاهر ایهام معصیت دارد آنها را بیان میکردند تا به امت نشان دهند و یاد دهند که ما چگونه با خدای عالم مناجات کنیم."
در شرح مناجات معروف حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل شده است حضرت به مرد اعرابی که خدمت آن بزرگوار آمد و عرضه داشت: یا علی! من عیالوار هستم، زندگیام بسیار در فشار است و هر کاری میکنم و هر چیزی دست میزنم بینتیجه است، فرمود: "چرا استغفار نمیکنی؟" قرآن کریم میفرماید: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیکمْ مِدْرارا/ و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید سپس به سوی او باز گردید تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد». سوره هود آیه 52
* دعایی برای استغفار از حضرت امیر(ع)
مرد اعرابی میگوید: یا امیرالمؤمنین! استغفار زیاد کردم، اما نتیجه ندیدم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: باید آنطور که من میگویم استغفار کنی. امیرالمؤمنین دعای استغفاری را برای مرد اعرابی املا کرد، مرد اعرابی نوشت و راوی این روایت هم امام حسین (علیه السلام) است.
این دعا حدوداً به اندازه دعای کمیل است که امیرالمؤمنین به مرد عرب داد و فرمود: هرگاه خواستی بخوابی و به بستر بروی این استغفار را با حالت گریه بخوان و اگر گریهات نیامد خودت را به حال گریه درآور تا خداوند روزیت را زیاد کند.
امام حسین (علیه السلام) میفرماید سال آینده مرد عرب آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! از زمانی که این دعا را خواندم خداوند نعمتش را بر تمام نمود تا آنجایی که جایی برای نگهداری اموال و حیوانات خودم ندارم.
حضرت امیرالمؤمنین فرمود: برادر عرب! سوگند به خداوندی که محمد را به حق به رسالت برگزید هیچ بندهای این استغفار را نمیخواند جز آنکه خداوند گناهانش آمرزیده و حوائج مشروعش را برآورده میسازد و به برکت استغفار مال و فرزندانش افزایش مییابد.
این استغفار در کتاب «صحیفه علویه جامعه» صفحه 164 دعای شماره چهار تألیف مرحوم «سید محمد باقر ابطحی» نقل شده است.
بنده به هرکدام از دوستان این دعا را دادم بعد از سه الی چهار ماه به من مراجعه کردند و گفتند: اصلاً با خواندن این دعا زندگیمان از این رو به آن رو شده است.
یکی از دوستان که شاگرد مدرسه امام المهدی بود، گفت: من که مستأجر بودم در کمتر از شش ماه صاحب خانه و ماشین شدم. بنده به او گفتم: الحمدلله اما تلاش کنید تا آخر عمر فراموش نکنید؛ البته با آن شرطی که حضرت فرمود! موقع خواب یا گریه کنید و یا حالت گریه داشته باشید؛ یا بکاء و یا تباکی کنید! اگر دوستان سرچ بزنند در «سایت مؤسسه ولی عصر» دعای استغفار برای زیادی روزی موجود است و دوستان میتوانند این دعا را دانلود و استفاده کنند.
دعایی که ائمه اطهار (علیهم السلام) دارند در بعضی جاها به همین شکل آموزش داده شده و دستور میدهند آنها را با همین کیفیت انجام دهید و این دعا را بخوانید. در بعضی موارد هم که دستور داده نشده است «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز صیان»!
ائمه اطهار (علیهم السلام) ملاک را به ما دادند، حال اینکه ادعا میکنند: "امام حسین اینطور میگوید و نستجیر بالله شرک نفسانی در وجود او بوده است" واقعاً نمیدانم چه حکمی دارد!؟
اگر شما از مراجع عظام تقلید استفتاء کنید خواهند گفت اگر کسی چنین نسبتی به امام معصوم بدهد اصلاً مسلمان است یا مرتد است.
اگر دوستان سؤالاتی داشته باشند در خدمتشان هستیم. البته ظاهراً دوستان هفته پیش سؤالاتی داده بودند که نزد ما موجود است. اگر سؤال دارید بخوانید و اگر سؤال نیست من چند مورد از سؤالات هفته گذشته را بخوانم. صلواتی ختم بفرمایید.
* پرسش
تا شما آماده میشوید به سؤال یکی از دوستان که پرسیدند: "در قرآن بحث توسل و شفاعت نفی شده است" سپس بعضی از آیاتی که مربوط به مشرکین و کفار است را بیان کردند. خداوند متعال در سوره احقاف میفرماید:
«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یسْتَجِیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون/ چه کسی گمراهتر است از آنها که غیر خدا را پرستش میکنند که اگر تا قیامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمیگویند، و اصلاً صدای آنها را نمیشنوند!». سوره احقاف آیه 5
یا: «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیسْتَجِیبُوا لَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقِین/ آنهایی را که غیر از خدا میخوانید (و پرستش میکنید) بندگانی همچون خود شما هستند، آنها را بخوانید و اگر راست میگوئید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را بر آورند)». سوره اعراف آیه 194
وهابیها این آیات را میآورند و ادعا میکنند: "شما که «یا علی» و «یا حسین» میگویید به فرموده قرآن کریم نوعی بت پرستی است. کسانی که شما آنها را صدا میزنید مثل شما هستند."
«إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب/ کسانی را که غیر از خدا میخوانید هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید نمیتوانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتواناند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)». سوره حج آیه 73
یا: «إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِین/ تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمیتوانی کران را هنگامی که روی برمیگردانند و پشت میکنند صدا کنی! سوره نمل آیه 80
* پاسخ
در این زمینه من یک جمله خدمت شما بگویم و آن اینکه تک تک آیاتی که امروزه وهابیت علیه شیعه بر حرمت توسل و شفاعت استدلال میکنند مربوط به بت پرستان و کسانی است که بت میپرستیدند.
من به عنوان نمونه تفسیر آیه 6 سوره احقاف را از «تفسیر طبری» برای شما میآورم. در کتاب «تفسیر طبری» جلد نهم صفحه 151 نقل شده است:
«إن الذین تدعون أیها المشرکون آلهة من دون الله»
جامع البیان عن تأویل آی القرآن، اسم المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری أبو جعفر، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1405، ج 9، ص 151، باب الأعراف: (194) إن الذین
همچنین در کتاب «تفسیر قرطبی» وارد شده است:
«قوله تعالی: (إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم) حاجهم فی عبادة الأصنام»
الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 7، ص 342، باب الأعراف: (194) إن الذین تدعون... ..
تک تک آیاتی که امروز وهابیت برای حرمت توسل و شفاعت میخوانند مربوط به بتپرستان است.
هرجایی در قرآن کریم (مِنْ دُونِ اللَّهِ) با قرینه (تَدْعُونَ) آمده است مربوط به بت پرستهاست. البته وهابیها همانند خوارج آیاتی که در حق کفار هست را عمدتاً در حق مسلمانان میآورند. چرا آقایان وهابی آیه 35 سوره مائده را نمیخوانند.
خداوند متعال میفرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَة/ ای کسانی که ایمان آوردهاید پرهیزگاری پیشه کنید و وسیلهای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید». سوره مائده آیه 35
آیا انتظار دارید خداوند متعال از این واضحتر و روشنتر بیان کنند!! اگر این آیه را برای یک بچه چهار پنج ساله بخوانید میفهمد.
همچنین در سوره یوسف آیه 97 وارد شده است: «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کنَّا خاطِئِین/ گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. سوره یوسف، آیه 97
حال چه فرقی میان (یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا) و: «یا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه» وجود دارد؟!
همچنین سوره مبارکه نساء آیه 64 میفرماید:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیما/ و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند) به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند. سوره نساء آیه 64
اگر زمانی که پیغمبر اکرم را بین خودمان و خدا واسطه قرار میدهیم برای ما طلب مغفرت کند توسل و شفاعت نیست چه نامی برای آن میگذارید؟! این خلاصهای از پاسخ به این سؤال بود. ما در خدمت شما هستیم.
* پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه بزرگواران و عرض تشکر خدمت استاد عزیز که واقعاً زحمت میکشند. برای سلامتی استاد بزرگوار صلواتی عنایت بفرمایید. عزیزی گفتند: منظور از «متشابهات» چیست که اسم کتابهایش را «متشابهات» گذاشته است؟!
* پاسخ
ما نمیدانیم؛ باید از خودشان سؤال کنند که چرا اسم کتاب خود را «متشابهات» گذاشته است. آنها معمولاً میگویند: علمای شیعه به آیات و روایاتی استدلال میکنند که از «متشابهات» است. آقای «فتحی» که هفته گذشته کلیپشان را پخش کردیم و توأم با توهین به بنده بود، گفت: "آقا شما خبر ندارید (وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ) از «متشابهات» است. آقای قزوینی شما نمیفهمید!!" حالا ما نفهمیدیم کجای (وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ) از متشابهات است. شاید به خاطر همین است که کتاب خود را «متشابهات» گذاشتهاند.
* پرسش
عزیزی گفتند: با سلام خدمت استاد بزرگوار. اگر بپذیریم ائمه معصومین (علیه السلام) نقدپذیر نیستند، آیا نتیجه میگیریم که حاکم اسلامی حتی غیر معصوم هم نباید نقد شود و هرکسی انتقادی داشت باید مورد لعن و نفرین قرار بگیرد؟!
* پاسخ
ببینید ما بحث معصوم را از غیرمعصوم جدا کنیم. ما در عالم هستی چهارده معصوم علی الإطلاق داریم. خیلی رُک بگویم حتی عصمت انبیاء بزرگوار هم در حد عصمت ائمه اطهار نیست.
عبارت حضرت امیرالمؤمنین در جواب «اصبغ بن نباته» که از ایشان پرسید: یا علی! آیا شما افضل هستید یا حضرت آدم؟! آیا شما افضل هستید یا حضرت ابراهیم؟! آیا شما افضل هستید یا حضرت موسی؟! فرمود: "همه انبیاء ترک اولی مرتکب شدهاند، اما من ترک اولی هم مرتکب نشدهام."
خود ائمه علیهم السلام هم به صراحت مطالبی در این خصوص فرمودهاند، اما فرصت نشد روایاتش را برای عزیزان بخوانم. ما روایات متعددی در این زمینه داریم که شاید تعداد آن به بیش از 50 روایت برسد.
در کتاب «عیون الاخبار الرضا» روایتی از امام هشتم داریم که پیغمبر اکرم فرمودند:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ ینْظُرَ إِلَی الْقَضِیبِ الْیاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِی غَرَسَهُ اللَّهُ بِیدِهِ وَ یکونُ مُسْتَمْسِکاً بِهِ فَلْیتَوَلَّ عَلِیاً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِیرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِیئَة»
عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 57، ح 211
بازهم در کتاب «خصال» اثر «شیخ صدوق» نقل شده است:
«إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یأْمُرُ بِمَعْصِیتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یأْمُرُونَ بِمَعْصِیتِهِ»
الخصال، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 139، ح 158
همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت میفرماید:
«فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضی» سپس میفرماید: «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّات» ائمه اطهار از لغزش معصوم هستند.
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: دارالحدیث، ج 1، ص 507، ح 528
تمام این روایات روایات صحیحه است؛ نه روایت مرسل است، نه ضعیف است و نه سند روایت مجهول است.
اگر ما از معصوم پایینتر بیاییم دیگر از منسوبین حضرت امیرالمؤمنین بالاتر نداریم. مشاهده کنید آن بزرگوار در کتاب «نهج البلاغه» چقدر نسبت به کارگزارانش خطاب و عتاب دارند و آنها را عزل میکند، توبیخ میکند و دستور تعزیر صادر میفرماید.
ولی یک مرتبه مراد آقایان نقد نیست بلکه تخریب شخصیت است. گاهی اوقات مباحثی را در مورد فلان مرجع تقلید یا نسبت به ولی امر مسلمین مطرح میکنند. وهابیت با این کار در حقیقت سعی دارند اذهان مردم را از آن رویه حرف شنوی نسبت به مرجعیت و ولی امر مسلمین دور کنند و به اهداف شومی که پشت درهای بسته سازمان سیا طراحی شده است برسند.
آن بحث جدایی است، اما اگر چنانچه یک نقد دوستانه باشد ما میپذیریم. اولاً نقد از نظر لغت به معنای بررسی کردن است. ناقد باید از منقودٌ علیه یا منقودٌ بالاتر باشد و علمیت و تخصص منتقِد باید بالاتر از منتقَد باشد.
به عنوان مثال کسی ادعا میکند که من به وزیر امور اقتصادی و دارایی اشکالی دارم؛ اما وقتی از او میپرسند: "شما تا به حال کار اقتصادی کردی و تخصص اقتصادی داری" پاسخ میدهد: "نه من معلم هستم!" به او میگویند: برو دنبال کارت.
شخصی باید به متخصص اقتصادی انتقاد کند که از نظر علم، تخصص و تجربه از او بالاتر باشد و انتقاد پایینتر از این رتبه سؤال است. میان سؤال و نقد و شبهه تفاوت وجود دارد. ما باید این مسائل را متوجه شویم.
افرادی ادعا میکنند: "نمیدانم و به همین جهت سؤال میکنم. شبهه است و میخواهم شبههام برطرف بشود" این شخص آزاد است و از امام هم میتواند سؤال بپرسد.
اگر کسی نسبت به فرمایش امام شبهه دارد خدمت ایشان میآید و عرضه میدارد: "یابن رسول الله! این فرمایش شما برای من روشن نشده است. چکار کنم؟!"؛ اما چنین چیزی نداریم که شخصی فرمایش امام را نقد و بررسی و اشکال کند.
* پرسش
سؤال میکنند لطفاً در مورد دعای امیرالمؤمنین که عرض میکند: "عقلم مغلوب است و قلبم محجوب است"توضیح فرمایید.
* پاسخ
در رابطه با دعای: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوب»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 84، ص 341، ح 19
عرض کردم این دعاها عمدتاً برای نشان دادن به دیگران است. حضرت «دعای کمیل» را برای «کمیل بن زیاد نخعی» میفرماید. همچنین «دعای صباح» را برای یکی از صحابه میفرمایند و دستور میدهند که شما بروید این دعا را بخوانید.
اضافه بر این تعبیری وجود دارد که علما از جمله امام خمینی(ره) دارد و یکی از علمای اهل سنت به نام «فخر رازی» دارند. ائمه اطهار در برابر ذات اقدس ربوبی و کمال لایتناهی قطعاً خودشان را ناقص میدانند.
نبی مکرم اسلام فرمود: «مَا عَرَفْتُک حَقَّ مَعْرِفَتِک وَ مَا عَبَدْتُک حَقَّ عِبَادَتِک»
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نویسنده: مصطفوی، حسن، ج 9، ص 337، باب و التحقیق
«علامه مجلسی» در یکی از تعابیر خود مینویسد که حضرت میفرماید: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیئَاتُ الْمُقَرَّبِین»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 25، ص 205، ح 16
چه بسا زمانی که من و شما فرزندمان را میبوسیم برای ما حسنه است همچنانکه وارد شده است: وقتی کسی فرزندش را میبوسد خدای عالم برای هر بوسه حسناتی به او میدهد. ولی معصومین همین اندازه که فرزند را میبوسند، از خدای عالم غافل میشوند و به فرزند خود توجه میکنند. لذا همین مقدار را برای خودشان احساس غفلت میدانند و به همین خاطر استغفار میکنند. شاید از آن باب باشد!
* پرسش
این بزرگوار سؤال هم داشتند و پرسیدند: در مورد «سید کمال حیدری» سؤال دارم؛ آیا ایشان خطایی کرده یا به ایشان تهمت زده شده است؟! ایشان میگوید: "صوتهای من را تقطیع کردهاند!!"
* پاسخ
ایشان روزی به دفتر ما در «شبکه جهانی ولایت» تشریف آوردند و حدود سه چهار ساعت با ایشان بودیم. من تا به حال نسبت به ایشان هیچ جملهای نگفتم، اما تقریباً حدود چهار سال قبل بود ایشان در «شبکه الکوثر» برنامه داشتند
دقت داشته باشید اولین بار است که بنده این قضیه را نقل میکنم و دلیل آن هم این است که قضیه خیلی حاد شده است که مجبور به نقل آن هستیم. ایشان در رابطه با اینکه تراث شیعه و کتابهای شیعه مملو اسرائیلیات است مطالبی بیان کرد. همچنین در مورد حوزه علمیه نجف، آیت الله العظمی سیستانی و دیگر بزرگان تعابیر بسیار تندی مطرح کردند.
شب عید فطر بود که خدمت آیت الله العظمی مکارم شیرازی رسیدیم و دیدیم ایشان بسیار ناراحت و عصبانی است و گفتند: ما قصد داریم که فردا به همراه آیت الله العظمی صافی گلپایگانی و آیت الله العظمی وحید خراسانی بیانیهای علیه «سید کمال حیدری» بدهیم.
بنده گفتم: حاج آقا اجازه دهید خواهشی از شما داشته باشم. گاهی اوقات به قول معروف یک کلاغ چهل کلاغ میشود؛ مخصوصاً میان اعراب حاد است. آدم زمانی که میخواهد با دشمن خود هم دشمنی کند باید عدالت را رعایت کند.
خداوند متعال میفرماید: «وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا/ و از روی عدالت گواهی دهید، دشمنی با جمعیتی شما را به گناه ترک عدالت نکشاند». سوره مائده آیه 8
بنده گفتم: حاج آقا اجازه دهید من عین فرمایش ایشان را پیاده کنم خدمتتان بدهم، خودتان مطالعه کنید و بعد از آن هر تصمیمی گرفتید مختار هستید. ایشان گفتند: قبول است به شرط اینکه صبح ساعت هشت مطالب او را به من بدهید.
ما دوستان را جمع کردیم. آنها تا صبح ساعت هشت مطالب را تایپ و مقابله کردند و خدمت ایشان دادیم. ایشان دستور دادند که مطالب را خدمت آیت الله سبحانی هم بفرستید. همچنین نسخهای از آن را به دفتر مقام معظم رهبری در قم هم بفرستید.
زمانی که من در ارومیه برای سپاه برنامه داشتم ایشان از مشهد زنگ زدند و گفتند: "فردا ما مهمان مقام معظم رهبری هستیم و صحبتهای «سید کمال حیدری» را یادم رفته است. اگر میشود صحبتهای او را برایم بفرستید تا فردا خدمت ایشان بدهم."
ما بلافاصله با قم تماس گرفتیم که فایل را فکس کنند. دو روز بعد آیت الله مکارم شیرازی تلفن کردند و گفتند: ما دیروز مهمان مقام معظم رهبری بودیم، این مطالب را دادم و ایشان از اول تا آخر خواندند. حضرت آقا جناب آقای «محمدی گلپایگانی» را صدا زدند و به ایشان فرمودند: "ایشان به هیچ وجه حتی یک ثانیه حق ندارد در رسانههای جمهوری اسلامی برنامه داشته باشد."
بعد از دستور مقام معظم رهبری برنامههای ایشان را قطع کردند. او در حال حاضر پشت سر آیت الله العظمی مکارم شیرازی خیلی حرف میزند که ایشان باعث شد برنامههای من در «شبکه کوثر» حذف شود.
البته زمانی که به دفتر بنده آمده بود دیدم که این بنده خدا نگاه خاصی نسبت به علما و بزرگان دارد از جمله نگاه خاصی به «شیخ طوسی» دارد. زمانی که صحبتهای ایشان را شنیدم موی بدنم سیخ شد.
ایشان یک سری مطالب خیلی تند دارد و بحث تقطیع هم نیست؛ البته قبول دارم که وهابیت حرفهای ایشان را خیلی تقطیع کردند. از میان ده مورد از صحبتهای او که در شبکهها پخش میشود هشت مورد آن تقطیع است. اول و آخر صحبتهای ایشان را تقطیع کردند، اما دو یا سه مورد آن هم برداشتهای غلط او از آیات و روایات است.
ایشان در یک جلسه ادعا میکند که ما یک حدیث صحیح در رابطه با اثبات حضرت مهدی نداریم!! بعد دو یا سه جلسه این ادعا را نقد میکند، اما در یک جلسه حدود یک ساعت تمام ادله را با قاطعیت رد میکند و انسان تصور میکند او به حرفهایی که میزند واقعاً معتقد است و صحبتهای ایشان همین است.
او وقتی میخواهد نقل کند شاید لحن و بیان ایشان نسبت به ولیعصر (ارواحنا له الفداه)، نسبت به عصمت ائمه اطهار (علیهم السلام) و مراجع عظام تقلید ده برابر تندتر از وهابیت باشد!!
آیت الله مکارم گفتند: من چندین بار ایشان را خواستم، با ایشان صحبت کردم و ایشان را نصیحت کردم. مراجع دیگر هم همین کار را انجام دادند، اما ظاهراً ایشان نظر خاصی دارند.
البته ما به دوستمان میگوییم: ما نباید کاری کنیم که بعضی از علمایی که فکر صحیحی ندارند را به طرف وهابیت هل بدهیم تا به آن سمت کشیده شوند. ما باعث نشویم که آنها به آن سمت بروند.
البته شبکههای وهابی علناً اعلام میکنند که «سید کمال حیدری» سنی شده است. یعنی به عنوان مرجع شیعه از او تعبیر نمیکنند، چون عبارتهایش را عبارتهای سنی تلقی میکند.
* پرسش
سؤالی به عنوان سؤال آخر مطرح میکنم. این عزیزمان توضیحی در رابطه با خطبه 216 از کتاب «نهج البلاغه» خواستند که میفرماید:
«فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِک مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی/ زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آن که خداوند (کسیکه به من از خودم مالک تر است) مرا حفظ فرماید».
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 335، خ 216 و من خطبة له ع خطبها بصفین
* پاسخ
بعضی از آقایان «یکفِی اللَّهُ» را حذف میکند و ادعا میکنند که امیرالمؤمنین فرموده است: "من بالاتر از نیستم که خطا کنم. بیایید مرا نقد کنید!!" این کار همانند آن است که ما در آیه شریفه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِه/ ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو میکرد (و طرحی برای پیش برد اهداف الهی خود میریخت) شیطان القائاتی در آن میکرد».
عبارت «مِنْ قَبْلِک» را حذف کنیم. اگر شما همین فراز را حذف کنید تمام انبیاء آنچه بیان میکنند (أَلْقَی الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِه) معنا میدهد، اما ذیل روایت میفرماید: «فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِه/ اما خداوند القائات شیطان را از میان میبرد سپس آیات خود را استحکام میبخشید. سوره حج آیه 52
خداوند متعال در آیه دیگری میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ/ بگو من فقط بشری هستم همچون شما (امتیازم این است که) به من وحی میشود. سوره کهف آیه 110
ولی در ادامه آیه «یوحی إِلَیّ» را هم دارد!
امیرالمؤمنین میفرماید: «إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی» اما آقایان وهابی آن را فراموش میکنند.
جناب آقای «عبدالله نوری» معمولاً در اوایل، صبحها در نماز جماعت آیت الله العظمی شبیری زنجانی شرکت میکردند و ما معمولاً یک جا مینشستیم.
ایشان در یکی از سخنرانیهایشان تعبیری داشت و گفت: "امیرالمؤمنین میفرماید من فراتر از این نیستم که خطا کنم. وقتی امیرالمؤمنین میگوید من خطا میکنم تکلیف ولی فقیه مکشوف شورای نگهبان و خبرگان رهبری مشخص است!!"
بنده گفتم: جناب آقای «نوری» بزرگوار! شما طلبه حوزه و فاضل هستید. شما اگر بحث نظری و جناحی دارید و با هم اختلاف دارید بیایید حرفتان را بزنید. شما آزاد هستید و الآن هم فضای آزادی است. اگر فحش هم بدهید میتوانید، اما چرا کاسه و کوزه را سر معصوم میشکنید؟
او با حالت ناراحتی گفت: آقای «قزوینی» من از شما تعجب میکنم که چرا به این مطالب توجه نمیکنید!! امیرالمؤمنین خود میفرماید: «لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئ»!! بنده گفتم: عزیزم «لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئ» را خواندی، اما «إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی» را نخواندید؟! با این وجود پیغمبر اکرم هم مثل ماست و چرا ما باید از ایشان تبعیت کنیم؟! خداوند متعال فرمود: (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ) اما بعد از آن (یوحی إِلَی) هم فرمودند. ایشان دیگر سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.
این آقایان معمولاً یک بخشی از کلام معصوم را بیان میکنند. مثلاً ادعا میکنند ائمه اطهار و پیغمبر اکرم مشورت میکردند.
قرآن کریم به مشورت دستور داده و میفرماید: وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ/ و در کارها با آنها مشورت کن.
اما: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّه/ اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن». سوره آل عمران آیه 159
پیغمبر اکرم بارها با صحابه مشورت میکرد، اما مخالف آن را انجام میداد؛ زیرا صلاح نبود کاری طبق خواسته آنها انجام بدهد.
«طلحه» و «زبیر» به حضرت امیرالمؤمنین اعتراض میکردند و میگفتند: "چرا با ما مشورت نمیکنید؟" حضرت در جواب فرمودند: چیزی که برای من یقین و قطعی است و به صلاح امت است نیازی به مشورت با شما ندارم. اگر در جایی دیدم که به مشورت با شما نیاز است با شما مشورت خواهم کرد.
هدیه به ارواح پاک انبیاء، اولیاء، شهدا، صدیقین، صالحین بالأخص ذوی الحقوقین و امام راحل صلوات.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مقام معظم رهبری مد ظله:
دعوت جوانهای ما به علوم عقلی، بسیار مهم است؛ توجّهِ حوزهها به علوم عقلی و بخصوص فلسفه، خیلی مهم است. بعضی از آقایانِ بزرگوار و محترمی که خیلی مورد تکریم و احترام ما هستند، اشکال داشتند به اینکه درسهای فلسفه و عرفان و این حرفها در قم زیاد شده؛ بنده به آن آقایان گفتم که اگر چنانچه فلسفه را شما از قم بردارید، کسانی در جاهای دیگر، متصدّیِ تبیین فلسفه و تدریس فلسفه میشوند که اهلیّت و صلاحیّت این کار را ندارند؛ کمااینکه الان میبینیم بعضی از افرادی که در غیر قم بهعنوان فلسفهدان شناخته میشوند و مطرح میشوند، اطّلاعاتشان از فلسفه سطحی است؛ نه اینکه اطّلاع ندارند امّا اطّلاعاتشان عمیق نیست، سطحی است؛ یک چیزی خواندهاند و یک اصطلاحی را بر زبان جاری میکنند؛ خب این خوب نیست؛ خوب است که در خود قم باشد، در حوزهی علمیّه باشد. تهران هم همینجور؛ حوزهی علمیّهی تهران هم که یک روزی مرکز علوم عقلی بوده، امروز اگر چنانچه تدریس فلسفه و تدریس علوم عقلی در آن رواج پیدا بکند، این به نظر ما یک چیز بسیار خوب و مفیدی خواهد بود انشاءالله.
امام خامنه ای مد ظله:
مراقب باشیم دچار سطحیگری و ظاهرگرائی نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهی اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینی است؛ حرف، حرف دینی است؛ شعار، شعار دینی است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائی دین از زندگی است؛ آنچه که بر زبان جاری میشود، در برنامهریزیها و در عمل دخالتی ندارد. ادعا میکنیم، حرف می زنیم، شعار می دهیم؛ اما وقتی پای عمل به میان میآید، از آنچه که شعار دادیم، خبری نیست.
پی نوشت:
وقتی به برخی از مردم مسأله ای گفته می شود که طبق شریعت مقدس اسلام و مذهبه حقه شیعه است در جواب می گویند که نه ما آنچه خودمان دلمان می خواهد انجام می دهیم!
مثلا وقتی گفته می شود که نماز را به زبان فارسی نباید خواند می گویند که زبان عربی مال عربها است و من فارس هستم و با زبان فارسی راحت می توانم با خدا صحبت کنم!
یا وقتی می گوییم: خانم حجابت را مراعات کن خدای تعالی امر به پوشش و حجاب کرده و از زینت و آرایش برای نامحرمان نهی کرده است،می گوید:
«دلت پاک باشد» اینها مثل بچه ها یا برادران من هستم.
یا وقتی گفته می شود آقا خمس یا زکات جزو وظایف مالی است که به امرخدای تعالی بر افراد واجب شده است می گوید: نه من مالیات می دهم و اینها را شما از خود می گویید!
امثال این جوابها وادعا ها زیاد است.
مثلا شنیدم از دوستی که می گفت: دختر یکی از فامیلها وصیت کرد که بعد از مردنش جسد او را آتش زده و خاکسترش را بر رودخانه زرد و یا نیل بریزند. وقتی به او می گویند که این کار از منظر اسلام حرام است، می گوید: من اینگونه مردن را دوست دارم!
یا وقتی به طرف می گویی این برداشت شما از آیه قرآن مخالف با آیه دیگر است و مفسرین چنین تفسیری را قبول ندارند،می گوید: من هرچه خودم می فهمم را قبول دارم!
دلیل این سماجتهای افراد در برابر احکام الهی چیست؟
چرا فقط آنچه خود می خواهند را می پذیرند ولی آنچه مخالف طبعشان باشد را رد می کنند؟
جواب این سوالات یک کلمه است وآن «سرکشی در برابر معبود یکتا» است.
اینان اگر خدا را باور دارند باید «همه آنچه خدا می خواهد» را باور داشته باشند.
«خدا باوری» نشانه اش «تسلیم محض شدن در برابر خواست خدای تعالی» است حتی در کوچکترین حرکتها در مسیر حیات.
اینها کسانی هستند که فکر می کنند کارشان درست است ولی شدیدا در گمراهی اند.
« الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[1].
ترجمه آیه:
آنان که در زندگى دنیا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى که مىپندارند (همچنان) کار شایسته و نیک انجام مىدهند.
اینان به جای «بنده »بودن در برابر خدا می خواهند«مولا»باشند ولو در برخی امور.
اینان دین خدا را تجزیه کرده اند ومصداق آیه«...أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون»[2] شده اند.
ترجمه:
آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى ایمان می آورید وبه برخى دیگر کافر می شوید؟ پس جزاى هر کس از شما که این عمل را انجام دهد، جز رسوایى در این جهان، چیزى نخواهد بود و روز قیامت به سختترین عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام مىدهید، غافل نیست
برادردان وخواهران!
بدانید خود رأیی در انجام اعمال عبادی و روش زندگی بر خلاف عبودیت وبندگی است.
بدانید اگر خدا را قبول دارید باید همه آجه او می خواهد را انجام دهید.
تنها آیینی که در این برهه از زمان تا قیام قیامت پذیرفتنی است و احکام و برنامه هایش خواست الهی است،اسلام است.
دوباره مسلمان شویم!
بدانید که هرکس بر غیر منهج و راه خدا حرکت کند وحتی در کمترین کارها خواست خدا را در نظر نگیرد گمراه گشته و از چشم رحمت الهی خواهد افتاد و در نهایت خسران و زیان دو دنیا نصیبش خواهد شد.
به روایات خوب دقت کنید:
روایت اول:[قصص الأنبیاء علیهم السلام] بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ :أُمِرَ إِبْلِیسُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ .فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ عِزَّتِکَ إِنْ أَعْفَیْتَنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّکَ عِبَادَةً مَا عَبَدَکَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا!
قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ[3].
ترجمه:
هشام از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:
به ابلیس امر شد که برآدم سجده کند.شیطان گفت:ای پروردگار!اگر مرا از سجده بر آدم عفو کنی عبادتی تو را خواهم کرد که کسی مثل آن نکرده باشد!
خدای بزرگ و بلند مرتبه فرمود: «من دوست دارم در آنچه من امر می کنم اطاعت شوم».
توضیح:
در این روایت ملاحظه می فرمایید که خدای تعالی به شیطان هشدار می دهد که اگر تو اهل طاعت هستی و واقعا من را قبول داری فقط آنچه من می خواهم را انجام بده.طبق این روایت کسانی که در مسیر زندگی «خود رأی» باشد و خواسته خدا را نادیده بگیرند هرچند بهترین عبادتهارا بجا آورند،قطعا رانده شده درگاه خدای تعالی خواهند بود.
مراقب باشید شیطانی نشوید!
روایت دوم: سن، [المحاسن] بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْبَصْرِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ:
مَرَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِرَجُلٍ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ یَدْعُو اللَّهَ فَانْطَلَقَ مُوسَى فِی حَاجَتِهِ فَغَابَ سَبْعَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَیْهِ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ رَافِعٌ یَدَیْهِ إِلَیْکَ یَسْأَلُکَ حَاجَتَهُ وَ یَسْأَلُکَ الْمَغْفِرَةَ مُنْذُ سَبْعَةِ أَیَّامٍ لَا تَسْتَجِیبُ لَهُ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَى لَوْ دَعَانِی حَتَّى تَسْقُطَ یَدَاهُ أَوْ تَنْقَطِعَ یَدَاهُ أَوْ یَنْقَطِعَ لِسَانُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ حَتَّى یَأْتِیَنِی مِنَ الْبَابِ الَّذِی أَمَرْتُهُ[4].
امام صادق علیه السلام می فرماید:
حضرت موسی- که بر رسول ما و آل او وایشان درود باد- از کنار مردی گذشت که دستانش را بسوی آسمان بلند کرده و دعا می کرد.موسی به دنبال حاجت خود رفت و هفت روز گذشت.بعد از بازگشت، دید که مرد دستان خود را بلند کرده و هنوز دعا می کند.به خدای تعالی عرض کرد:
ای پروردگار!این بنده تو هفت روز است که دستانش را بسوی تو بلند کرده و تو را می خواند و از تو مغفرت طلب می کندآیا او را اجابت نمی کنی؟
وحی آمد که ای موسی اگر او دستانش بیفتد و یا گردنش بریده شود و یا دستش قطع گردد اجابتش نخواهم کرد مگر از طریقی که من گفتم بخواهد.
توضیح:
از این قضیه این نکته استفاده می شود که هرگونه اختراع و بدعت در دین پذیرفتنی نیست و کسانی که از غیر راه الهی و دین او کاری را هرچند در قالب ارزشها باشد را انجام دهند، هرگز خداوند قبول نخواهد کرد.
پس بنگریم به خودمان و از خواب برخیزیم و از غفلتی که دامنگیرمان شده بیدار شویم و مراقب باشیم که «در مسیر حق» باشیم نه اینکه خود مسیر برای خود درست کنیم.
مراقب باشیم «آیین ساز»نباشیم بلکه پیرو«آیین اسلام»باشیم.
امیر المومنین علی علیه السلام اگر علی شد ونام آور همه عرصه در طول تاریخ گشت وجاری در همه زمانها گشت وکسی در فضایل و ویژگیها به مانند او نشد و دوست ودشمن ثنا گوی او شدند به این خاطر بود که او «عبد» بود وهرگز از خود کاری نکرد بلکه دید که خواست خدای تعالی چیست.
آورده اند که روزی به محضر امیر المومنین علیه السلام فالوده آوردند به آن نگاه کرده وبه اصحاب فرمود که دستان خ.د دراز کنید واز آن بخورید.خودش نیز دستش را دراز کرد که بخورد ولی به یک باره دست کشیدند و از آن نخوردند.پرسیدند یا امیر المومنین چرا میل نمی فرمایید؟
فرمود: « یاد رسول خدا افتادم که از آن نخورده اند.چیزی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله از آن نخورده نخواهم خورد»[5].
آری علی علیه السلام در کوچکترین چیزها پیرو حق بود حتی در خوردن که کار عادی همه ما انسانها است.
چقدر فاصله است بین «علی وار زندگی کردن» و« ادعای شیعه و پیرو» او بودن.
یا علی! ما از تو دور شدیم و به همین خاطر فرزندان ما مبتلای به انواع گناهان هستند.
یا علی! دختران مسلمان بازیچه شیطان شده اندو جوانان ما غیرت را به فراموشی سپرده اند.
یا علی! پدران و مادران به فکر خواسته های جنسی خودند و از تربیت فرزندان خود متنفر. اصلا بگویم از فرزند داشتن متنفر!
یا علی! سرمایه داران بی رحم شده و فقیران بی دین!
یا علی! از شیعه بودن ادعا مانده و بس.
یا علی! ما ماندیم و بی نهایت رسوایی.
یا ابا غوث ادرکنا!
یا ابا ایتامی! یتیمان امت را دریاب.
یا کاشف الغم عن وجه رسول الله! بیا و این غبار خفت و خواری را دوباره از روی امت اسلامی پاک کن.
یا حیدر کرار و ای کشنده فتنه ها! بیا و فتنه ها را با دو دم شمشیر ذوالفقارت نابود کن.
ای کننده در خیبر بیا و دیوارهای بی اعتمادی به دین را یهود ونصاری برای امت اسلامی بنیان نهاده اند از جا بکن.
یا علی! بیا و این فاصله هایی را که خودمان ایجاد کرده ایم ، کم کن.
یا علی! بیا و ما را بنده کن!
یا علی! بیا و ما اسیران هوای نفس و اسیران شیطان را آزاد کن.
یا علی! مددی.
پی نوشتها:
[1] - الکهف:104
[2] - البقره:85
[3] - بحارالأنوار ج : 2 ص : 262
[4] - بحارالأنوار ج : 2 ص : 263
[5] - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی الرَّحْبَةِ فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ أُهْدِیَ إِلَیْهِ طَشْتُ خِوَانِ فَالُوذَجٍ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ: مُدُّوا أَیْدِیَکُمْ فَمَدُّوا أَیْدِیَهُمْ وَ مَدَّ یَدَهُ ثُمَّ قَبَضَهَا وَ قَالَ :إِنِّی ذَکَرْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لَمْ یَأْکُلْهُ فَکَرِهْتُ أَکْلَهُ.( وسائلالشیعة،ج24،ص388)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:
خداى عز و جل فرماید:
برخى از بندگان مؤمنم کسانى باشند که امر دینشان جز با ثروتمندى و وسعت و تندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مىآزمایم تا امر دینشان اصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤمنم کسانى باشند که امر دینشان جز با فقر و تهیدستى و ناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهیدستى و ناتندرستى مىآزمایم تا امر دینشان اصلاح شود. من بآنچه امر دین بندگان مؤمنم را اصلاح کند داناترم.
و برخى از بندگانم کسى است که در عبادتم کوشش کند و از خواب و بستر با لذت خود برخیزد و در شبها براى خاطر من نماز شب خواند و خود را در راه عبادتم به زحمت اندازد، من یک شب و دو شب او را به چرت اندازم، براى نظر لطفى که نسبت باو دارم و می خواهم باقیش دارم، پس او تا صبح می خوابد، سپس برمی خیزد و خود را مبغوض دارد و سرزنش می کند (که چرا امشب از عبادت محروم شدم) در صورتى که اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم کند، از آن راه او را خود بینى فرا گیرد و همان خود بینى او را نسبت به اعمالش فریفته سازد و حالتى به او دست دهد که هلاک دینش در آن باشد، به جهت عجب به اعمال و از خود راضى بودنش، تا آنجا که گمان کند بر همه عابدان برترى گرفته و در عبادت از حد تقصیر در گذشته (در صورتى که پیغمبران هم اعتراف به تقصیر در عبادت می کنند) آن هنگام از من دور شود و خودش گمان کند به من نزدیک است.
پس کسانى که اعمالى به خاطر ثواب من انجام می دهند، نباید به آن اعمال تکیه کنند، زیرا اگر آنها هر چه کوشش کنند و خود را به زحمت افکنند و عمر خود را در راه عبادتم بسپرند، باز مقصر باشند و با عبادت خود به کنه و حقیقت عبادتم نرسند، نسبت به کرامت و نعمت بهشت و درجات عالى که در جوارم طلب میکنند، ولى تنها باید به رحمتم اعتماد کنند و به فضلم شادمان باشند و با حسن ظن به من مطمئن باشند، در آن هنگام رحمتم دستگیرشان شود و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشد.
همانا منم خداى رحمان و رحیم و بدان نامیده و منسوب شدهام.(اسم رحمان و رحیم روى خود گذاشتهام).
متن عربی حدیث:
محَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ اَلرَّقِّیِّ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ اَلْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :
قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ عِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْغِنَى وَ اَلسَّعَةِ وَ اَلصِّحَّةِ فِی اَلْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَ اَلسَّعَةِ وَ صِحَّةِ اَلْبَدَنِ فَیَصْلُحُ عَلَیْهِمْ أَمْرُ دِینِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَعِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْفَاقَةِ وَ اَلْمَسْکَنَةِ وَ اَلسُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ اَلْمَسْکَنَةِ وَ اَلسُّقْمِ فَیَصْلُحُ عَلَیْهِمْ أَمْرُ دِینِهِمْ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ أَمْرُ دِینِ عِبَادِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اَللَّیَالِیَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اَللَّیْلَةَ وَ اَللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنِّی لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَیْهِ فَیَنَامُ حَتَّى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارِئٌ عَلَیْهَا وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ اَلْعُجْبُ مِنْ ذَلِکَ فَیُصَیِّرُهُ اَلْعُجْبُ إِلَى اَلْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلاَکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّى یَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ اَلْعَابِدِینَ وَ جَازَ فِی عِبَادَتِهِ حَدَّ اَلتَّقْصِیرِ فَیَتَبَاعَدُ مِنِّی عِنْدَ ذَلِکَ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ فَلاَ یَتَّکِلِ اَلْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ اَلَّتِی یَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی فَإِنَّهُمْ لَوِ اِجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوْا أَعْمَارَهُمْ فِی عِبَادَتِی کَانُوا مُقَصِّرِینَ غَیْرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ کُنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یَطْلُبُونَ عِنْدِی مِنْ کَرَامَتِی وَ اَلنَّعِیمِ فِی جَنَّاتِی وَ رَفِیعِ دَرَجَاتِیَ اَلْعُلَى فِی جِوَارِی وَ لَکِنْ فَبِرَحْمَتِی فَلْیَثِقُوا وَ بِفَضْلِی فَلْیَفْرَحُوا وَ إِلَى حُسْنِ اَلظَّنِّ بِی فَلْیَطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِی عِنْدَ ذَلِکَ تَدَارَکُهُمْ وَ مَنِّی یُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِی وَ مَغْفِرَتِی تُلْبِسُهُمْ عَفْوِی فَإِنِّی أَنَا اَللَّهُ اَلرَّحْمَنُ اَلرَّحِیمُ وَ بِذَلِکَ تَسَمَّیْتُ[1].
عن رسول الله صلی الله علیه وآله فی علی علیه السلام:
...ومن ابتغی علمه عند غیر علی علیه السلام هلک[1]....
ترجمه:
از پیامبر- صلی الله علیه وآله- درباره علی علیه السلام روایت شده است که فرمود:
...هرکس علمش را در نزد غیر علی بیابد هلاک گردد....
توضیح:
منظور از این فر موده نورانی این است که امیر المومنین علیه السلام مصدر ومرجع علمی همگان می باشد یعنی سرچشمه همه علوم علی علیه السلام است. علی است که قافله دانشمندان را به علم حقیقی می تواند برساند.
علی مظهر اسم «علیم »حق تعالی است. او باب علم نبوی است که هزار باب علم را رسول خدا برای او گشود که هر بابی به هزار باب دیگر گشوده می گردد.
با این وصف چرا برخی دانش را از غیر علی می گیرند.تجربه تلخی که برای اعراض کنندگان از علوم علوی بر جبین تاریخ نوشته شده است گواه این مطلب است که:
«هرکس دانشش بوی علی را ندهد جز سم مهلک چیز دیگری نخواهد بود.»
بشاره المصطفی لشیعه المرتضی،ابوجعفر الطبری،ص29،ح26- [1]
حق بودن گفتار و کردار و تقریر معصوم علیه السلام
پیامبر و امام به عصمت شناخته می شوند. با عصمت است که مردم پذیرای سخن آنان و هدایت شان می شوند.
معصوم بودن پیامبر و امام جزو لاینفک اعتقادات علمای اسلام است و خدشه وارد کردن در خصوص این جایگاه خود گناهی بزرگ محسوب می شود.
وقتی می گوییم کسی معصوم است به این معنا است که تمام گفتار و کردار او «حق» است و هرگز از روی هوی و هوس کاری انجام نمی دهد.
وقتی کسی معصوم شد اعتراض در کار و گفتار او ممنوع خواهد بود.
این ممنوعیت از ناحیه خدای عز وجلّ است چنانچه بر این نکته آیه شریفه دلالت دارد:
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً[1].
ترجمه:
و هنگامى که خدا و رسولش درباره امرى از امور مؤمنان فرمانى صادر کردند، هیچ مرد و زن مؤمنى در کارشان اختیارى ندارند و آنان را نرسد که آنچه خود مى خواند برگزینند. و هر کس خدا و رسول او را نافرمانى کند قطعاً به گونه اى آشکار گمراه گشته است.
این آیه اگرچه درباره داستان ازدواج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با همسر پسر خواندهاش زید می باشد ولی عمومیت دارد و یک قضیه کلی یعنی باطل بودن اعتراض بر فرمان پیامبر را می رساند چنانچه مفسرین یبزرگ قران همچون علامه طباطبائی قدس سره به آن اشاره دارند[2].
علاوه بر آیه یاد شده وحیانی بودن گفتار پیامبر از مسلمات اعتقادات مسلمانان است که برآن آیه 3 و 4 سوره نجم دلالت دارد:
و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی[3].
کسی که بر معصوم علیه السلام معترض باشد اعتراض اواز دوحال خارج نیست:
1- به مقام معصوم علم و آگاهی ندارد؛
2- می داند که پیامبر و امام معصوم هستند.
تحلیل این دوحال:
- در صورت اول چنین شخصی حق اعتراض و نقد معصوم را ندارد چرا که درباره شخصیت وی هیچ معرفتی ندارد. در صورتی انسان می تواند نقد طرف مقابل را بکند که بر هندسه فکری او اشراف داشته باشد. چنین شخص جاهلی نقد و اعتراضش خود بی ادبی و جسارت به مقام عالم است.
- در صورت دوم که شخص به عصمت پیامبر و امام آگاه است، اعتراضش مسموع نخواهد بود چرا که اعتراض او اعتراض بر خود حق است. مگر حق قابل نقد شدن است؟!
نقد گفتار حسن فریدون(روحانی)
جای تاسف است که شخصیت اول اجرایی کشور در یک نطق، نقد بر امام دوازدهم و پیامبر را جایز بداند و بر قضایایی استناد کند که گوینده آن جزو مخالفین مکتب اهل البیت علیهم السلام است.
اصل از قضیه ازا ار امام صادق علیه السلام چنین نقل می کنند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام. قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:
لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَةُ عَلِیِّ
بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام. وَ کَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص.
سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَکَانَ مِمَّا أَکَّدَ
اللَّهُ عَلَیْهِمَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَا زَیْدُ! قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص.
لَهُمَا:
قُومَا فَسَلِّمَا
عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَا: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ
رَسُولِهِ؟ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص: مِنَ اللَّهِ
وَ مِنْ رَسُولِهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْقُضُوا
الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ...[4]
ترجمه:
زید بن جهم هلالی
گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود:
وقتی ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شد و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله
فرمود: به علی به عنوان «امیرالمؤمنان» سلام کنید . ای زید! آنچه خداوند در آن روز
به آن دو تأکید کرد، این سخن رسول خدا بود که: برخیزید و به او به عنوان
امیرمؤمنان سلام دهید، آن دو گفتند:ای رسول خدا، آیا این از سوی خداوند است یا از
سوی رسولش؟
رسول خدا به آن دو
فرمود:
از خدا و رسول اوست، پس خداوند این آیه را نازل کرد: «و سوگندها را پس از محکم کردنش که خدا را ضامن آن کرده اید مشکنید، زیرا خدا میداند چه میکنید[5]».
چند سؤال:
اینجا جای سؤال است از آقای حسن فریدون(روحانی) که پیشوا و اسوه شما در زندگی کیست؟
شما در مسیر سیاسی خود با چه تفکری دم خور هستید ؟
با تفکر کسی که در غدیر خود بعد از اعلان وصایت و خلافت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام اعتراض می کند و می گوید:
آنچه گفتی خودت گفتی یا از جانب خدا گفتی؟
چنین شخصی جسورانه این اعتراض را به پیامبر خدا می کند و نمی فهمد که خدا درباره پیامبرش فرموده:
لا ینطق عن الهوی ان هو وحی الا یوحی[6].
آقای روحانی شما پیرو چنین شخصیتی هستید؟ اگر آری فعلی الاسلام السلام اذ بلیت الامة بمثلک!
آقای روحانی! امام دوازدهم حجت خدا بر روی زمین است. حجت خداگفتار و فعل و تقریرش حق است. وقتی تمام شئون وجوی امام حق باشد چطور می توانید بر او نقد وارد کنید؟ مگر به حق هم می شود نقد وارد کرد؟!
یک تحلیل:
به نظر می رسد بیان چنین مطالب باطلی جنبه سیاسی داشته باشد که ظریفانه و همراه با مغلطه توسط روحانی مطرح شده است و آن عبارت است از:
به راه انداختن سیل انتقاد بر ولی فقیه.
وقتی امام دوازدهم قابل نقد شود قطعا می توان نائب عام اورا که عصمت ندارد، نقد کرد؟!
با اینکه رهبران عظیم الشأن انقلاب خود معتقد به نقدشان بوده و هستند.
جا دارد علمای امت اسلامی خصوصا مراجع عظام در خصوص سخنان این شیخ جسور و بی ادب موضع گیری نمایند!
خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی
فاصله بین نفخ صور اول و صور دوم چقدر است؟
جواب:
چند دیدگاه در این باره وجود دارد:
1- طبق فرموده امام صادق علیه السلام در جواب پرسش های یک زندیق، این فاصله چهارصد سال طول می کشد:
«روح باقیست تا روزى که در صور دمیده شود؛ در آن هنگام تمام اشیاء باطل میگردند و هیچ حسّ و محسوسى باقى نخواهد ماند، و سپس تمام موجودات بازگشت مىکنند همانطور که خداى مدبّرِ آنها، از اوّل، وجودشان را آفرید و این مدّت چهارصد سال به طول مىانجامد و این مدّت بین نفخ صور اوّل و نفخ صور دوّم خواهد بود».[1]
2- طبق روایت امام سجاد علیه السلام فاصله دو نفخه صور چهل سال است[2].
3- در احتجاجات پیامبر با عبد الله بن سلام که جزو بزرگان یهود بوده آمده است که هر نفخه ای چهار هزار سال طول می کشد:
فَکَمْ طُولُ کُلِّ نَفْخَةٍ قَالَ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَنَةٍ[3] .
4- برخی متکلمین وجود زمان بین دو نفخه را انکار می کنند و دلیلشان این است که بعد از پایان دنیا زمان نیز از بین می رود[4]. ولی این دیدگاه با روایات مربوط به عرصه های حشر و نشر که زمان را در آنها ترسیم کردند سازگاری ندارد.
تحلیل:
ممکن است روایات چهل سال اشاره به سال آخرت باشد و روایات چهل هزار سال، بر اساس سال دنیا باشد.
خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی