محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۳۳ مطلب با موضوع «تفسیر» ثبت شده است

امام صادق علیه السلام:

▫️ من عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتِها فَقَد أدرَکَ لَیلَةَ القَدرِ .

امام صادق علیه السلام:

▫️ هر که #فاطمه را، آن گونه که سزاوار است، بشناسد، بى تردید #شب_قدر را درک کرده است.
 
📚 بحار، ج ۴۳، ص ۶۵.

👌 نکته:

هرکه فاطمی تر ، شب قدرش عالی تر.
 

▫️اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیا عَنِ الْمُجْرِمِینَ.

▫️خدایا روزه ام را در این ماه روزه روزه داران قرار ده، و شب زنده داری ام را شب زنده داری شب زنده داران، و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران، و ببخش گناهم را در آن ای معبود جهانیان، و از من درگذر،  ای درگذرنده از گنهکاران».

👌شرح اجمالی: 

۱. در این دعا از خدا درخواست #روزه_داری_واقعی و #قیام_واقعی شده است که به ظاهر منظور از قیام، #عبادت در شب با #نماز و #مناجات خواندن است ولی معنای فراتری نیز می شود تصور کرد و آن اقدام برای انجام کارها برای رضای خداست یعنی #قیام_لله در همه امور.
۲. درخواست #بیداری و خروج از حالت #غفلت نیز نشان می دهد در روز اول عوامل غفلت زا سراغ ما بیایند.
غفلت از حقیقت #گوهر خویش، غفلت از #خالق یکتا و غفلت از #مقصد نهایی یعنی #آخرت و غفلت از هرچه که مانع رسیدن ما به #قرب الی الله است. 
۳. غفلت، صیدگاه شیطان است و انسان مومن در حالت غفلت به #مسلخ_شیطان کشیده می شود.
۴. مهمترین عامل غفت زدا، #ذکر_الله است و در مصادیق #ذکر چیزی بالاتر از #قرآن وجود ندارد.
۵. #قرائت و توجه به آیات قرآنی و خصوصا ذکر برخی آیات بیدار کننده و تاثیر گذار، می تواند حال غفلت را از بین ببرد.
۶. در ذیل فراز، از خدای مهربان درخواست #عفو می شود تا به روزه دار بفهماند که اگر مبتلا به گناه شدی نا امید نباش و باز در خانه #معبود را بزن و از او در پاکی از معصیت مدد بگیر.

#حاج_فتحی
#شرح_دعای_روز_اول

 

به بیان حجت الاسلام و المسلمین فتحی

تفسیر آیه36 سوره مبارکه القیامة

مدت زمان: 2 دقیقه 16 ثانیه

وَ نُوحاً إِذْ نٰادىٰ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ[1].

ترجمه:

‎‎و نوح را(به یادآور)هنگامى که پیش از آنها(ابراهیم و لوط)پروردگار خود را خواند،ما دعاى او را مستجاب کردیم،او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم.

‎‎و او را در برابر جمعیتى که آیات ما را تکذیب کرده بودند یارى نمودیم،چرا که آنها قوم بدى بودند،لذا همه را غرق کردیم.

تفسیر:

بعد از ذکر گوشه‌اى از داستان ابراهیم و لوط،به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى"نوح"پرداخته مى‌فرماید:"به یادآور نوح را،هنگامى که قبل از آنها(قبل از ابراهیم و لوط)پروردگار خود را خواند" و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى‌ایمان کرد(وَ نُوحاً إِذْ نٰادىٰ مِنْ قَبْلُ ).

این نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرینى است که در سوره نوح در قرآن مجید نقل شده است آنجا که مى‌گویدرَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبٰادَکَ وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً[2]  :

"پروردگارا! احدى از این قوم بى‌ایمان را روى زمین مگذار!چرا که اگر بمانندبندگان تو را گمراه مى‌کنند،و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود"! (

و یا اشاره به جمله‌اى است که در آیه ۱۰ سوره قمر آمده فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ  :"پروردگار خود را خواند و عرض کرد خدایا من در برابر آنها مغلوبم مرا یارى کن".

تعبیر به"نادى"که معمولا براى خواندن با صداى بلند مى‌آید ممکن است اشاره به این باشد که آن قدر این پیامبر بزرگ را ناراحت کردند که سرانجام فریاد کشید و براستى اگر حالات نوح را که بخشى از آن در سوره نوح آمده و بخشى در سوره هود درست بررسى کنیم مى‌بینیم که حق داشته فریاد بزند [3].

سپس اضافه مى‌کند"ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانواده‌اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم"( فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ  ).

در حقیقت جمله"فاستجبنا"اشاره اجمالى به اجابت دعاى او است،و جملهفَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ  "شرحى و تفصیلى براى آن محسوب مى‌شود.

در اینکه منظور از کلمه"اهل"در اینجا کیست؟در میان مفسران گفتگو است،زیرا اگر منظور خانواده او باشد،تنها بعضى از فرزندان نوح را شامل مى‌شود،زیرا مى‌دانیم یکى از فرزندانش"با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد".

همسرش نیز در خط او نبود،و اگر منظور از اهل،پیروان خاص و یاران با ایمانش باشد،بر خلاف معنى مشهورى است که اهل دارد.

اما مى‌توان گفت:که اهل در اینجا معنى وسیعى دارد،هم بستگان مؤمن او را شامل مى‌شود و هم دوستان خاص او را،چرا که در مورد فرزند نااهلش مى‌خوانیمإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ[4]  ":"او از خاندان تو نیست چرا که مکتبش را از تو جدا کرده"(

به این ترتیب آنها که پیوند مکتبى با نوح داشتند در حقیقت از خانواده او محسوب مى‌شوند.

ذکر این نکته نیز لازم است که واژه"کرب"در لغت به معنى اندوه شدید است،و در اصل از"کرب"به معنى زیر و رو کردن زمین گرفته شده،چرا که اندوه شدید دل انسان را زیر و رو مى‌کند،و توصیف آن به"عظیم"،نهایت شدت اندوه نوح را مى‌رساند.

چه اندوهى از این بالاتر که طبق صریح آیات قرآن،۹۵۰ سال دعوت به آئین حق کرد،اما طبق مشهور میان مفسران در تمام این مدت طولانى تنها هشتاد نفر!به او ایمان آوردند [5]کار بقیه چیزى جز سخریه و استهزاء و اذیت و آزار نبود.

 در آیه بعد اضافه مى‌کند:"ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم"( وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا ).

"چرا که آنها قوم بدى بودند،لذا همه آنان را غرق کردیم"(إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ).

این جمله بار دیگر تاکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد،بلکه بر اساس انتخاب اصلح است،به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى-‎ اللّٰه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجدید نظر کرده و بازگردند، اما گروهى که فاسدند و در آینده نیز هیچگونه امیدى به اصلاحشان نیست جز مرگ و نابودى سرنوشتى ندارند.


[1] - الانبیاء:76-77

[2] - نوح:26-27

[3] - جلد ۹ تفسیر نمونه از صفحه ۶۸ تا ۱۲۵ 

[4] - هود:46

[5] - مجمع البیان ذیل آیه ۴۰ سوره هود،و نور الثقلین جلد ۲ صفحه ۳۵۰.

پرسش :

چه نکته های مهمی از قضیه مباهله حضرت محمد(ص) به دست می آید؟

پاسخ :

واقعه مباهله ، از جهات مختلفى حائز اهمّیت و قابل تأمّل و بررسى است . مهم ترین و برجسته ترین نکاتى که در این رویداد ملاحظه مى شود، عبارت اند از :

۱ . اثبات حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت

واقعه مباهله ، نشان داد که رهبران مسیحى نجران ، مانند دیگر علماى مسیحى معاصر پیامبر صلى الله علیه و آله ، علائم پیامبر خاتم را در کتب آسمانى خود، خوانده بودند و آنها را کاملاً بر شخصِ ایشان، منطبق مى دانستند ؛ امّا براى آن که موقعیت خود را در جامعه مسیحیت از دست ندهند ، حق را کتمان مى کردند ، چنان که قرآن تصریح مى فرماید :

«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ [1].

کسانى که به آنان کتاب دادیم، او را مى شناسند، همچنان که فرزندان خود را مى شناسند ؛ لیکن گروهى از ایشان، حقیقت را پوشیده مى دارند، با آن که مى دانند»  .

بنا بر این ، جریان مباهله ، نه تنها براى اثبات صداقت و حقّانیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مسیحیت نجران، از هر برهانى کارآیى بیشترى داشت ، بلکه یکى از ادلّه حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت در طول زمان و تا دامنه قیامت است . جالب توجّه، این که: از زمان واقعه مباهله در سال نهم هجرى تا کنون، هیچ عالم مسیحى اى براى مباهله با مسلمانان، اعلام آمادگى نکرده است .

۲ . اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح

دومین نکته قابل توجّه در واقعه مباهله ، اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح است . این ماجرا نشان مى دهد که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در برخورد با قدرت هاى مخالف خود ، در گام نخست، تلاش مى کرد با بهره گیرى از گفتگو و مناظره و استفاده از دلیل و برهان، آنها را به حق دعوت نماید و در گام دوم ، اگر معتقد به خدا بودند ، آنها را به مباهله و داورى خداوند متعال مى خواند ، و اگر مباهله را هم نمى پذیرفتند ، در صورتى که شرایط اسلام را قبول مى کردند ، پیمان نامه سیاسى امضا مى کرد . بنا بر این، استفاده اسلام از قدرت در میدان نبرد ، تنها براى شکستن سدهاى آگاهى و آزادى اندیشه بود .

۳ . اثبات برترى اهل بیت علیهم السلام

در واقعه مباهله ، پیامبر صلى الله علیه و آله براى بیان مصداق  «أبنائنا»  در آیه مباهله ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را ، و براى روشن شدن مصداق  «نسائنا»  ، فاطمه علیهاالسلامرا ، و براى نشان دادن مصداق  «أنفسنا»  ، امام على علیه السلام را ، همراه خود براى مباهله برد و آنان را اهل خود خواند[2] . این اقدام پیامبر صلى الله علیه و آله ، بیانگر برترى آنان بر سایر امّت اسلامى است ، چنان که اهل بیت علیهم السلام در احادیث فراوان و در موارد متعدّدى، براى نشان دادن جایگاه الهى و قرآنى خود ، به آیه مباهله احتجاج کرده اند[3] .

۴ . اثبات خلافت بلا فصل امام على علیه السلام

آیه مباهله در کنار اقدام عملى پیامبر صلى الله علیه و آله در معرّفى امام على علیه السلام به عنوان «نفس» خود ، به روشنى نشان مى دهد که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ یک از صحابه، مانند على علیه السلام شایستگى خلافت بلافصل ایشان را ندارد.

از این رو، امام رضا علیه السلام در جواب مأمون که پرسید : دلیل بر خلافت جدّت [على بن ابى طالب] چیست ؟ عبارتِ  «خودمان»  را بیان مى نماید و وقتى مأمون مى گوید: این در صورتى است که  «زنانمان»  نبود؛ ولى امام رضا علیه السلام در جواب مى فرماید که : «اگر  «پسرانمان»  نبود، دلالت نداشت»، که مأمون، ساکت مى شود .

 

[1] بقره : آیه ۱۴۶ .

[2] در کتاب المحاسن و المساوى (ص ۴۲) ، به نقل از مردى از بنى هاشم آمده که : پدرم برایم نقل کرد : در جلسه محمّد بن عایشه در بصره شرکت کردم . مردى از وسط جمعیت برخاست و[رو به محمّد کرد و ]گفت : اى ابو عبد الرحمان! با فضیلت ترین صحابه پیامبر خدا چه کسانى بودند ؟ گفت : ابو بکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، زبیر ، سعد ، سعید ، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبیده جرّاح . آن مرد به محمّد گفت : پس على بن ابى طالب کجاست ؟ گفت : اى مرد! در باره اصحاب پیامبر خدا پرسیدى ، یا در باره خودش ؟ گفت : در باره اصحابش پرسیدم . گفت : خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى فرماید :  « قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ؛ بگو : بیایید ، پسرانمان و زنانمان و خودمان و خودتان را فرا بخوانیم»  (آل عمران : آیه ۶۱) . با این وصف ، چگونه اصحاب پیامبر ، همانند خود او خواهند بود ؟!

[3] ر.ک : ص۲۸۱ (فصل دوم : استدلال هاى اهل بیت علیهم السلام به ماجراى مباهله) .

قال الله تعالی:

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ[1].

ترجمه:

از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ما زنان خود را و شما زنان خود را ما خود و شما خود آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.

تبیین:

آیه مباهله به یک اتفاق مهم در تاریخ اسلام اشاره دارد. اتفاقی که در آن جایگاه خاندان نبوت برای همگان ثابت شد و دشمنان اسلام خوار و ذلیل شده و مجبور به پذیرش حامیت اسلام شدند.

مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، خداوند به پیامبراسلام دستور داد که آنان را براى نفرین بر ضد یکدیگر بخواند و هر دو گروه در برابر هم بایستند و از خدا بخواهند که هر کس در این موضوع دروغ‌گو است، خداوند بر او غضب کند و سوایش نماید.

روایت فراوانی از شیعه و سنى نقل شده است که مضمون آنها بدین شرح است:

رسول خدا صلى الله علیه و آله در صبح روز مقرر آمد؛ در حالى که امام حسین علیه السلام را در آغوش داشت و دست امام حسن علیه السلام را گرفته بود و حضرت فاطمه و امام على علیهماالسلام در پشت سر حضرت حرکت مى‌کردند. حضرت به آن‌ها فرمود: وقتى من دعا کردم، شما آمین بگویید. وقتى بزرگ مسیحیان چنین دید، خطاب به همراهانش گفت: اى گروه نصارا! همانا صورت‌هایى را مى‌بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جاى بَرکَند، مى‌کَنَد. مباهله نکنید که نابود مى‌شوید؛ آنگاه آنان تسلیم پیامبر شدند و به پرداخت جزیه گردن نهادند[2].

طبق آیه شریفه و نیز شأن نزول آن، منظور از ابنائنا امامین همامین حسنین علیهم السلام و منظور از نسائنا فقط حضرت زهرا سلام الله علیها است و نه همسران پیامبر!! چون در این واقعه فقط حضرت زهرا سلام الله علیها حضور داشتند و جمع آوردن نسائنا به خاطر بزرگی و عظمت شخص است که چنین استعمالی از جمع در بین عرب ها متداول است.

منظور از انفسنا یعنی جانمان تنها امیر المؤمنین است که این تعبیر نشان از نهایت قرب امیر المؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد.

جا دارد این سؤال مهم طرح شود که بعد از نبی مکرم اسلام احق به خلافت نفس پیامبر است یا صحابی او؟

قطعا نفس پیامبر به خلافت وی اولی تر است تا کسی که صحابی است. علاوه اینکه نفس النبی، صحابی پیامبر هم بود.

بارها گفت پیمبر که علی جان من است

هم به جان علی و جان محمد صلوات

 



[1] - سوره آل عمران: آیه 61

[2] - الکشّاف، ج‌ 1، ص‌ 368 و 369.


 

علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه عن القاسم بن محمّد ، عن سلیمان بن داود المنقریّ ، عن حفص قال:

 سمعت موسى بن جعفر - علیه السّلام - یقول لرجل:

 أ تحبّ البقاء فی الدّنیا؟ فقال: نعم. فقال: و لم؟ قال: لقراءة « قل هو اللّه أحد ». فسکت عنه.

 فقال له بعد ساعة:

 یا حفص ، من مات من أولیائنا و شیعتنا و لم یحسن القرآن ، علّم فی قبره لیرفع اللّه به من درجته، فإنّ درجات الجنّة على عدد آیات القرآن ، یقال له: اقرأ و ارق. فیقرأ ثمّ یرقى . قال حفص : فما رأیت أحدا أشدّ خوفا على نفسه من موسى بن جعفر - علیه السّلام - و لا أرجأ للنّاس منه، و کانت قراءته حزنا، فإذا قرأ فکأنّه یخاطب إنسانا[1].

 

 

ترجمه:

 

 

هر کس از دوستان و شیعیان ما که بمیرد و قرآن را خوب بلد نباشد، در قبرش قرآن به او آموخته شود تا خداوند به سبب آن درجه اش را بالا برد؛ زیرا درجات بهشت به اندازه شمار آیات قرآن است. پس به قرآن خوان گفته شود: بخوان و بالا رو.

 

 

 

[1] -  تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب , ج 7 , ص 420 و  بحار الأنوار : 92 / 185 باب 20.

عید سعید قربان را که نماد زیر پای گذاردن نفس  و خواهش های آن است به همه تبریک می گویم.

ابراهیم علیه السلام با کشاندن اسماعیلش به قربانگاه علی رغم وسوسه های شیطان، خواسته خدای عزوجل را بر خواسته ای خودش ترجیح داد  در جواب  این رفتار عظیم حضرت ابراهیم علیه السلام ، خدای مهربان وعده ذبح عظبم را داد. آیه «وفدیناه بذبح عظیم[1]» گویای آن است که تاویل این آیه را می خوانیم:

 

حَدَّثَنَا اِبْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ اِبْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ اَلْفَضْلِ قَالَ سَمِعْتُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ:

 لَمَّا أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ اِبْنِهِ إِسْمَاعِیلَ اَلْکَبْشَ اَلَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ اِبْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ اَلْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ اَلْوَالِدِ اَلَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ اَلثَّوَابِ عَلَى اَلْمَصَائِبِ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ:

 یَا إِبْرَاهِیمُ ! مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ؟

 فَقَالَ:

 یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ .فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ- ؟ قَالَ: بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی.

 قَالَ: فَوَلَدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وَلَدُکَ؟ قَالَ: بَلْ وَلَدُهُ. قَالَ: فَذَبْحُ وَلَدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وَلَدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی.

 قَالَ : یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُهُ عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی؟ قَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ ! فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ اَلْحُسَیْنَ اِبْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ اَلْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی.

 فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی .

فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : یَا إِبْرَاهِیمُ! قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى اِبْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ اَلثَّوَابِ عَلَى اَلْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ  [2].

ترجمه:

چون خدای عزّ وجلّ ابراهیم(علیه السّلام) را امر کرد که به جای فرزندش اسماعیل(علیه السّلام)، گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی کند،

ابراهیم درخواست کرد که فرزندش اسماعیل(علیه السّلام) را با دستش ذبح کند- و اگر به کشتن گوسفند امر نمی شد،

همین کار را می کرد- تا آن داغی را که بر قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی کرده، وارد شده است، به دل او هم وارد شود،

و به این ترتیب سزاوارِ بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد، پس خدای عزّ و جلّ به او وحی کرد:

ای ابراهیم، چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟ گفت: پروردگارا، تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) محبوب تر باشد،

خدا به او وحی کرد:

آیا او را بیشتر دوست داری یا نَفسِ خود را؟

گفت:

بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم،

فرمود: فرزندش نزد تو محبوب تر است یا فرزند خودت؟

گفت: بلکه فرزند او،

فرمود: کشته شدنِ فرزندِ او به ستم و ظلم به دستِ دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟

فرمود: پروردگارا، بلکه کشته شدنِ او به دستِ دشمنانش قلبِ مرا بیشتر به درد می آورد،

فرمود: ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می کنند از امّت محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستند، به زودی بعد از پسرش حسین را از روی ظلم و دشمنی به قتل می‌رسانند همان‌گونه که گوسفند قربانی می‌شود بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد،

پس ابراهیم به سبب آن بی تاب شد و دلش به درد آمد و گریست،

خدای عزّ و جلّ به او وحی فرمود:

ای ابراهیم به تحقیق، فدیه‌ی بی تابی بر فرزندت اسماعیل- یعنی اگر او را ذبح می کردی- به اندوهگینی ات بر حسین(علیه السّلام) و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبت ها خواهد بود، و به این سبب سخن خدای عزّ و جلّ است که فرمود: “ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.”



[1] - الصافات:107

[2] - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , ج 12 , ص 124


وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.[1]

ترجمه:

واگر پروردگارت مى‌خواست، (به اجبار) همه‌ى مردم روى زمین یکجا ایمان مى‌آوردند. (اکنون که سنّت خدا بر ایمان اختیارى مردم است،) پس آیا تو مردم را مجبور مى‌کنى تا ایمان آورند؟!

نکات آیه:

1- این آیه شریفه، صراحتا بر آزادی ذاتی مردم در پذیرش دین تاکید دارد.

2- طبق آیه شریفه، کسی حق ندارد مردم را مجبور به دینداری کند چنانچه پیامبران الهی و امام معصوم علیهم السلام هرگز چنین کاری نکردند.

3- این آیه در جواب کسانی است که به خاطر شرک ورزی مستحق عذاب الهی می شوند و شروع می کنند به این اعتراض که اگر خدا می خواست ما شرک نمی ورزیدیم. لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا[2]؛ اگر خدا مى‌خواست ما مشرک نبودیم .

این آیه به این گروه تذکر می دهد که اگر قرار بود انتخاب دین و یا ترک آن اجباری می بود، خداوند از اول اینان را مجبور به هدایت می کرد. در واقع آیه می خواهد بگوید اگر انسانی مسیر ضلالت و هدایت را پیش گیرد به اختیار خودش است و خودش سعادت و شقاوت خود را رقم می زند.

4-  شاید کسی بگوید اگر پذیرش دین اجباری نیست چرا در جامعه اسلامی حاکمیت مردم را به رعایت برخی آموزه های دین الزام می کند؟ در جواب باید گفت که: وقتی کسی دینی را نپذیرد نباید آن را علنی کند چرا که در جامعه اسلامی تعداد کافران و مشرکان کم است و اگر قرار باشد هرکسی در اجتماع هر کاری دلش خواست انجام دهد نمی شود در آن جامعه زندگی کرد. لذا برای رعایت امنیت سایر انسانها، حاکمیت چاره ای جز الزام مردم به رعایت قوانین الهی و لو به صورت ظاهر ندارد. بلکه هر کسی در خفا دین را نپذیرد و به آموزه های آن معتقد نباشد کسی با او کاری نخواهد داشت و حاکمیت حق تفتیش عقیده او را ندارد.

5-  امر به معروف و نهی از منکر صرفا جنبه تذکار و تذکر را دارد و به معنی اجبار نیست تا گفته شود خلاف این آیه است. به عبارت دیگر تذکر دادن با مجبور کردن به دینداری تفاوت ماهوی دارد.

6-  از آیه استفاده می شود که هرکسی سرنوشت خودش را خودش رقم می زند و نمی تواند دیگری را متهم کند.

7-  انسان مرتد مادامی که عقیده خود را مخفی می کند کسی با او کاری ندارد ولی وقتی عقیده فاسدش را اظهار کرد به دلیل اینکه فساد عقیدتی در جامعه را رواج می دهد باید تحت تعقیب و مجازات قرار گیرد. لذا این آیه ربطی به مساله ارتداد و مجازات آن ندارد.

8-  این آیه ادعای کسانی را که می گویند اسلام دین شمشیر و اجبار است را نفی می کند و این نفی در واقع خبر از این است که ذاتا اسلام دین اختیار و آزادی است.

محمد علی فتحی



1-   سوره یونس:99

2-   انعام، 148


به اطلاع کلیه شیعیان و محبین امیر المؤمنین علیه السلام  می رساند جلسه شرح نهج البلاغه با محوریت شرح کلمات قصار در مسجد امام جعفر صادق علیه السلام ساسانی برگزار می شود.

زمان:  روزهای یکشنبه بعد از نماز مغقرب و عشاء

آدرس: استان البرز، کرج، حد فاصل چهار اه مصباح و ساسانی، بعد از رورخانه عیاران، مسجد امام جعفر صادق علیه السلام

استاد:  حجت الاسلام و المسلمین محمد علی فتحی