محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۱۱۱ مطلب با موضوع «اهل البیت علیهم السلام» ثبت شده است

یکی از شیوه های جلوگیری از جرم، احسان قبل از وقوع خطاست.برادر اگر از حال برادر خبر یابد و او را در مشکلات یاری دهد، امکان ندارد به فکر جرم بیفتند.

 گاهی عدم مواسات و احسان ما، عزیزانمان را دچار مشکل می کند.

به این قضیه توجه کنیم:

ابوجعفر محمد بن عیسی می‌گوید: یک بار در مسجد زبید واقع در بازار شهر سامرا جوانی را مشاهده کردم که می‌گفتند هاشمی و از فرزندان موسی بن عیسی است.

 من مشغول نماز شدم وقتی سلام نماز را دادم همان جوان هاشمی رو به من کرد و گفت:

 آیا تو اهل قم هستی یا ساکن رازی می‌باشی؟

گفتم: من قمی هستم ولی هم اکنون در کوفه در جوار مسجد امیرالمؤمنین علیه‌السلام زندگی می‌کنم.

او به من گفت: آیا خانه موسی بن عیسی را در کوفه می‌شناسی؟

گفتم: آری. گفت: من پسر او هستم.

گفت: پدرم برادرانی دارد و برادر بزرگتر مال فراوانی جمع کرده و برادر کوچکتر محروم از مال دنیا است، یک روز برادر کوچکتر به خانه برادر بزرگتر رفته و ششصد دینار از او به سرقت برده است.

برادر بزرگتر می‌گفت که به محضر امام حسن عسکری مشرف می‌شوم و از آن حضرت می‌خواهم که با برادر کوچکترم از روی مهر و لطف صحبت کند شاید مال مرا به من برگرداند زیرا آن امام بزرگوار بیان و کلام شیرینی دارد می‌تواند روی او اثر بگذرد.

ولی هنگام سحر منصرف شدم از اینکه به خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام برسم و گفتم که به سراغ «أسباس ترکی» هم صحبت جناب سلطان می‌روم و شکایتم را به او می‌رسانم!

برادر بزرگتر می‌گوید: همینکه بر أسباس ترکی وارد شدم دیدم که مشغول قماربازی است به کناری نشستم و انتظار کشیدم تا بازیش تمام شود که ناگاه پیام‌آور امام حسن عسکری علیه‌السلام به نزد من آمد و گفت:دعوت مولایت را اجابت کن.

از جا برخاستم و همراه پیام‌آور به محضر امام علیه‌السلام مشرف شدم.

 امام علیه‌السلام فرمود: چه شد که اول شب از ما حاجتی داشتی و در هنگام سحر رأیت عوض شد؟!

 برخیز و برو که آنچه را برادرت از مالت برده برایت آورده و درباره‌ی او شک نکن و با او به نیکی رفتار کن و مقداری هم به او عطا بنما و اگر بناداری چیزی به او ندهی او را به نزد ما راهنمایی کن تا ما به او کمک کنیم.

 وقتی از خدمت امام علیه‌السلام مرخص شدم غلام خویش را ملاقات کردم که خبر از آوردن کیسه پولهایم داد.[1]

 

نکته:

  1. قبل از وقوع جرمی نیکی کنیم.
  2. در دادخواهی پیش کسانی برویم که مؤمن باشند نه فاسق.
  3. امام معصوم علیه السلام مهربانترین فرد روی زمین است و با آگاهی های ویژه ای که دارد از شیعیان خود حمایت کرده و از آنها دفاع می کند.

[1] - کمال الدین، ج 2، ص 194.

اشاره

ابومحمد علیه السلام عابدترین مردم بود و در برخوردهای اجتماعی، با دوست و دشمن با اخلاق پسندیده برخورد می کرد. وی این خصایل نفسانی را از جدش پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. در فصل دوم به برخی ویژگی های اخلاقی و فردی ایشان که او را از مردم زمان خویش ممتاز ساخته بود، اشاره می شود.

عبادت و نماز

امام عسکری علیه السلام عابدترین شخص عصر خود بود. بیشتر از همگان فرمانبردار دستورات خداوند بود و شب هایش را به نماز و تلاوت قرآن و عبادت خدا می گذراند.

«محمد شاکری» می گوید: امام علیه السلام در محراب عبادت می نشست و سجده می کرد. من می خوابیدم و بیدار می شدم، او هنوز در حال سجده بود[1].

هیبت و شکوه

امام عسکری علیه السلام اخلاقی نیکو و پسندیده و هیبت و شکوه خاصّی داشت. «احمد بن عبیدالله بن خاقان»، وزیر دربار معتمد عباسی، که از دشمنان سرسخت علویان بود و در بدنام کردن آنان می کوشید در این باره می گوید:

در سرّمن رأی _ سامراء _ هیچ کس از علویان را همچون حسن بن علی بن محمد بن الرضا علیه السلام نه دیدم و نه شناختم. در وقار و سکوت و عفاف و بزرگواری و کرم  میان خاندانش و نیز نزد سلطان و تمامی بنی هاشم همتایی چون او ندیدم. بنی هاشم او را بر سال خوردگان و توانگران خویش مقدم می دارند. درباره او از کسی از بنی هاشم و فرماندهان و دبیران و داوران و فقیهان و دیگر مردمان تحقیق نکردم جز آنکه او را در نزد آنان، در غایت شکوه و ابهّت و جایگاهی والا و گفتاری نکو یافتم و دیدم که وی را بر خاندان و مشایخش و دیگران مقدّم می شمارند و دوست و دشمن از او تمجید می کنند[2].

سخاوت و بخشش

نگاه خاندان رسالت به مسائل مادی و زندگی دنیایی به گونه ای بود که بتوانند با خشنودی پروردگار، مشکلات مردم را حل کنند. بنابراین در موارد رضایت پروردگار از مصرف دارایی و ثروت خود دریغ نمی کردند. برای نمونه دو مورد از بذل و بخشش های امام عسکری علیه السلام را یادآور می شویم:

1. شخصی به نام «محمد بن علی عباسی» می گوید: در سر راه عبور امام عسکری علیه السلام به او عرض حاجت کردم. همین که امام از وضع زندگی من آگاهی یافت، به پیشکار مخصوص خود فرمود: هر چه داری به او بده! او صد دینار طلا با خود همراه داشت که به من بخشید[3].

2. «ابویوسف» _ شاعر متوکل عباسی _ روایت کرده است: پسری برایم زاده شد در حالی که تنگ دست بودم. به عده ای یادداشت نوشتم و از آنان کمک خواستم. با ناامیدی بازگشتم. بر گرد خانه امام حسن عسکری علیه السلام یک دور چرخ زدم و به سوی در رفتم که ناگهان ابوحمزه که کیسه ای سیاه در دست داشت، بیرون آمد. درون کیسه چهارصد درهم بود. او گفت:

سرورم می گوید: این مبلغ را برای نوزادت خرج کن که خداوند در او برای تو برکت قرار دهد[4].

زهد و پارسایی

کامل بن ابراهیم می گوید: به منظور پرسش سؤالی خدمت امام عسکری علیه السلام رفتم. همین که به حضور ایشان مشرف شدم، دیدم آن بزرگوار لباس های سفید و بسیار عالی پوشیده است. با خود گفتم: این آقا که ولیّ و حجت خداست، لباس های بسیار نیکو می پوشد، آن گاه به ما دستور می دهد تا با برادران دینی خود مواسات و از پوشیدن این گونه لباس ها خودداری کنیم؟!

ناگاه دیدم آن برگزیده خدا با تبسّم آستین ها را بالا زد و ساق دست خود را برهنه کرد. وقتی نگریستم، دیدم وی لباس بسیار خشن و زبری زیر لباس های خود پوشیده است. آن گاه فرمودند: به خدا سوگند! این لباس زبر و خشن را برای خدا و این لباس نیکو را برای شما پوشیده ام[5].


[1] - دلائل الامامه، ص 227.

[2] - هدایت گران راه نور، ج 2، ص 336.

[3] - زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، ص 21.

[4] - هدایت گران راه نور، ج 2، ص 343.

[5] - ستارگان درخشان، ج 13.

 [عیون أخبار الرضا علیه السلام] جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ:

ما رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام جَفَا أَحَداً بِکَلَامِهِ قَطُّ وَ مَا رَأَیْتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْهُ وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَةٍ یَقْدِرُ عَلَیْهَا وَ لَا مَدَّ رِجْلَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّکَأَ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ وَ کَانَ إِذَا خَلَا وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَی مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّی الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ وَ کَانَ علیه السلام قَلِیلَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ کَثِیرَ السَّهَرِ یُحْیِی أَکْثَرَ لَیَالِیهِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی الصُّبْحِ وَ کَانَ کَثِیرَ الصِّیَامِ فَلَا یَفُوتُهُ صِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الشَّهْرِ وَ یَقُولُ ذَلِکَ صَوْمُ الدَّهْرِ وَ کَانَ علیه السلام کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَ أَکْثَرُ ذَلِکَ یَکُونُ مِنْهُ فِی اللَّیَالِی الْمُظْلِمَةِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ رَأَی مِثْلَهُ فِی فَضْلِهِ فَلَا تُصَدِّقُوهُ [1] .

 

ترجمه:

عیون اخبارالرضا: ابراهیم بن عباس می‌گوید:

  1. هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السّلام با سخن خود کسی را برنجاند
  2. و هرگز ندیدم سخن کسی را قطع کند تا او صحبت خود را تمام می‌کرد
  3.  و هرگز محتاجی را که قدرت رفع حاجتش را داشت، رد نکرد.
  4.  هرگز پاهای خود را مقابل کسی که نشسته بود دراز نمی کرد
  5. و در مقابل کسی که نشسته بود، تکیه نمی کرد
  6.  و هرگز غلامان خود را ناسزا نمی گفت
  7.  و ندیدم که آب دهان به زمین بیندازد،
  8.  و هرگز در موقع خنده قهقهه نمی زد، بلکه خنده آن جناب تبسم بود.
  9. در خلوت سفره اش را که می‌گستردند،
  10.  غلامان خود و حتی دربان‌ها و مهتر چهارپایان را بر سفره خویش می‌نشاند.
  11.  شب‌ها کم می‌خوابید و بسیار بیدار بود.
  12.  بیشتر شب‌ها از ابتدای شب تا صبح، شب زنده دار بود.
  13.  بسیار روزه می‌گرفت.
  14.  روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شد و می‌فرمود: این سه روز، روزه تمام عمر است.
  15. بسیار کار خیر می‌کرد
  16.  و در پنهانی صدقه می‌داد. بیشتر در شب‌های تاریک چنین کاری را می‌کرد.
  17.  هر کس بگوید که چون او کسی را از نظر مقام و شخصیت دیده است، باور نکنید.

- [1]عیون اخبار الرضا علیه‌السلام،ج ۲ ص ۱۸۴.

روایت اول:

ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:

پسرم، تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود:

 از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

روایت دوم:

از حضرت ابی الحسن(علیهالسلام) نقل شده است که امام سجاد(علیهالسلام) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:

حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه‌ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.

از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین" و از دنیا رفت.

روایت سوم:

و در روایت دیگری آمده است:

امام زین العابدین(علیهالسلام) پیش از وفات لحظهای به هوش آمد و پارچهای را که رویش بود کنار زد و فرمود:

قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید. بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[1]

 

[1] - بحارالانوار، ‌ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147.

 

هشام بن سالم می‌گوید: مردی به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شد، و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! آیا قبر جد و پدر بزرگوارت حضرت اباعبدالله الحسین را می‌توان زیارت نمود؟ امام صادق(ع) فرمود: آری.

عرض کرد: پاداش کسی که قبر مطهر امام حسین(ع) را زیارت کند چیست؟

فرمود: اگر به امامت او معتقد باشد و از سنت و سیره آن حضرت پیروی کند، بهشت مینو پاداش او است.

عرض کرد: اجر و پاداش کسی که در راه سفر به کربلا و زیارت قبر امام حسین(ع) بمیرد و از دنیا برود چیست؟

حضرت فرمود: از جمله پاداشی که به او عطا می‌شود این است که فرشتگان رحمت به تشییع جنازه او می‌آیند، حنوط و لباسش را از بهشت می‌آورند، بر پیکر او نماز می‌گزارند، بر او کفنی از بهشت می‌پوشانند، فرشی از گل و ریحان برایش می‌گسترانند، تنگنای قبر او از چهار طرف از پایین پا و بالای سر و چپ  و راست بر او وسیع می‌گردد، از درون قبرش دری به سوی بهشت باز می‌گردد، و بوی عطر دل‌انگیز بهشتی فضای قبر او را پر می‌سازد، او در این شرایط روحانی و معنوی هست تا وقتی که قیامت فرا می‌رسد[1].

 

[1] - بحارالانوار، ج 98، ص 78

علامه میر حامدحسین موسوی نیشابوری لکنهوی هندی نویسنده کتاب گرانسنگ عبقات الانوار که در اثبات ولایت و امامت نگاشه شده، در اواخرعمر از کثرت نوشتن در دفاع از اهل البیت علیهم السلام، دست راستش آسیب می بیند ولی با دست چپ شروع به نوشتن می کند.

او در نوشتن کتاب فقط از کاغذ اسلامی که به دست مسلمانان تهیه می شد،استفاده می کرد[1].


[1] - به نقل از شرح حال مختصر آن بزرگوار، صص19 و29، انتشارات صبح امید یاران

همه مؤمنان پیامبر اسلام و امیر المؤمنین علیهما السلام را هنگام مرگ می بینند و این بشارتی است که خدای عزوجل به مؤمن در ابتدای ورودش به جهان ابدیت داده است. به این مسأله در قرآن کریم تصریح شده است.

اهمیت این مطلب بدان جهت است که انسان بیدار را برای تولی و تبری می کشاند و تأثیر خودش را برای بهبود سبک زندگی وی می گذارد.

وقتی انسانی بداند که ولایت پذیری باعث سعادتمندی و خوشی وی خواهد بود، پایه های زندگی خود را طبق آن بنا می نماید.

به این روایت نورانی توجه کنیم:

فِی الْکَافِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ :

یَا عُقْبَةُ لاَ یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلاَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَرَى مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ[1] إِلاَّ أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ إِلَى هَذِهِ ثُمَّ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى الْوَرِیدِ[2] ثُمَّ اتَّکَى وَ کَانَ مَعِی الْمُعَلَّى فَغَمَزَنِی[3] أَنْ سَلْهُ.

فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَذِهِ أَیَّ شَیْءٍ یَرَى؟ فَقُلْتُ لَهُ: بِضْعَةَ عَشْرَةَ مَرَّةً:أَیَّ شَیْءٍ؟ فَقَالَ فِی کُلِّهَا:یَرَى لاَ یَزِیدُ عَلَیْهَا.

ثُمَّ جَلَسَ فِی آخِرِهَا فَقَالَ:یَا عُقْبَةُ ! فَقُلْتُ:لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ،فَقَالَ:أَبَیْتَ إِلاَّ أَنْ تَعْلَمَ،فَقُلْتُ:نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا دِینِی مَعَ دِینِکَ فَإِذَا ذَهَبَ دِینِی کَانَ ذَلِکَ[4] کَیْفَ لِی بِکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کُلَّ سَاعَةٍ،وَ بَکَیْتُ فَرَقَّ لِی فَقَالَ:یَرَاهُمَا وَ اللَّهِ،قُلْتُ:بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ هُمَا؟قَالَ:ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ،یَا عُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّى تَرَاهُمَا، قُلْتُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِمَا الْمُؤْمِنُ أَ یَرْجِعُ إِلَى الدُّنْیَا؟ فَقَالَ:لاَ یَمْضِی أَمَامَهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیْهِمَا مَضَى أَمَامَهُ فَقُلْتُ لَهُ: یَقُولاَنِ شَیْئاً؟ قَالَ:نَعَمْ یَدْخُلاَنِ جَمِیعاً عَلَى الْمُؤْمِنِ فَیَجْلِسُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ رِجْلِهِ،فَیُکِبُّ[5] عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقُولُ یَا وَلِیَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِنِّی خَیْرٌ لَکَ مِمَّا تَرَکْتَ مِنَ الدُّنْیَا،ثُمَّ یَنْهَضُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقُومُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى یُکِبَّ عَلَیْهِ فَیَقُولَ:یَا وَلِیَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّکَ،ثُمَّ قَالَ:إِنَّ هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ،فَقُلْتُ:أَیْنَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ هَذَا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ؟قَالَ فِی یُونُسَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرىٰ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ فِی الْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِیلَ لِکَلِمٰاتِ اللّٰهِ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». 

ترجمه:

عقبه گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود:
اى عقبه! خداوند در روز قیامت، هیچ چیز را از بندگانش نمى‌پذیرد، مگر این امر (ولایت) را که شما (شیعیان) بر آن هستید، و هیچ یک از شما نخواهد دید آن‌چه را که چشم او را روشن نماید، مگر زمانى که جان او به این‌جا برسد.
سپس با دست مبارک خود به شاهرگ خویش اشاره فرمود، آن‌گاه تکیه داده و نشست.
معلّى که همراه من بود، با چشم اشاره کرد که در این مورد از حضرتش بیشتر بپرسم.
گفتم: اى پسر رسول خدا! هرگاه جان محتضر به این‌جا برسد، چه چیزى را مى‌بیند؟ بیش از ده بار پرسیدم: چه چیزى را مى‌بیند؟
ولى امام در همۀ آن‌ها فرمود: مى‌بیند و چیزى بر آن نیافزود.
سپس در آخرین پرسش نشست و فرمود: اى عقبه!
گفتم: آرى، بفرمایید!
فرمود: گویى دست نخواهى کشید مگر پاسخ سؤال را بدانى‌؟
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا! دین من فقط‍‌ دین شماست. هرگاه دین من برود، میان من و شما جدایى خواهد افتاد. چگونه مى‌توانم در حضور شما باشم و پاسخ خویش نگیرم‌؟! سپس گریان شدم. حضرت چون چنین دید، دلش به حالم سوخت و فرمود: به خدا سوگند! آن دو را مى‌بیند.
گفتم: پدر و مادرم فداى شما باد! آن دو کیستند؟
فرمود: آن‌ها رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام هستند. اى عقبه! هیچ مؤمنى نمى‌میرد، مگر این‌که آن‌ها را مى‌بیند.
گفتم: هرگاه مؤمن ایشان را چنین ببیند، آیا دوباره به دنیا باز مى‌گردد؟
فرمود: نه، به جلو پیش خواهد رفت، هرگاه ایشان را ببیند.
گفتم: آیا چیزى به او مى‌گویند؟
فرمود: آرى، هر دو با هم نزد مؤمن آیند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در کنار سر و على علیه السّلام در کنار پاى او خواهند نشست، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رو به او مى‌کند و مى‌فرماید: اى دوست خدا! بشارت باد بر تو! من رسول خدایم. من از آن‌چه که از دنیا ترک کرده‌اى، براى تو بهترم.
سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برمى‌خیزد و على علیه السّلام به پاخاسته و رو به او مى‌کند و مى‌فرماید: اى دوست خدا! بشارت باد بر تو. من على بن ابى طالبم، آن کسى که او را دوست مى‌داشتى. آگاه باش که به تو سود خواهم رساند.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: این حقیقت در کتاب خداى متعال مذکور است.
گفتم: خداوند مرا فداى تو گرداند! در کجاى کتاب خداست‌؟
فرمود: در سورۀ یونس، آن‌جا که خداى متعال مى‌فرماید:«آن کسانى که ایمان آورده و پرهیزگار شدند، براى آن‌ها بشارت باد در زندگى دنیا و جهان آخرت و کلمات خداوند را تغییرى نیست، و این همان رستگارى بزرگ است».

 

حدیث دوم:

در این حدیث تصریح به رؤیت امام حسن و امام حسین علهما السلام نیز شده است:

 فِی تَفْسِیرِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ قَالَ:قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّمَا أَحَدُکُمْ حِینَ تَبْلُغُ نَفْسُهُ هَاهُنَا یَنْزِلُ عَلَیْهِ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ:أَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ أُعْطِیتَهُ،وَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُهُ فَقَدْ أَمِنْتَ مِنْهُ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُقَالُ لَهُ: 

انْظُرْ إِلَى مَسْکَنِکَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ انْظُرْ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ[6]. 

 

حدیث سوم:

در این حدیث هرکس با حسین علیه السلام ارتباطی داشته قطعا بهشتی است.

وَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ اَلْیَمَانِ قَالَ: رَأَیْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ آخِذاً بِیَدِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ أَلاَ فَاعْرِفُوهُ وَ فَضِّلُوهُ فَوَ اَللَّهِ لَجَدُّهُ أَکْرَمُ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَدِّ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَذَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ جَدُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ جَدَّتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أُمُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أَبُوهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ عَمُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ عَمَّتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ خَالُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ خَالَتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أَخُوهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ هُوَ فِی اَلْجَنَّةِ وَ مُحِبُّوهُمْ فِی اَلْجَنَّةِ وَ مُحِبُّو مُحِبِّیهِمْ فِی اَلْجَنَّةِ[7] .

 

[1] - قرة العین:برودتها و انقطاع بکائها و رؤیتها ما کانت مشتاقة إلیه،و القر-‎‎بالضم-‎‎ :ضد الحرّ،و العرب تزعم أن دمع الباکی من شدة السرور بارد و دمع الباکی من الحزن حار فقرة العین کنایة عن الفرح و السرور و الظفر بالمطلوب.

[2] - الورید:عرق فی العنق و یقال له حبل الورید.

[3] - غمزه:عصره و کبسه بیده.

[4] -  قال فی الوافی: کان تامة ای إذا ذهب دینی تحقّق تخلفى عنک و مفارقتی إیاک و عدم اکتراثى بالجهل بما تعلم«انتهى»و فی تفسیر العیّاشیّ و المنقول عن المحاسن«انما دینی مع دمی فإذا ذهب دینی کان ذلک»و علیه فالمعنى ان دینی مقرون بحیاتی فمع عدم الدین فکأنّی لست بحی.

[5] -  أکب علیه:أقبل إلیه و لزمه.

[6] - تفسیر نور الثقلین،ج2،ص312

[7] -  کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام , جلد 1 , صفحه 306

پرسش :

چه نکته های مهمی از قضیه مباهله حضرت محمد(ص) به دست می آید؟

پاسخ :

واقعه مباهله ، از جهات مختلفى حائز اهمّیت و قابل تأمّل و بررسى است . مهم ترین و برجسته ترین نکاتى که در این رویداد ملاحظه مى شود، عبارت اند از :

۱ . اثبات حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت

واقعه مباهله ، نشان داد که رهبران مسیحى نجران ، مانند دیگر علماى مسیحى معاصر پیامبر صلى الله علیه و آله ، علائم پیامبر خاتم را در کتب آسمانى خود، خوانده بودند و آنها را کاملاً بر شخصِ ایشان، منطبق مى دانستند ؛ امّا براى آن که موقعیت خود را در جامعه مسیحیت از دست ندهند ، حق را کتمان مى کردند ، چنان که قرآن تصریح مى فرماید :

«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ [1].

کسانى که به آنان کتاب دادیم، او را مى شناسند، همچنان که فرزندان خود را مى شناسند ؛ لیکن گروهى از ایشان، حقیقت را پوشیده مى دارند، با آن که مى دانند»  .

بنا بر این ، جریان مباهله ، نه تنها براى اثبات صداقت و حقّانیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مسیحیت نجران، از هر برهانى کارآیى بیشترى داشت ، بلکه یکى از ادلّه حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت در طول زمان و تا دامنه قیامت است . جالب توجّه، این که: از زمان واقعه مباهله در سال نهم هجرى تا کنون، هیچ عالم مسیحى اى براى مباهله با مسلمانان، اعلام آمادگى نکرده است .

۲ . اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح

دومین نکته قابل توجّه در واقعه مباهله ، اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح است . این ماجرا نشان مى دهد که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در برخورد با قدرت هاى مخالف خود ، در گام نخست، تلاش مى کرد با بهره گیرى از گفتگو و مناظره و استفاده از دلیل و برهان، آنها را به حق دعوت نماید و در گام دوم ، اگر معتقد به خدا بودند ، آنها را به مباهله و داورى خداوند متعال مى خواند ، و اگر مباهله را هم نمى پذیرفتند ، در صورتى که شرایط اسلام را قبول مى کردند ، پیمان نامه سیاسى امضا مى کرد . بنا بر این، استفاده اسلام از قدرت در میدان نبرد ، تنها براى شکستن سدهاى آگاهى و آزادى اندیشه بود .

۳ . اثبات برترى اهل بیت علیهم السلام

در واقعه مباهله ، پیامبر صلى الله علیه و آله براى بیان مصداق  «أبنائنا»  در آیه مباهله ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را ، و براى روشن شدن مصداق  «نسائنا»  ، فاطمه علیهاالسلامرا ، و براى نشان دادن مصداق  «أنفسنا»  ، امام على علیه السلام را ، همراه خود براى مباهله برد و آنان را اهل خود خواند[2] . این اقدام پیامبر صلى الله علیه و آله ، بیانگر برترى آنان بر سایر امّت اسلامى است ، چنان که اهل بیت علیهم السلام در احادیث فراوان و در موارد متعدّدى، براى نشان دادن جایگاه الهى و قرآنى خود ، به آیه مباهله احتجاج کرده اند[3] .

۴ . اثبات خلافت بلا فصل امام على علیه السلام

آیه مباهله در کنار اقدام عملى پیامبر صلى الله علیه و آله در معرّفى امام على علیه السلام به عنوان «نفس» خود ، به روشنى نشان مى دهد که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ یک از صحابه، مانند على علیه السلام شایستگى خلافت بلافصل ایشان را ندارد.

از این رو، امام رضا علیه السلام در جواب مأمون که پرسید : دلیل بر خلافت جدّت [على بن ابى طالب] چیست ؟ عبارتِ  «خودمان»  را بیان مى نماید و وقتى مأمون مى گوید: این در صورتى است که  «زنانمان»  نبود؛ ولى امام رضا علیه السلام در جواب مى فرماید که : «اگر  «پسرانمان»  نبود، دلالت نداشت»، که مأمون، ساکت مى شود .

 

[1] بقره : آیه ۱۴۶ .

[2] در کتاب المحاسن و المساوى (ص ۴۲) ، به نقل از مردى از بنى هاشم آمده که : پدرم برایم نقل کرد : در جلسه محمّد بن عایشه در بصره شرکت کردم . مردى از وسط جمعیت برخاست و[رو به محمّد کرد و ]گفت : اى ابو عبد الرحمان! با فضیلت ترین صحابه پیامبر خدا چه کسانى بودند ؟ گفت : ابو بکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، زبیر ، سعد ، سعید ، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبیده جرّاح . آن مرد به محمّد گفت : پس على بن ابى طالب کجاست ؟ گفت : اى مرد! در باره اصحاب پیامبر خدا پرسیدى ، یا در باره خودش ؟ گفت : در باره اصحابش پرسیدم . گفت : خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى فرماید :  « قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ؛ بگو : بیایید ، پسرانمان و زنانمان و خودمان و خودتان را فرا بخوانیم»  (آل عمران : آیه ۶۱) . با این وصف ، چگونه اصحاب پیامبر ، همانند خود او خواهند بود ؟!

[3] ر.ک : ص۲۸۱ (فصل دوم : استدلال هاى اهل بیت علیهم السلام به ماجراى مباهله) .

امام کاظم علیه السلام:

فی قَولِ اللّه ِ عز و جل «یَأَبَتِ اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ»:

 قالَ لَها شُعَیب:

 یا بُنَیَّةُ هذا قَوِیٌّ قَد عَرَفتِهِ بِدَفعِ الصَّخرَةِ، الأَمینَ مِن أینَ عَرَفتِهِ؟

قالَت: یا أبَتِ، إنّی مَشَیتُ قُدّامَهُ، فَقالَ:

 اِمشی مِن خَلفی فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِدینی إلَى الطَّریقِ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ فی أدبارِ النِّساءِ.[1]

 

امام کاظم علیه السلام:

درباره این سخن خداوند عز و جل به نقل از دختر شعیب، خطاب به پدر که: «اى پدر! او (موسى) را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسى است که استخدام مى کنى: هم نیرومند [و هم] امانتدار است»: شعیب علیه السلام به دخترش گفت: «دخترم! نیرومندى این مرد را با برداشتن سنگ، دانستى، امانتدارى اش را از کجا دانستى؟ ».

دختر گفت:

 پدرم! من، پیشاپیش او راه مى رفتم. به من گفت:

 پشتِ سرم حرکت کن و اگر اشتباه رفتم، راه را به من نشان بده. زیرا ما مردمانى هستیم که به پشتِ سر زنان، نگاه نمى کنیم.

 

نکته:

 آنکه چشم چرانی دارد و دنبال ناموس دیگران می افتد از مسیر انبیاء به دور است و بر پیشانیش مهر خائن زده می شود.

چنین شخصی قابل اعتماد نیست و لذا تزویج ناموس به چنین فردی خود خیانتی دیگر است.

 

[1] - کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۱۹ ح ۴۹۷۴.