أَمَّا
بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ
الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا
اما بعد، ای
پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و
تو هم به آن مهمانی شتافتهای،
أَمَّا
بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ
الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا
اما بعد، ای
پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و
تو هم به آن مهمانی شتافتهای،
تُسْتَطَابُ
لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیکَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ
إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ
با غذاهای
رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام که به سویت آورده میشده پذیراییت کردهاند، خیال
نمیکردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که محتاجشان را به جفا میرانند، و
توانگرشان را به مهمانی میخوانند
فَانْظُرْ
إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ
فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ
به لقمهای که
بر آن دندان میگذاری دقت کن، لقمهای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون
افکن، و آنچه را میدانی از راههای حلال به دست آمده بخور
فَانْظُرْ
إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ
فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ
به لقمهای که
بر آن دندان میگذاری دقت کن، لقمهای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون
افکن، و آنچه را میدانی از راههای حلال به دست آمده بخور.
أَلَا
وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِیءُ بِنُورِ
عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ
مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ
معلومت باد که
هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا میکند، و از نور علمش بهره میگیرد. آگاه
باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت
نموده.
أَلَا
وَ إِنَّکُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ
اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ
معلومتان باد
که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت، و
پاکدامنی و درستی یاری کنید.
فَوَاللهِ
مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْراً وَ لاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً
وَ لاأَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ
لاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی
وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ
به خدا قسم من
از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیرهای برنداشته، و عوض این
جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام
بَلَی
کَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ
عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ
الْحَکَمُ اللهُ
آری از آنچه
آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه در دست ما
باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین
حاکم است.
وَ
مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ
تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ
فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ
الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ
مرا با فدک و
غیر فدک چه کار که در فردا جای شخص در گور است، که آثار آدمی در تاریکی آن از بین
میرود، و اخبارش پنهان میگردد، گودالی که اگر به گشادگی آن بیفزایند، و دستهای
گور کن به وسیع کردن آن اقدام نماید باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد، و
خاک روی هم انباشته رخنههایش را ببندد
وَ
إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ
الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ
الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ
نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی
جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ
مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ
این است نفس
من که آن را به پرهیزکاری ریاضت میدهم تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در
اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا، و مغز
این گندم، و بافتههای ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه
کند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه
کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته
باشد،
أَوْ
أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی أَوْ أَکُونَ
کَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ * وَ
حَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ
یا آنکه شب را
با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد، یا
چنان باشم که گویندهای گفته:
«این درد و
ننگ تو را بس که با شکم سیر بخوابی، و در اطراف تو شکمهایی باشد که پوستی را برای
خوردن آرزو کنند».
أَ
أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ
لاأُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی
جُشُوبَةِ الْعَیشِ
آیا به این
قناعت کنم که به من امیر مؤمنان گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک
نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان محسوب نشوم
فَمَا
خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ،
هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ
أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا
آفریده نشدم
تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سر گرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشهاش
علف خوردن است، یا چهار پای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبههاست، از علفهای
آن شکم را پر میکند، و از منظور صاحبش از سیر کردن او بیخبر میباشد
أَوْ
أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ
أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یقُولُ إِذَا کَانَ
هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ
الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ
أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ
الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.
هیهات از اینکه
رهایم ساخته، یا بیکار و بیهودهام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا
در حیرت و سرگردانی بیراهه روم. انگار گویندهای از شما میگوید: اگر خوراک فرزند
ابی طالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع
میگردد بدانید درختان بیابانی چوبشان سختتر، و درختان سرسبز پوستشان نازکتر، و
گیاهان صحرایی آتششان قویتر، و خاموشی آنها دیرتر است.
وَ
أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ
الْعَضُدِ وَ اللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ
عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیهَا وَ
سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ
الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَینِ حَبِّ الْحَصِیدِ.
من و رسول خدا
همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو میباشیم. به خدا قسم
اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی بر نگردانم، و اگر فرصتها
دست دهد شتابان بدان سو (شام) میروم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود
وارونه، و سرنگون کالبد (معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزهها از میان دانههای درو
شده بیرون رود.
.