محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۹۴ مطلب با موضوع «حدیث» ثبت شده است

امام کاظم علیه السلام:

فی قَولِ اللّه ِ عز و جل «یَأَبَتِ اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ»:

 قالَ لَها شُعَیب:

 یا بُنَیَّةُ هذا قَوِیٌّ قَد عَرَفتِهِ بِدَفعِ الصَّخرَةِ، الأَمینَ مِن أینَ عَرَفتِهِ؟

قالَت: یا أبَتِ، إنّی مَشَیتُ قُدّامَهُ، فَقالَ:

 اِمشی مِن خَلفی فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِدینی إلَى الطَّریقِ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ فی أدبارِ النِّساءِ.[1]

 

امام کاظم علیه السلام:

درباره این سخن خداوند عز و جل به نقل از دختر شعیب، خطاب به پدر که: «اى پدر! او (موسى) را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسى است که استخدام مى کنى: هم نیرومند [و هم] امانتدار است»: شعیب علیه السلام به دخترش گفت: «دخترم! نیرومندى این مرد را با برداشتن سنگ، دانستى، امانتدارى اش را از کجا دانستى؟ ».

دختر گفت:

 پدرم! من، پیشاپیش او راه مى رفتم. به من گفت:

 پشتِ سرم حرکت کن و اگر اشتباه رفتم، راه را به من نشان بده. زیرا ما مردمانى هستیم که به پشتِ سر زنان، نگاه نمى کنیم.

 

نکته:

 آنکه چشم چرانی دارد و دنبال ناموس دیگران می افتد از مسیر انبیاء به دور است و بر پیشانیش مهر خائن زده می شود.

چنین شخصی قابل اعتماد نیست و لذا تزویج ناموس به چنین فردی خود خیانتی دیگر است.

 

[1] - کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۱۹ ح ۴۹۷۴.

قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله:


مَن قامَ عَلى مَریضٍ یَوما و لَیلَةً بَعَثَهُ اللّه ُ مَعَ ابراهیمَ الخَلیلِ ؛ 


پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرمایند:


هر کس یک شبانه روز از بیمارى پرستارى کند ، خداوند او را با ابراهیم خلیل محشور مى کند .


ثواب الأعمال ، ص 341 .


عشق زیارت امام حسین علیه السلام

حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ اَلْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى اَلْیَقْطِینِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ اَلصَّیْرَفِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ :

مَنْ أَرَادَ اَللَّهُ بِهِ اَلْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اَللَّهُ بِهِ اَلسُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ اَلْحُسَیْنِ وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ[1].

 

ترجمه:

پدرم رحمة اللّٰه علیه از سعد بن عبد اللّٰه بن ابى خلف قمى، از محمّد بن عیسى یقطینى، از شخصى، از فضیل بن عثمان صیرفى، از کسى که براى او حدیث گفته، از حضرت ابى عبد اللّٰه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

 کسى که خداوند خیر را براى او اراده کرده باشد در قلبش محبّت امام حسین علیه السّلام را قرار داده و در دلش محبت زیارت آن جناب را مى‌اندازد و کسى که خداوند سوء و بدى را برایش بخواهد در قلبش بغض امام حسین علیه السّلام قرار داده و در دلش بغض زیارت آن حضرت را مى‌اندازد.

نکات روایت:

1-      منظور از اراده خیر هدایت ویژه خدای عزوجل نسبت به بنده اش است که این هدایت با وجود ظرفیت، در درون انسان تحقق می یابد. این ظرفیت به برکت ایمان انسان به خدای یگانه و اعمال نیک تحقق می یابد.

دلیل تاکید بر عبودیت و بندگی و انجام اعمال عبادی ایجاد این ظرفیت ها است.

2-      حب الحسین علیه السلام که مهمترین عنایت خدا به کسانی است که اراده خیر به آنان کردهف نشان از عظمت این عشق است. ظاهر روایت حب به تنهایی را شامل می شود و در مرتبه اعلای این حب اطاعت از حسین علیه السلام قرار دارد.

3-      حب زیارت امام حسین علیه السلام در راستا و امتداد حب الحسین علیه السلام است. البته بیان آن بعد از طرح حب الحسین خصویت ویژه زیارت را به ذهن تداعی می کند.

4-      دلیل اینکه حب امام حسین علیه السلام نشانه خیر بودن عبد تبیین شده این است که ایشان محبوب خدای تعالی است و حب محبوب های الهی نشان از عمق ارتباط عبد با مولایش یعنی باری تعالی می باشد.

 

از اینکه عاشق امام حسین علیه السلام هستید افتخار کنید شما را خدا اهل الخیر دانسته است.



[1] - کامل الزیارات , ج 1 , ص 142


             

هرگز در مسیر زندگی مؤمنانه از انسان های گمراه یاری نگیریم.

در این قضیه تفکر کنیم:

در راه کربلا، امام از عبیدالله بن حر جعفی خواست تا به لشکر و اصحاب او بپیوندد، او قبول نکرد و گفت: اسب خوبی دارم، تقدیم می‌کنم.

 امام از وی روی برگردانید و این آیه را تلاوت نمود:

«و ما کنت متخذ المضلین عضدا» [1] ؛ من هرگز گمراهان را حامی خود نمی‌گیرم[2].



[1] - کهف/سوره۱۸، آیه۵۱.

[2] -  امالی، صدوق، مجلس سی‌ام، ص۲۱۹.

                                                                        

 یک اصل ثابت و دقیق است که عبارت است از :

«باهرکسی نمی شود مشورت کرد».

 افراد سطح فکری وتوانمندیشان در هدایتگری و راهنمایی متفاوت است.

در انتخاب مشاور باید دقت کرد چرا که در صورت مشاوره نادرست، جهت زندگی ممکن است عوض شود و در دام بلا و فتنه بیفتید.

به روایت توجه کنیم:

عن رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

 یَا عَلِیُّ لاَ تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ یُضَیِّقُ عَلَیْکَ اَلْمَخْرَجَ وَ لاَ تُشَاوِرِ اَلْبَخِیلَ فَإِنَّهُ یَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَایَتِکَ وَ لاَ تُشَاوِرْ حَرِیصاً فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ شَرَهاً وَ اِعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّ اَلْجُبْنَ وَ اَلْبُخْلَ وَ اَلْحِرْصَ غَرِیزَةٌ وَاحِدَةٌ یَجْمَعُهَا سُوءُ اَلظَّنِّ[1].

ترجمه:

از رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم نقل شده است که فرمودند:

 اى على!

 با ترسو مشورت مکن زیرا مورد درآمد و روزى را بر تو تنگ مى‌کند

 و با بخیل و آزمند به شور منشین به خاطر آنکه تو را از مقصد و هدفت باز مى‌دارد

 و حریص را مشاور خود قرار مده  زیرا سوء و زشتى عاقبت کار را از نظرت محو کرده و آن را مزیّن مى‌نماید. اى على !

بدان که ترس و بخل و حرص یک غریزه و طبیعت بوده که جامع آنها سوء ظن مى‌باشد.



[1] - علل الشرایع , ج 2 , ص 559

                                                             

مردم از دو گروه خارج نیستند: عالم و جاهل.

در این بین این سؤال مطرح است که در تعامل بین این دو گروه اقدام کدامشان اولویت دارد؟!

یعنی آیا جاهلان ابتدائا باید به علما مراجعه کنند یا عالم وظیفه دارند سمت جاهلان بروند.

برای پاسخ به سؤال یاد شده به این حدیث صحیح بیندیشیم:

امام صادق علیه السلام:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَرَأْتُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ لَمْ یَأْخُذْ عَلَى اَلْجُهَّالِ عَهْداً بِطَلَبِ اَلْعِلْمِ حَتَّى أَخَذَ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ عَهْداً بِبَذْلِ اَلْعِلْمِ لِلْجُهَّالِ لِأَنَّ اَلْعِلْمَ کَانَ قَبْلَ اَلْجَهْلِ [1].

ترجمه:

امام صادق علیه السّلام فرمود:

در کتاب على علیه السّلام است که خدا از نادانها براى کسب دانش پیمان نمى‌گیرد تا از دانشمندان پیمان بگیرد که به نادانها دانش بیاموزند زیرا دانش مقدم بر جهل است.

نکته ها:

1-       طبق این حدیث خدای عزوجل بار سنگینی را بر عهده علماء گذارده و آن بذل علم برای جاهل است و دلیل آن را هم قبلیت علم و اولویت وجودی آن طرح کرده است.

2-       از این فرموده استفاده می شود که کار عالمان به مراتب سنگین است و نباید منتظر مراجعه مردم جاهل به آنان باشند بلکه باید برای آموختن علم به مردم اقدام خود جوش داشته باشند.

3-       این روایت مسئولیت مراجعه جاهل به عالم را بر نمی دارد بلکه در صدد تبیین اولویت مراجعه ها ی عالم و جاهل در طول زندگی است.



[1] -  الکافی , ج 1 , ص 41


 

علامه مجلسی در بحارالانوار از ابن عباس نقل نموده است که:

 روزی زلیخا به یوسف‏ علیه‏ السلام گفت:

 چشم بردار و مرا بنگر

یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: « أَخْشَى الْعَمَى فِی بَصَرِی[1]؛  از نابینا شدن چشمانم می‌ترسم.‌»  

زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!» 

یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: «دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه‌هایم می‌افتند.» 

زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟» یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: «اگر [بدی] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می‌کردی، از من فرار می‌کردی.‌»  

زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی‌شوی؟»

حضرت یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: «با این دوری، به قرب پروردگارم امیددارم.‌» 

زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته‌ام را برآور.»

 یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: «می‌ترسم بهره‌ام در بهشت از کف برَوَد.‌»

 زلیخا گفت: «تو را به شکنجه‌گرها می‌سپارم».

 یوسف‏ علیه‏ السلام گفت: «پروردگارم در آن هنگام مرا بس است[2].‌»


[1] - عیون اخبار الرضا‏علیه‏السلام، شیخ صدوق، تهران، منشورات جهان، ج2، ص45، ح162

 

 

[2] - بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث، ج 12، ص 270

 

امام صادق علیه السلام: 

 

اِنَّ اللّه َ تَبارَکَ وَ تَعالى غَیورٌ وَ یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ وَ لِغَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها[1]؛ 

 

خداوند تبارک و تعالى با غیرت است و هر با غیرتى را دوست دارد و از غیرتمندىاوست که زشتى‌ها را از پیدا و ناپیدا، حرام فرموده است. 

 

1-  یکی از نام های زیبای خدای مهربان "غیور" است این کلمه از ماده "غیر" گرفته شده است و دلیل نام گذاری خدا به غیور این است که او غیر از خودش رابرای بنده اش نمی خواهد لذا هرچیزی که بنده اش را از او دور کند حرام کرده است.

2- خدا انسان غیور را دوست دارد چرا که او بهترین و عزیزترین کسش یعنی ناموسش را برای خود می خواهد و اجازه نمی دهد چیزی ناموسش را زشت کند و یا از ناموسش چیزی سر زند که دیگران از او بهره بگیرند و لو اندک آن.

 

 

3-  زن ناموس مرد است اگر هزاران قانون گذاشته شود که زن را از حیا خارج نکند و زشتش ننماید توفیق در این زمینه نخواهیم داشت مادامی که مرد غیرت نشان ندهد.

 

 

4-بی حجابی نماد بی حیایی است در برابر خدا و خلقش. در برابرخدا از این حیث که فرموده خدا را درباره حجاب زیر پا می گذارد و درباره خلقش از آن حیث که آگاهانه یا ناخود آگاه او را به تباهی می کشاند.

 

 

5-رگ غیرت مرد اگر تکان بخورد زن، هم خود حفظ می شود هم اجتماع خوب می گردد.

 

 

6- مردی که حجاب زنش برایش اهمیت نداشته باشد نشان می دهد که نسبت به عشق ورزی  و محبت به همسر خود کوتاهی دارد. چون اگر عاشقی معشوق خود را دوست داشته باشد، اجازه نمی دهد که آسیبی به او برسد.

 

 

7-زن وقتی حجاب نداشته باشد به خاطر مخالفتش با حکم خدا و نیز انجام گناه و نیز کمک کردن به اشاعه گناه در جامعه، مستحق عذاب الهی می شود. مردی وقتی این مساله را بداند و همسرش را از این آتش نرهاند نشان می دهد که عشق او به زنش پوشالی و دروغین است و یا عشقش عمیق نیست و صرفا عشق او جنبه تبعُّضی و یک جانبه را دارد.

 

سلام به مردان غیور

سلام با بانوان با حیا

 

[1] - کافى، ج ۵، ص ۵۳۵، ح ۱

 

 

 

أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا

اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای،

أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا

اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای،

تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیکَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ

با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام که به سویت آورده می‌شده پذیراییت کرده‌اند، خیال نمی‌کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که محتاجشان را به جفا می‌رانند، و توانگرشان را به مهمانی می‌خوانند

فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ

به لقمه‌ای که بر آن دندان می‌گذاری دقت کن، لقمه‌ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور

فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ

به لقمه‌ای که بر آن دندان می‌گذاری دقت کن، لقمه‌ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ

معلومت باد که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می‌کند، و از نور علمش بهره می‌گیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده.

أَلَا وَ إِنَّکُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ

معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت، و پاکدامنی و درستی یاری کنید.

فَوَاللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْراً وَ لاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاأَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ

به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته، و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام

بَلَی کَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ

آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین حاکم است.

وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ

مرا با فدک و غیر فدک چه کار که در فردا جای شخص در گور است، که آثار آدمی در تاریکی آن از بین می‌رود، و اخبارش پنهان می‌گردد، گودالی که اگر به گشادگی آن بیفزایند، و دستهای گور کن به وسیع کردن آن اقدام نماید باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد، و خاک روی هم انباشته رخنه‌هایش را ببندد

وَ إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ

این است نفس من که آن را به پرهیزکاری ریاضت می‌دهم تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته‌های ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد،

أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ

یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد، یا چنان باشم که گوینده‌ای گفته:

«این درد و ننگ تو را بس که با شکم سیر بخوابی، و در اطراف تو شکم‌هایی باشد که پوستی را برای خوردن آرزو کنند».

أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ

آیا به این قناعت کنم که به من امیر مؤمنان گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان محسوب نشوم

فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا

آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سر گرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است، یا چهار پای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه‌هاست، از علف‌های آن شکم را پر می‌کند، و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی‌خبر می‌باشد

أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.

هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکار و بیهوده‌ام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم. انگار گوینده‌ای از شما می‌گوید: اگر خوراک فرزند ابی طالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می‌گردد بدانید درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، و درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، و گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر، و خاموشی آنها دیرتر است.

وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَینِ حَبِّ الْحَصِیدِ.

من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو می‌باشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی بر نگردانم، و اگر فرصت‌ها دست دهد شتابان بدان سو (شام) می‌روم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد (معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزه‌ها از میان دانه‌های درو شده بیرون رود[1].



[1] - نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص۶۶۱.

.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ :


«مَا مِنْ رَجُلٍ یَمْنَعُ دِرْهَماً فِی حَقِّهِ إِلاَّ أَنْفَقَ اِثْنَیْنِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ یَمْنَعُ حَقّاً فِی مَالِهِ إِلاَّ طَوَّقَهُ اَللَّهُ بِهِ حَیَّةً مِنْ نَارٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ» .


ترجمه:


هیچ کس از انفاق درهمى در محل شایستۀ آن امتناع نمى‌کند، مگر آنکه دو درهم در محلّ‌ ناشایستۀ آن انفاق میکند و هیچ کس حقّى را که به مالش تعلّق گرفته است باز نمیدارد، مگر آنکه خدا به روز قیامت آن را به صورت مارى آتشین طوق گردن او می سازد[1].



[1] - من لا یحضره الفقیه , ج 2 , ص 11