محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۳۲۹ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

      

1. خواندن نماز شب و روز اول ماه

2.   صدقه اول ماه

3. روزه اول و سوم این ماه

4.  اظهار حزن و اندوه بر امام حسین علیه السلام و یارانش

5. حضور در مجالس حسینی

6.  رعایت اخلاص در همه امور

7.  خدمت به عزاداران حسینی

8.  مطالعه سیره و تاریخ و سخنان امام حسین علیه السلام

9.   دوری از تجملات و خوشی های زود گذر دنیا

10. توجه تام به وجود مقدس ولی عصرعجل الله تعالی فرجه و دعا برای سلامتی حضرت

11. خواندن روزانه زیارت عاشورا و حد اقل سلام ساده به وجود مقدس حضرت امام حسین علیه السلام

12.  رعایت نماز اول وقت

13.  عدم ایذاء مؤمنین خصوصا عزاداران حسینی

یاد داشت ذیل شرح حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام است که جایگاه ارزشمند اهل فضل را در اجتماع به عنوان مایه امنیت معرفی می کند.

امیر المؤمنین علیه السلام:  اذا قلّ‏ اهل‏ الفضل‏ هلک اهل التجمل.[1]

ترجمه:

هرگاه اهل فضل کم شوند اهل تجمل نابود گردند.

 نکات:

1- منظور از اهل تجمل دنیا گرایان و اهل فضل گروه های مختلف از اهل ایمان می باشند که تفصیل آنها می آید

2- طبق این سخن استوانه حفظ اهل تجمل، وجود شریف اهل فضل می باشند.

3-اگر امنیتی اهل تجمل دارند به برکت وجود اهل فضل است.

4-شخصیت های ارزشمند، باعث قوام مردم دنیا خواه هستند.

5- اهل فضل معنای وسیعی دارد که در روایات خاندان عصمت و طهارت این افراد به آن عنوان معرفی شده اند:

-  متقین؛امیر المؤمنین علیه السلام: المتقون هم اهل الفضائل[2].

-  اهل صله ارحام،اهل گذشت،اهل بخشندگی؛ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: قَالَ لِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَیْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ مَا کَانَ فَضْلُکُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِی مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا فَیَقُولُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ[3].

-  اهل انصاف؛امیرالمؤمنین علیه السلام: الانصاف افضل‏ الفضائل[4].

-  اهل حفظ زبان و اهل احسان؛ امیر المؤمنین علیه السلام: حفظ اللسان و بذل الاحسانمن افضل فضائل الانسان[5].

- اهل دوری از غضب و اهل دوری از شهوت؛ امیر المؤمنین علیه السلام:راس الفضائل ملک الغضب و اماتة الشهوة[6].

-  اهل علم؛ امیر المؤمنین علیه السلام:غایة الفضائل العلم[7].

-  طبق حدیث یاد شده دلیل اینکه خدای عزوجل تعجیل در هلاکت اهل تجمل که همان اهل دنیا باشند نمی کند، وجود با برکت اهل فضل است.

- مؤید قرآنی این سخن آیه شریفه 33  سوره مبارکه انفال است که در این آیه خدای مهربان وجود پیامبر را به عنوان سید اهل فضائل و نیز استغفار را مایه ا مام امت از عذاب معرفی می کند؛ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ‏ فِیهِمْ‏ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.

6- ممکن است خدای مهربان به برکت یک اهل فضل در یک خانواده، قبیله،کوچه، محل، شهر، کشور بلاها و عذاب خود را از جماعتی بردارد. لذا اهل دنیا و همه باید شکرگزار وجود اهل فضائل باشند و نیز جامعه را به سمتی کشانند که اهل فضیلت در آن زیاده باشد.

پی نوشت:

[1] آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانسارى بر غُرر الحکَم و دُرَر الکَلم، 7جلد، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366.

[2] -  نهج البلاغه خطبه193

[3] - الزهد(کوفى اهوازى، حسین بن سعید)، النص، ص: 94

[4] - غرر الحکم:805

[5] - غرراحم:4899

[6] - غررالحکم:5237

[7] - غررالحکم:6379

برخی کشته شدن مدافعان حرم را مصداق  جمله" وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ[1]" (با دست خویش، خود را به هلاکت نیفکنید) می دانند و با اظهارات نابخرادانه خود اعلام می دارند که حاضرین در نبرد با داعش، خودشان را به ساحت مرگ انداخته اند و این یک نوع خودکشی است.

غالب کسانی که چنین تفکری دارند انسان های عافیت طلب و پر ادعایی هستند که در راه حفظ ارزشها گامی بر نمی دارند چرا که نه غیرت دینی دارند و نه شجاعتی که بتوانند با آن به مقابله با دشمن بپردازند اینان به جای اینکه حداقل سکوت کنند برای اینکه آبرویشان نرود و در اجتماع مفتضح نشوند سعی می کنند که مجاهدان در راه خدا را تخریب کنند و رفتاری جهادی آنان را زیر سؤال برند.

اگر کسی کمی دقت نماید خواهد دید که بین «تهلکه» با «شهادت»‏ رابطه تباین وجود دارد. چرا که تهلکه به معنى مرگ بى‏دلیل است در حالى که شهادت‏ قربانى شدن در راه هدف و نایل گشتن به‏ حیات جاویدان است[2].

کسانی که شهادت را انتخاب می کنند به سطح فکری والایی دست یافته اند و هدف بزرگ زندگی که رسیدن به لقاء الله است را انتخاب کرده اند اما آنان که حتی نمی خواهند درباره شهادت فکر کنند و آرزوی آن را نمایند زندگی را در اهداف پایین تری دنبال می کنند.

شهدا مهمترین سرمایه وجودی خود را، جان خود نمی دانند بلکه مهمتر از جانشان، خدا، مکتب، مذهب، اصول و ارزشهای الهی و انسانی می دانند. لذا برای حفظ و صیانت از این ارزشها ، حاضرند جان خود را تقدیم کنند تا کلمه حق در حد اعتلای خودش باقی بماند.

کسانی می تواند شهادت را انتخاب کنند که معرفتشان به خدای عزوجل بسیار عالی باشد طوری که در لحظه انتخاب شهادت و در زیر تیغ دشمن که دقیقه ای دیگر سرش را از تنش جدا خواهد کرد ، تردید نمی کند چون می داند که این حالت وی در منظر باری تعالی است و منتقم خون او خود خدای عزوجل است و این نوع کشته شدن مرضی خداست.

بالا بودن مقام صبر و شکیبایی در برابر سختی جان دادن در راه خدا، نشان می دهد این فرد معرفتش به خدای عزوجل بسیار عالی است که عرفا و بزرگان معرفت، شاید در طی بیست سال ریاضت بتوانند به آن دست پیدا کنند.

از سالار شهیدان و مجاهدان راه خدا امام حسین علیه السلام همین معنى نقل شده که در صحنه کربلا به هنگامى که بعضى از عزیزانش با فجیعترین وجهى شربت شهادت‏ نوشیدند فرمود:

هون على ما نزل بى انه بعین اللَّه[3]

" همین که مى ‏دانم این امور در برابر دیدگان علم پروردگار انجام مى‏ گیرد تحمل آن بر من آسان است".

شهدای عزیزی مثل شهید حججی به آن سطح از معرفت دست یافته بودند لذا می بینیم که وی با ابهت و عظمت و اقتدار در برابر دشمن می ایستند و حتی هنگام جان دادن دست از اعتقاد و باور حقه خود بر نمی دارند.

شهید حججی نشان داد که  ارزشهای اسلامی و پایبندی به آن چقدر می تواند اقتدار آفرین، تربیت کننده، متعالی کننده و شجاع کننده جوانان و مردم باشد.

به روح مطهر شهید حججی و شهدای مظلوم مدافع حرم صلوات می فرستیم و از خدای مهربان شهادت در راه خودش را مسألت می نمائیم.

                                                                                 به قلم خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی

 

پی نوشت:

[1] - بقره: 195

[2] - تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 39

[3] -بحار الانوار جلد 45 صفحه 46.

انتخاب بهترین عمل از بین کارهای نیکف خود یک توفیق خاص می طلبد. اینکه بتوانیم از میان دو کار، آنکه بها و ارزش زیاده ای دارد را برگزینیم نشان می دهد که «بصیرت» نافذ شده و خدای مهربان به تو « فرقان»  یعنی قدرت تشخیص حق و باطل را داده و این جای شکرگزاری است.

مؤمن باید «عمل احسن» انجام دهد و به حداقل از «کار حسن» راضی نشود. در این صورت، سرعت رشد و پیشرفت او زیاد خواهد بود.

به نمونه ای از روش تشخیص خوب و خوب تر اشاره می کنیم:

روی عن بعض الصّحابة قال‏: جاء رجل من الأنصار إلى النّبیّ (صلّى اللّه علیه و آله) فقال: یا رسول اللّه إذا حضرت جنازة و مجلس عالم أیّهما أحبّ إلیک أن أشهد؟

فقال رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): إن کان للجنازة من‏ یتبعها و یدفنها فإنّ حضور مجلس عالم أفضل من حضور ألف‏ جنازة، و من عیادة ألف مریض، و من قیام ألف لیلة، و من صیام ألف یوم، و من ألف درهم یتصدّق بها على المساکین، و من ألف حجّة سوى الفریضة، و من ألف غزوة سوى الواجب تغزوها فی سبیل اللّه بمالک و نفسک، و أین تقع هذه المشاهد من مشهد عالم؟ أما علمت أنّ اللّه یطاع بالعلم و یعبد بالعلم؟ و خیر الدّنیا و الآخرة مع العلم، و شرّ الدّنیا و الآخرة مع الجهل[1]؟

ترجمه:

از برخى از اصحاب و یاران رسول خدا روایت شده که او گفته:

مردى از انصار (گروهى از مردم مدینه که برسول خدا ایمان آورده او را یارى کردند) نزد پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آمده گفت:

اى رسول خدا هر گاه مرده‏اى و مجلس عالم و دانشمندى دیدار شد کدام یک نزد تو دوستتر است که من حاضر شوم (و از ثواب و پاداش آن بهره‏مند شوم)؟

 رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود:

اگر براى جنازه و مرده کسى است که او را همراهى کند و بخاک بسپارد حضور و بودن مجلس عالم برتر از حضور هزار جنازه‏ و عیادت و دیدار هزار بیمار، و برپا ایستادن هزار شب (براى عبادت و بندگى) و روزه گرفتن هزار روز است، و از هزار درهم (پول نقره) که آنها بمستمندان و نیازمندان بخشیده شود، و از هزار حجّ جز حجّ واجب، و از هزار جنگ رفتن جز جنگ رفتن واجب که بوسیله دارائى و جانت در راه خدا بجنگى، و کجا برابرى میکند حضور در این جاها با حضور نزد عالم و دانشمند؟ آیا نمیدانى خدا بوسیله علم و دانش اطاعت و پیروى و عبادت و بندگى مى‏شود؟ و خیر و نیکى دنیا و آخرت با علم و دانش است، و شرّ و بدى دنیا و آخرت با جهل و نادانى؟

 نکته :

با توجه به این روایت، می شود حدث زد که بزرگترین راه تشخیص خوب و خوب تر توجه به «میزان محبوبیت» عمل در نزد خدای عزوجل است که با معیارهای قرآن و حدیث و عقل سلیم می توان آن را فهمید.

پی نوشت:

[1] - مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏ ،بنادر البحار، النص، ص: 119

 

یاد داشتی که ملاحظه می فرمایید درباره فلسفه خسوف یعنی ماه گرفتگی، شیوه برخورد ما با آن و بیان چند حکم شرعی درباره آن است.

 

 

 

حکمت خسوف

 

 

یکی از سؤالات مهم انسانها در طول تاریخ این است که قیامت کی اتفاق خواهد افتاد. دلیل این پرسش یا حقیقت جویی بشر و یا حس کنجکاوی و یا آمادگی برای ورود به جهان دیگر است.

 

 

قرآن کریم پرده از این سؤال برداشته و خصوصا از زبان تکذیب کنندگان روز قیامت می فرماید:

 

 

" یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ[1]" یعنی می پرسد که کی روز قیامت خواهد بود؟!

 

 

برای پاسخ به این سؤال ،خدای عز و جل چند نشانه از قیامت را  در قرآن بیان می دارد.

 

 

مثلا می فرماید:  " فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ[2]".

 

 

ترجمه:  آنگاه که چشم در دیدن متحیر شود و خسوف خورشید وماه اتفاق افتد.

 

 

 منظور از" خسوف‏ قمر" بى ‏نور شدن آن است.

 

 

طبق آیه شریفه یکی از نشانه های قیامت خسوف است. که خدای عزوجل نمونه این خسوف را در طول سال ، در نقاط مختلف جهان با قرار دادن زمین بین خورشید و ماه و افتادن سایه زمین بر روی ماه نشان می دهد تا به جهانیان قدرت و عظمت و بزرگی خود را نشان دهد و به بندگان گوشزد کند که چنین اتفاقی در آستانه قیامت خواهد افتاد و ظلمت به خاطر خسوف کلی در خورشید و ماه،  همه جا را فرا خواهد گرفت.

 

 

همگان اذعان دارند که ظلمت و تاریکی بدون یک سو از نور دهشت و وحشت زیادی می آورد و آرامش روحی و روانی انسان را به هم می زند.

 

 

شاید به همین دلیل است که در آموزه های اسلامی برای کرنش در برابر این قدرت نمایی خدای عزوجل دستور داده شده است که هنگام خسوف و کسوف نماز آیات خوانده شود.

 

 

از امام صادق علیه السلام در این باره  از پدرشان امام باقر علیه السلام  نقل شده است که حضرت فرمود:

 

 

 زلزله‏ها و گرفتگى ماه و خورشید و بادهاى سخت و وحشت‏زا، از نشانه‏هاى قیامت است. هر گاه یکى از اینها را دیدید، به یاد برپایى قیامت بیفتید، به مسجدها پناه برید و نماز بخوانید.[3]

 

 

ازامام رضا علیه السلام در بیان علّت نماز آیات به هنگام کسوف فرموده‏اند:

 

 

 کسوف آیتى است از آیات خدا که نمى‏دانیم به نشانه رحمت حقّ عزّ و جل ظاهر شده یا به منظور عذاب الهى پدید آمده، بارى نبى اکرم صلى الله علیه و آله دوست دارند که امّتشان هنگام ظهور کسوف در مقابل خالق و راحم فزع و جزع و تضرّع نموده تا شرّ آن از ایشان دفع گشته و بدین وسیله از امر مکروه مترتّب بر آن مصون بمانند، چنان چه قوم یونس وقتى در مقابل حقّ عزّ و جل تضرّع و جزع و فزع نمودند بارى تعالى عذاب را از آنها برگرداند.[4][5]

 

 

تاکید به تدبر در آیات الهی

 

 

امام سجاد علیه السّلام مى‏فرماید:

 

 

جز شیعیان ما کسى به خاطر خسوف و کسوف و زلزله نمى‏ترسد و به خدا استغاثه نمى‏کند پس اگر یکى از این‏ها رخ داد به خدا پناه ببرید و به او مراجعه کنید

 

 

شهید ثانى قدّس سرّه مى‏فرماید:

 

 

 به هنگام نماز آیات پیش‏آمدهاى هولناک آخرت و زلزله‏هاى آن و گرفتگى خورشید و ماه و تاریکى قیامت و ترس خلائق از گرفتار شدن به عذاب و عقوبت الهى را بیاد آور.

 

 

و دعا و تضرّع بسیار کن و با خوف و خضوع و خشوع از خدا رهایى از آن گرفتاریها را طلب کن و از او بخواه که تو را از آن ظلمت بگذراند و به نور رهنمون شود و از لغزشهایت چشم بپوشد.

 

 

از گناهانت توبه کن به امید آنکه به این نفس شکسته و سرافکنده که از تقصیر خود حیا بر او غلبه کرده نظرى کند و توبه‏ات را بپذیرد و لغزشت را ندیده گیرد[6].

 

 

 سؤال:

 

 

 اگر خورشید گرفتگى در شهر ما قابل رؤیت نباشد و یا در شهر دیگرى زلزله شود، نماز آیات بر ما واجب مى‏شود؟

 

 

همه مراجع: امورى که نماز آیات براى آنها واجب است، در هر محلى که اتفاق بیفتد، فقط مردم همان جا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم شهرهاى مجاور آن، واجب نیست.[7]

 

 

کیفیت نماز آیات:

 

 


این نماز دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد که جمعا ده رکوع مى‌شود که آن را می‌توان به یکی از این دو صورت بجا آورد:
الف: بعد از نیت، تکبیرة الاحرام گفته و سپس حمد و سوره را می‌‌خواند و به رکوع می‌‌رود سپس سر از رکوع برداشته بار دیگر حمد و سوره را می‌‌خواند و به رکوع می‌رود و آن گاه سر از رکوع برداشته به خواندن حمد و سوره می‌‌پردازد و همچنین تا پنج رکوع آن گاه بعد از رکوع پنجم به سجده می‌رود و بعد از سجده دوم برخاسته و رکعت دوم را نیز مانند رکعت اول را انجام می‌دهد و پس از سر برداشتن از سجده دوم تشهد می‌خواند و سلام می‌دهد و در این نماز فرقى بین این نیست که در ده بار حمد و سوره خواندن یک سوره را تکرار کند و یا ده سوره متفاوت بخواند.
ب: بعد از نیت، تکبیرة الاحرام گفته و سپس سوره حمد را خوانده و یک سوره کامل را پنج قسمت می کند، آن گاه بعد از حمد یک قسمت از آن سوره را می‌خواند و به رکوع می‌رود و سر از رکوع برداشته بدون این که حمد را تکرار کند قسمت دوم از همان سوره را می‌خواند و به رکوع می‌رود و مجدداً برخاسته قسمت سوم آن سوره را می‌خواند و به رکوع می رود و همچنین تا رکوع پنجم به طورى که قبل از رکوع پنجم همۀ سوره تمام شود و رکوع پنجم را به جاى آورده و سر از رکوع برداشته و به سجده می‌رود و پس از سجده دوم برخاسته رکعت دوم را نیز به همین ترتیب به جا می آورد.[8]

 

 

پی نوشت:

[1] - القیامه: آیه6

 

 

[2] - القیامة: 9-7

 

 

[3] - وسائل‏الشیعة، ج 7، ص 487 ..

 

 

 

[4] -علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج 1، ص 851 ..

 

 

 

[5]-  گروهى از مولفان، پرسش ها و پاسخ هاى‏دانشجویى، 47جلد، دفتر نشر معارف - قم.

 

 

 

[6] - شبر، عبد الله،  ترجمه الاخلاق،نشر هجرت،قم،1387، ص97

 

 

[7] -  توضیح المسائل مراجع، م 1494؛ نورى، توضیح المسائل، م 1491؛ وحید، توضیح المسائل، م 1502 و خامنه‏اى، اجوبة الاستفتاءات، س 713.

 

 

 

[8] - توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج ‏1، ص 813، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، 1424ق.

 

 

هنگامی که مردم شام درجنگ صفین قرآنها را بر نیزه ها زدند و جنگجویان را به حکم‌قرآن دعوت نمودند علی (ع) فرمود:

ای بندگان خدا من سزاوارترین کسی هستم که کتاب خدا را پذیرفته ام اما معاویه، عمرو بن عاص، ابن ابی معیط، حبیب بن مسلمه و ابن ابی سرح، اینان نه اهل دیانت اند و نه به قرآن اعتقادی دارند من آنها را بهتر از شما می شناسم در وقت کودکیشان با آنها بوده ام و پس از آنکه به حد مردی رسیدند باز یا آنها بوده ام در هنگام کودکی و مردی بدترین بودند.

این سخن، (دعوت او به حکم قرآن) سخن حقی است که از آن اراده باطل و ناروا شده، بخدا قسم اینان قرآن رابلند نکرده اند اینان قرآن را نمی شناسند و بدان عمل نمی کنند و اینکه می بینید که قرآنها را بر سر نیزه ها کرده اند جز مکر و حیله چیز دیگری نیست[1].

 

نکته:

از این فرمایش حضرت استفاده می شود که شخصیت فرد در دوران کودکی و جوانی به هر صورت شکل گیرد، در ادامه حیات و زندگی آن شخصیت خود را نشان می دهد.

حرکت به سمت حق در دوران کودکی و جوانی نکته کلیدی شخصیت حق گرا ساز است.

 

پی نوشت:

[1] - ترجمه الغدیر،ج۳،صفحه ۲۳۶

 

 

لطفا برایمان از زندگی سعادتمند بنویسید.

جمله بالا دغدغه یکی از دوستان در نحوه زندگی کردن است که نشان می دهد انسانی آینده نگر و دلسوز برای خود و دیگران است.

بحث درباره خوشبختی فرصت زیادی را می طلبد تا در باره آن حق مطلب ادا شود.

ولی به اجمال برخی از راه های احساس خوشبختی  و رضایت از زندگی را می نویسیم:

1- همیشه به خاطر داشته باشید که در هر حال یک پشتیبان در تمام ناکامی ها دارید و او خدای مهربان است که نزدیکترین ،مهربانترین، و دلسوزترین فرد برای انسان است. او خواسته بندگانش را می داند و خواسته ای آنان را جواب می دهد. باوجود چنین کسی و نزدیک شدن به او موانع سعادت برطرف خواهد شد.

2- عبادات خود را سر وقت انجام دهید مخصوصا نماز را در وعده  های خاص خود اقامه کنید. شما با نماز رشته اتصال خود با خدایی که خوشبختی ها را تقسیم می کند را محکم می کنید به علاوه بزرگترین دشمن خود را که هر لحظه ای مانع خوشی است یعنی شیطان را دور می کنید.

3- عادت کنید در هنگام بروز مشکلات یک جایی را برای گریه انتخاب کنید. تعجب نکنید! گریه باعث تسکین آلام قلب و مایه آرامش است و وقتی روح خود را از نگرانیها وآشوبها تخلیه کردید راحت تر می توانید مشکلات پیش آمده را مدیریت کنید.

4- سعی کنید همیشه با دیگران متواضعانه برخورد کنید و فکر کنید که شما از او گناهکارترید تا بتوانید راحت تر ارتباط صمیمی ایجاد کنید.

5- در زندگی هدف داشته باشید برای این کار آنچه در طی روز انجام می دهید را برای خدا نیت کنید در این صورت با خدایی که تجارت کرده اید که کمترین سود حاصل از این تجارت آرامش روحی در دنیا است زیرا وقتی بدانید که کار های انجام شد ه در پیش خد ا محفوظ است از کار کردن اگر چه طاقت فرسا باشد لذت خواهید برد.

6- خود را درگیر تجملات  و خوشیهای دروغین و گذرای دنیا نکنید. اگر بدانید که با تقویت روح چه چیزهایی از عوالم ملکوت می بینید دیگر دنیا را طلاق خواهید داد. توجه داشته باشید که هر اندازه تعلق قلب و دل و جانتان به دنیا بیشتر شود به همان اندازه غصه شما بیشتر می شود چون انسان از دنیا سیر نمی شود و هر آنی دنبال چیز جدید است و اصلا به خودش و اینکه لذت می برد یا نه فکر نمی کند.

7-با مومنان نشست و بر خواست داشته باشید مومن به دلیل آزار نرساندن به انسان و نیز  روحیه لطیف خود انرژی مثبت زندگی و لبخند و خوشی را به شما انتقال خواهد داد. لذا از انسانهایی که با خود درگیرند و خدا را کنار گذاشته اند دوری کنید زیرا آنان نه تنها مشکل حل نمی کنند بلکه مشکل آفرین هستند.

8- سفرهای خود را به اماکن متبرکه و سیاحتی سالم  تقویت کنید. در این سفرها بسیاری از مشکلات روحی که خود از وجود آنها بی خبریم حل خواهد شد که تبعا در نگرش به زندگی و اداره آن تأثیر خواهد گذاشت.

9- نظم و انضباط را در هر حال فراموش نکنید . بی نظمی سبب تشویش خاطر است که احساس پوچی و نارضایتی را به خاطر نرسیدن سریع به خواسته ها و نیازها در پی خواهد داشت.

10-عادت کنید اوقاتی را برای مطالعه و نوشتن سپری کنید. پیشنهاد می کنم حدیث بخوانید که  مطالب سودمندی را درآن خواهید یافت که دیدتان را به همه چیز تغییر می دهد.

11- هنگام بروز هر ناراحتی  فکر کنید و علت ایجاد کننده آنرا بیابید وتصمیم بگیرید که دیگر آنرا تکرار نکنید.

12- گاهی موقع لازم است  دم بدم گذشت داشته باشید اگر کسی با شما قهر کرد شما آشتی را شروع کنید زیرا در حالت قهر ماندن جز خورد کردن روحیه دو طرف چیز دیگری به همراه ندارد.

  و سخن نهایی اینکه به قول حافظ رحمه الله:

     آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است                بادوستان مروّت با دشمنان مدارا

خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی

 

کلمه تجمل که یک واژه عربی است به معنی« جمال دادن» و «خود را زیبا نمودن» و به تعبیر ساده تر«آراستن» است.

در دین اسلام که مظهر زیبایی است سفارش زیادی برای «آراستن» و به «خود پرداختن» شده است. مرحوم کلینی از محدثان بزرگ شیعی، در کتاب« فروع کافی» باب مخصوصی را به نام «باب الزی والتجمل» اختصاص داده است که روایات مربوط به آراستگی ظاهری را در لباس،بدن، خانه و...مطرح کرده است.

 

 

در جامعه امروز ما، از این کلمه بیشتر بار منفی آنرا می فهمند.

وقتی می گویند فلانی «تجملاتی» است با این کار، از طرف خورده می گیرند.

 

واقعیت تجمل چیست؟

 

تجمل به معنای آراستگی جسم  و خانه و...اگر در حد اصراف و خروج از عرف متدینین باشد عیب است. کسانی که به دنبال جمع آوری بهترین اشیاء برای خود هستند و در این راه از هیچ گونه خرجی ابایی ندارند دچار افراط شده اند که مذموم است.

 

افراط در تجمل لذت احساس زیبایی را  کم می کند و شخص را به خاطر افراط در دام خواسته های نفس می اندازد.

 

کسی که به اصطلاح عامیانه «هشتش گرو نهشه» اگر به دنبال ساختن خانه ای اشرافی برای خود باشد در طوفان فقر و نداری، تا ابد خواهد ماند.

 

چرا نباید خانه ای مجلل داشته باشم؟

 

داشتن خانه ای که مایه آرامش روحی اعضای خانه باشد نه تنها عیب نیست بلکه لازم است ولی آیا با افراط در این کار به آرامش می رسیم؟

 

واقعیت این است که تجملات افراطی روحیه دنیا خواهی ودنیا طلبی را افزون می کند و انسان را از اینکه برای آخرت خود ذخیره ای فراهم کند منع  می کند. انسان تجملاتی فرصتها و انرژی خود را صرف جمع کردن همه زرق و برقها می کند ودیگر وقتی برای مناجات و نیایش و توجه به خدا و آخرت نمی کند.

 

 

تجمل در لباس

 

در برخی روایات از تجمل در لباس تمجید شده است  و هر خرجی برای آنرا اسراف نمی دانند. البته این بدان معنا نیست که ما از حد اعتدال خارج شویم.

 

بهتر است برای هر فصلی و برای هر مناسبتی لباس مخصوص به اندازه دو و یا سه دست داشته باشیم.

 

مومن  لباس نیکو می پوشد و با همه نداریش به دیگران فقر خود را آشکار نمی کند تا مبادا عزت و شوکت او محدود گردد و مورد طعنه دیگران قرار گیرد.

 

آیا زنان می توانند به دیدار برادر دینی خود روند و با آنان دست دهند؟

نکته: این پست صرفا برای پاسخ به سؤال است و نویسنده به دنبال ترویج فرهنگ مفسده دار دست دادن با نامحرم نیست!

در پاسخ به این سؤال که عین آن را در زمان امام صادق علیه السلام از حضرت پرسیده اند، توجهتان رابه تحلیل روایت ذیل جلب می کنم:

 

سَعِیدَةُ وَ مِنَّةُ أُخْتَا مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ قَالَتَا:

 دَخَلْنَا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْنَا تَعُودُ الْمَرْأَةُ أَخَاهَا قَالَ نَعَمْ قُلْنَا تُصَافِحُهُ قَالَ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا إِنَّ أُخْتِی هَذِهِ تَعُودُ إِخْوَتَهَا قَالَ إِذَا عُدْتِ إِخْوَتَکِ فَلَا تَلْبَسِی الْمُصَبَّغَةَ.[1]

ترجمه:

سعیده و منّه خواهران ابن ابی عمیر می گویند که بر محضر مبارک امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم و عرض کردیم:

زن می تواند برادرش را دیدار کند؟

حضرت فرمود: بله

عرض کردیم: می تواند با او دست دهد؟

فرمود: از پشت لباس می تواند.

یکی از آن دو عرض کرد: این خواهرم با برادرانش دائم دیدار می کند نظر شما چیست؟

فرمود: وقتی می خواهی برادرانت را دیدار کنی لباس رنگی نپوش.

 نکات:

1-این روایت مرفوعه است و قابل مناقشه سندی است.

2- از این روایت استفاده می شود که زنان در زمان امام این فرصت را داشتند که مسائل شرعی خود را از مرجع دینی خود یعنی امام بپرسند و این نشان می دهد برخلاف تفکر برخی بر اینکه اسلام زن را به حاشیه کشانده، اسلام به زنان آزادی  معقول را ارزانی داشته است.

3- درباره «اخ» و «اخوه» که در روایت آمده دو معنی می توان بیان کرد:

یکی برادر نسبی انسان و دیگری برادر دینی. با توجه به اینکه شرعا برادر نسبی محرم زن محسوب می شود سؤال درباره اینکه آیا با او دست بدهند یا آیا با او دیدار کنند یا نه بی مورد است. لذا به نظر می رسد در این روایت منظور برادر دینی است.

4- طبق این روایت دیدار برادر دینی و پرس و جوی احوال او ایرادی ندارد و این حکم اولی است و فرض است که از این دیدار هیچ گناه و یا معصیتی متوجه زن نیست. بله اگر زن احتمال بدهد که در این دیدار امکان افتادن در گناه و معصیت برای خود و یا برادر دینی اش و جود دارد این دیدار حرام خواهد بود.

5- اما درباره دست دادن در این روایت که امام فرمود از پشت لباس ایرادی ندارد ظاهرا ناظر به زنی است که جوان نباشد. این حکم در روایات دیگر درباره «و القواعد من النساء التی لا یرجون نکاحا[2] ....»یعنی زنانی که خانه نشین هستند و امیدی بر ازدواج(رابطه جنسی) با آنان نیست، استثنا شده است.

6- از اینکه امام فرمود دست دادن باید از پشت لباس باشد استفاده می شود که لمس دست زن بدون هیچ مانعی و حاجزی جایز نیست. طبیعی است وقتی این همه حساسیت درباره لمس وجو دارد نمی توان دست را فشار داد چرا که اثر فشار دادن دست زیادتر از لمس است.

7- روایات متعددی وجود دارد که تا انسان می تواند از ارتباط گرفتن حتی کلامی آن، با زن جوان پرهیز کند. در احوالات امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که به زنان جوان سلام نمی دادند و علتش را خوف از وارد شدن حالتی بر قلب ایشان از صدای زن جوان، بیان می فرمودند.

کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ و یَرُدُّونَ عَلَیهِ السَّلامَ و کانَ امیرُالمؤمنینَ علیه السلام یُسَلِّمُ على النِّساءِ و کان یَکْرَهُ انْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ و یَقُولُ: أَخافُ انْ یُعْجِبَنى صَوْتُها فَیَدخُلَ عَلىَّ اکْثَرُ مِمّا اطْلُبُ مِنْ الأَجْرِ.[3]

رسول خدا صلى الله علیه و آله به زن‏ها سلام مى‏کرد. آنها نیز پاسخ سلامش را مى‏دادند.

امیرالمؤمنین على علیه السلام به زن‏ها سلام مى‏کرد، ولى کراهت داشت به زن‏هاى جوان سلام کند و مى‏فرمود: مى‏ترسم آهنگ صداى آنها در من اثر کند. آن وقت، زیان این کار از پاداشى که در نظر دارم، بیشتر شود.

8- نکته مه دیگری که امام در دیدار شرعی برادران دین یبه زنان گوشزد می کنند این است که از لباسهای رنگی در دیدار استفاده نکنند و این نشان تاکید امام بر نهایت تحفظ و رعایت نهایت خویشتن داری و تقوی در این دیدارها است. رنگها به دلیل اینکه مهیج هستند امکان دارد که مردان را تحریک کند و این مایه فساد برای زن و مرد شود. با توجه به این نکته می توان یک قاعده کلی را در ارتباطات اجتماعی برای زنان مطرح کرد و آن اینکه: زنان تا می توانند از لباس رنگی در دیدار با نا محرم استفاده ننمایند و علت آن واضح است که برای سلامتی و بهداشت اجتماعی ضروری است.

پی نوشت:

[1] - کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، 8جلد، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ: چهارم/ الکافى ؛ ج‏5 ؛ ص526

[2] - سوره نور:60

[3] - اصول کافى، ج 2، ص 648.