بر نیامد از تمنای رخت کامم هنوز
بر امید دیدنت بنگر که نالانم هنوز
روزها بگذشت وشبها عمررا ازمن گرفت
نیستم لایق که افتم پای تو جانم هنوز
صاحبایک جرعه ای از جام صهبایت بده
در میان تشنه گانت تشنه آبم هنوز
یاد«عین الناظره» افتم خجالت می کشم
روبه روی دیدگانت من گنهکارم هنوز
پرتو روی تورایک شب که دیدم خرمم
پرتو دیگر ز نورت سخت خواهانم هنوز
نام من رفته زبانت در قنوت جمعه ها
یک دعای ساده ای باشد تمنایم هنوز
از ازل داده خدا عشق شما را بر دلم
حمد لله را که از عشقت شرر بارم هنوز
ای که گفتی در«فرَج»های شما باشد فرَج
این دعا های فرج صدر دعاهایم هنوز
در قلم آورد فتحی گوشه ای از یاد تو
در قلمها می رود یادت به ا فکارم هنوز
13/9/1391ش
ای مهربان تر از پدر و مادرم، حسین...
یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند
لطفی که کردهای تو به من مادرم نکرد
در کوچههای سینه زنی سالیان سال
تا گفتم اسم کرب و بلا را دلم گرفت
رحمی نما به سینۀ شعله ورم حسین
اینجا عجیب بوی فراق تو میرسد
مجموع حرفهای من اینجا خلاصه شد
در یک کلام: ای همۀ باورم حسین
شعر از: حسین صائمی