محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۱۱۳ مطلب با موضوع «اهل البیت علیهم السلام» ثبت شده است

یحیى بن اکثم که از دشمنان سر سخت عباسی و مدعی علم در زمان مامون بود برا شکست دادن امام جواد علیه السلام و تحقیر وی از مامون خاواست تا جلسه مناظره علمی ترتیب دهد.

 

جلسه ترتیب داده شده  و یحیی رو به مأمون کرد و گفت: یا امیر المؤمنین اجازه مى‏ فرمایید که از ابو جعفر مسأله ‏اى بپرسم؟ مأمون گفت :از خودش اجازه بگیر ! یحیى بن اکثم رو به امام علیه السّلام کرد و گفت:  

فدایت شوم اجازه مى‏فرمایید مسأله‏اى را بپرسم؟

 فرمود: اگر مایلى بپرس. یحیى گفت:  فدایت شوم چه مى‏فرمایید درباره محرمى که صیدى را کشته است؟

فرمود: صید را در داخل حرم کشته یا خارج از حرم آن محرم به مسئله عالم بوده یا جاهل؟ از روى عمد کشته یا از روى سهو؟ محرم آزاد بوده است یا برده؟ صغیر بوده است یا کبیر؟ اوّلین بار است که مرتکب قتل شده یا تکرارى است؟

صید از پرندگان است یا غیر پرنده؟ صید از نوع صغیر است یا کبیر؟ شکارکننده بر کارش اصرار مى‏ورزد یا پشیمان است؟ شب هنگام صید را کشته یا به هنگام روز؟

موقع قتل، براى عمره محرم بوده است یا براى حج؟

 یحیى بن اکثم متحیّر ماند و در چهره‏اش آثار ناتوانى و درماندگى ظاهر شد و زبانش به لکنت افتاد به طورى که همه اهل مجلس جریان را فهمیدند.

مأمون به امام علیه السّلام گفت: فدایت شوم اگر مصلحت مى‏دانید تفصیل تمام وجوه مسئله کشتن صید به دست محرم را، بیان بفرمایید تا ما بیاموزیم و استفاده کنیم.

ابو جعفر علیه السّلام فرمود:

آرى وقتى که محرم صید را در خارج حرم بکشد و صید از پرندگان باشد و بزرگ هم باشد، کفّاره‏اش یک گوسفند است ولى اگر در حرم باشد، مجازاتش دو برابر است و هرگاه محرم جوجه‏اى را در خارج حرم بکشد، کفّاره‏اش برّه‏اى است که از شیر گرفته باشند اما اگر در حرم آن را بکشد باید هم برّه را قربانى کند و هم بهاى جوجه را بدهد و اگر صید از حیوانات وحشى باشد و گورخر باشد کفاره‏اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد یک شتر و اگر آهو باشد یک گوسفند است و اگر یکى از این‏ها را داخل حرم بکشد کفاره‏اش دو برابر قربانى حاجیان است و هرگاه محرم مرتکب چیزى شود که باید شتر قربانى کند و احرامش براى حج باشد باید آن را در منى نحر کند و اگر احرامش براى عمره باشد باید در مکه نحر کند و کفاره صید براى عالم و جاهل برابر است. اگر به عمد صید کند، مرتکب گناه شده است و اگر از روى خطا صید کند، مرتکب گناه نشده است و کفّاره در مورد شخص آزاد به عهده خود اوست ولى در مورد برده بر عهده مولاى وى است، بر صغیر کفّاره نیست بلکه بر عهده کبیر است و درباره شخص پشیمان، پشیمانى، کیفر اخروى را از بین مى‏برد ولى کسى که بر عمل خود اصرار مى‏ورزد، کیفر اخروى دارد.


منبع: راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج‏4، ص 355


مهم‌تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می‌باشد؛ زیرا مردن، تنها قطع حیاتِ دنیای چند روزه فانی است، اما بیرون رفتن از عقیده صحیح، موجب هلاکت ابدی از حیات جاوید آخرت و خلود در جهنم است؛ لذا حضرت امیر علیه‌السلام در لیلةُالمَبیت از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌پرسد: «أَفِی سَلامَةٍ مِنْ دِینِی؟؛ آیا دین من سالم خواهد بود؟».۱ یعنی از استقامت در دین و ثبات ایمان و عقیده تا مرز شهادت را ـ که از خود شهادت بالاتر است ـ از آن حضرت سؤال می‌کند.

این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود، که: «یا أَلله‏ُ یا رَحْمانُ یا رَحِیمُ! یا مُقَلبَ الْقُلُوبِ، ثَبتْ قَلْبِی عَلی دِینِک؛ ای خدا، ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای گرداننده دل‌ها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار بدار».۲

در محضر بهجت، ج۲، ص۱۰۱

 

  • ۱.برای بررسی، ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۲۶۶؛ امالی صدوق، ص۱۵۵؛ فضائل الاشهر الثلاثة، ص۷۹؛ النصّ و الاجتهاد، ص۲۸۱ و ۵۲۱؛ المراجعات، ص۲۵۱؛ کنزالعمّال، ج۱۱، ص۶۱۷.
  • ۲.بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۴۸؛ ج۹۲، ص۳۲۶؛ اعلام‌الوری، ص۴۳۲؛ کمال‌الدین، ج۲، ص۳۵۱؛ مهج‌الدعوات، ص۳۳۲.

بعد از جریان منع حدیث در زمان خلیفه دوم و ادامه آن تا زمان بنی امیه، جامعه اسلامی با تفکرات و اندیشه هایی روبرو شد که رنگ و بوی اسلامی نداشت. برخی آیات قرآن به رای شخصی افراد تفسیر شد و احادیث جعلی زیادی به وجود آمد. خاندان عصمت و طهارت علومی را که سینه به سینه و نیز بر اساس کتابهایی که ودائع امامت بوده ، از رسول گرامی اسلام اخذ کردند و به دلیل مقام عصمتی که داشتند برخی علوم را از ناحیه خدای عزو جل دریافت نمودند.

 بعد از انتقال قدرت از بنی امیه به مروانی ها و بعد ها به بنی العباس فرصتی برای ائمه علیهم السلام فراهم شد تا به نشر معارف حقه مبادرت بورزند. این نهضت علمی از زمان امام باقر علیه السلام شروع شد و در زمان امام صادق علیه السلام چنان به اوج رسید که شاگردان عصر امام را بیش از چهار هزار تن ذکر کرده اند. در میان این ستارگان از شاگردان امام ، زنان راوی و محدثه ای به چشم می خورند که حاکی از فعالیت علمی و فرهنگی ایشان در زمینه های مختلف بوده است.

مسائل خانواده، اجتماعی، حج، زیارت، امور بانوان، فرزند داری و... از جمله مسائلی است که این بانوان از امام صادق علیه السلام معارفش را گرفته اند.

ذیلا به نام برخی از آن بانوان اشاره می کنیم[1]:

1.       امّ اسحاق دختر سلیمان

ام اسـحـاق دخـتـر سـلیمان از امام صادق(علیه‌السلام) نقل روایت کرده است. نوه‌ او (پسر پسرش) محمد بن عباس بن ولید هم از ام اسحاق حدیث نقل نموده است.

شیخ کلینى در کتاب کافی چنین آورده است: محمد بن عباس بن ولید، از پدر خود، و او از مادر خود، ام اسـحاق دختر سلیمان روایت کرده، که این بانو گفته است: در حالى که من یکى از کودکان خود، مـحمد یا اسحاق را شیر مى‌دادم، امام صادق(علیه‌السلام) مرا مشاهده کرد، و فرمود: اى ام اسحاق! هیچگاه کودک خود را از یک پستان شیر مده، بلکه بچه را از هر دو پستان شیر بده، زیرا شیر یکى از پستان‌ها غذا و شیر دیگرى آب براى کودک محسوب خواهد شد[2].

تحلیل:

در این روایت  امام حد شیر دادن را برای ام اسحاق تبیین می کند و او نیز این حدیث را برای سایرین نقل می نماید. این قضیه علاوه بر اینکه وظیفه مادری و فرزند پروری زن روز را گوشزد می کند به شیوه صحیح شیر دادن نیز اشاره دارد. روشی که مختص بانوان است و معارفش را در وهله اول بانوان باید یاد بگیرند.

آمار شاگردان حضرت صادق(ع) را تا چهار هزار شماره کرده اند.که در میان آنان از گروهها و فرقه های مختلف با مشرب ها و رشته های گوناگون حضور داشته اند از جمله جمعی از برجستگان اهل سنّت را می بینیم که عدّه ای از آنان علاوه بر سمت فقهی و یا کلامی که در میان اهل سنّت دارند جزء رهبران و پیشوایان مذاهب اربعه عامّه به حساب می آیند، آنچه پیش رو دارید نگاهی است اجمالی به شاگردان اهل سنّت حضرت صادق(ع)هر چند در آغاز این نکته را باید متذکر شد که این شاگردان حق شاگردی را ادا نکردند، بلکه جمعی از آنان در مقابل آن حضرت موضع خصمانه گرفتند و سعی کردند در فتوا دادن و روش فقهی و همین طور روش کلامی شیوه خلاف آن حضرت را اتخاذ کنند[1].

1ـ ابوحنیفه

نعمان بن ثابت زوطی معروف به ابوحنیفه که از موالیان بود و در اصل اهل کابل در کوفه به دنیا آمد و در همانجا رشد کرد آنگاه به بغداد منتقل شد و در سال 150 هـ.ق از دنیا رفت او که پیشوای معروف گروه حنفی هاست یکی از شاگردان معروف امام صادق(ع) بود، این مسئله را شبلنجی در نورالابصار، ابن حجر در صواعق، شیخ سلیمان در ینابیع المودة، ابن صبّاغ در فصول، و آلوسی در مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص 8 و دیگران تصریح کرده اند.

و این خود ابوحنیفه است که با صوت اعلی اعلام کرد: «لو لا السّنتان لهلک النّعمان؛ یعنی اگر آن دو سالی (که شاگرد حضرت صادق(ع) بودم) نبود نعمان (ابوحنیفه) هلاک می شد.»

او بخاطر همین شاگردی بود که اعتراف کرد: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمّد، دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام.»

با این حال تلاش داشت با او مخالفت کند و یا لااقل او را در مسئله محکوم سازد.

خود او می گوید: زمانی که «منصور» (دوانیقی) "جعفربن محمد" را احضار کرد مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شده اند برای محکوم ساختن او مسائل مشکلی را آماده کن، من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود مرا احضار کرد وقتی وارد مجلس شدم، دیدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته. وقتی چشمم به او افتاد آنچنان تحت ابهت و عظمت او قرار گرفتم، که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم.منصور رو به حضرت صادق(ع) کرد و گفت:این ابوحنیفه است، او پاسخ داد بله می شناسمش، سپس منصور رو به من کرده گفت:ای ابوحنیفه مسائل خود را با ابو عبداللّه (جعفر بن محمد) در میان بگذار. در این هنگام شروع به طرح مسائل کردم. هر مسئله ای می پرسیدم، پاسخ می داد، عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است. در برخی از مسائل با نظر ما موافق، و در برخی دیگر با اهل مدینه موافق و گاهی، با هر دو مخالف بود. بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ گفت. ابوحنیفه به این جا که رسید با اشاره به امام صادق(ع) گفت: «اعلم النّاس اعلمهم باختلاف النّاس؛ آگاهترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف مردم و در فتاوی و مسائل فقهی است.»

2ـ مالک بن انس

مالک بن انس مدنی یکی دیگر از پیشوایان مذاهب اربعه یعنی مالکی ها، که در زمان جعفر بن سلیمان عبّاسی در مدینه به سر می برد و توسط او شلاق زده شد و به قدری او را کشیدند که بازوی او از جا کنده شد و سرانجام در سال 179 هـ از دنیا رفت. او نیز از شاگردان حضرت صادق(ع) بود از جمله کسانی که به این مسئله اعتراف نموده اند، نووی در تهذیب، شبلنجی در نورالابصار، سبط جوزی در تذکرة، شافعی در مطالب، ابن حجر در صواعق، شیخ سلیمان در ینابیع المودة و ابونعیم در حلیه و...می باشند.

خود او می گوید: «مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از سه حالت دیدم. یا نماز می خواند یا روزه دار بود و یا قرآن تلاوت می کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند: «ولایتکلّم بمالایعینه و کان من العلماء العباد و الزهاد الذین یخشون اللّه؛ و به چیزی که کمکش نمی کرد (مفید نبود) تکلّم نمی کرد، و از علمای عابد و زاهد و خدا ترس بود.»

«و ما رات عین و لا سمعت اذن ولاخطر علی قلب بشرٍ افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادةً و ورعاً؛ در علم و عبادت و پرهیزکاری، برتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ کسی خطور نکرده است.»

3ـ سفیان ثوری

سفیان بن سعید بن مسروق ثوری کوفی، که مدّتی در بغداد بود و بعد به بصره کوچ کرد و در سال 91 هـ به دنیا و در سال 161 از دنیا رفت. او نیز شاگرد امام صادق(ع) بود و به این مسئله، تهذیب،نورالابصار، تذکرة، صواعق، ینابیع، حلیه و امثال آن اعتراف نموده اند.

و او از امام صادق(ع) روایاتی نقل نموده است از جمله حضرت صادق(ع) او را به اموری گرانبهای وصیّت کرد که او آن را نقل نموده است.

4ـ سفیان بن عیینه

سفیان بن عیینة بن ابی عمران الکوفی المکّی در سال 107 هـ در کوفه به دنیا آمد و در سال 198 هـ در مکّه از دنیا رفت.

او جوانی بود در دوران ابوحنیفه و از محضر امام صادق(ع) نیز بهره برده است به

این امر کتابهای پیش گفته تهذیب و نورالابصار، مکاسب، صواعق، ینابیع، حلیه، فصول،و... اعتراف نموده اند.

5 ـ یحیی بن سعید انصاری

یحیی بن سعید بن قیس انصاری از طائفه بنی النجار، که در سال 143 در هاشمیه، از دنیا رفت و قاضی دستگاه منصور دوانیقی در مدینه بود، نیز از شاگردان آن حضرت بوده است.

6ـ ابن جریح

عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح مکّی از علمای عامّه است که در سال 80 هـ (ظاهراً در بغداد) به دنیا آمد و در سال 149 هـ و یا 150 از دنیا رفت.

او نیز از شاگردان امام صادق(ع) بوده است، مرحوم صدوق در باب «ما یقبل من الدعاوی بغیر بیّنة» آنچه از دعاوی بدون بیّنه پذیرفته می شود روایاتی نقل نموده که در سلسله سند ابن جریح واقع شده است. و همین طور در اصول کافی در باب حلّیّت «متعه» روایاتی نقل شده که یکی از کسانی که قائل به حلّیت متعه می باشد همین ابن جریح است.

از حضرت صادق(ع) وقتی از حلّیت متعه پرسیده شد، حضرت فرمود: «الق عبدالملک بن جریح فاسأله عنها فانّ عنده منها علماً؛عبدالملک بن جریح را ملاقات کن از او درباره متعه پرسش کن در نزد او در این باره علمی است.»

7ـ قطّان

ابوسعید یحیی بن سعید قطان بصری که در سال 198 هـ فوت نموده از بزرگان و محدّثان اهل سنّت است که صحاح سته به او اعتماد کرده اند.

به این مسئله که او شاگرد حضرت صادق(ع) بوده است از علمای اهل سنّت در کتاب تهذیب، و ینابیع المودة و امثال آن تصریح شده است و ازعلمای شیعه شیخ نجاشی و ابن داود به این اعتراف نموده اند.

8 ـ محمد بن اسحاق

محمد بن اسحاق بن یسار صاحب مغازی در مدینه به دنیا آمد، و در مکه ساکن شده و در سال 151 هـ در بغداد از دنیا رفت. از علمای اهل سنّت صاحب تهذیب، ینابیع المودة و غیر آن دو و از علمای شیعه شیخ طوسی در رجالش، علّامه، در خلاصه، کشی در رجالش و...به شاگردی او در مکتب امام صادق(ع) اعتراف کرده اند.

9ـ شعبة بن الحجّاج

شعبة بن الحجّاج ازدی از بزرگان اهل سنّت است که تهذیب، صواعق حلیه، ینابیع، فصول، تذکرة، به شاگردی او نزد امام صادق(ع) اعتراف کرده اند.

10 ـ ایّوب سجستانی

ایّوب بن ابی تمیمه سجستانی بصری از بزرگان فقهای اهل سنّت است که در سن 65 سالگی در سال 131 هـ بر اثر بیماری طاعون در بصره فوت کرد.

نورالابصار، تذکره، مطالب، صواعق، حلیه، فصول و امثال آن او را در زمره شاگردان امام صادق(ع) شمرده اند....

راویان از امام صادق(ع) در بین اهل سنّت

جمع زیادی از محدّثین اهل سنّت ـ که در بین آنها پیشوایان آنان نیز دیده می شود ـ از حضرت صادق(ع) روایت نقل کرده اند. و صاحبان صحاح، جزبخاری، همچون ترمذی، مسلم، نسائی،ابن ماجة ابی داود، احمد، و صاحبان سنن و مسانید و جوامع و معاجم از این رواة بهره برده اند. اسامی جمعی از این رواة از این قرار است:

1ـ اسماعیل بن جعفر چنانکه در ترمذی و نسائی آمده است.

2ـ حاتم بن اسماعیل در صحاح، جزبخاری.

3ـ حسن بن صالح بن حی.

4ـ حسن بن عیاش چنان که مسلم و نسائی از او نقل نموده اند.

5 ـ حفص بن غیاث که مسلم، ابی داود و ابن ماجه از او نقل نموده اند.

6ـ زهیربن محمد تمیمی که در سنن ابن ماجه آمده.

7 ـ زید بن سعید انماطی که در صحیح ترمذی آمده.

8 ـ سعید بن سفیان اسلمی که در صحیح ابن ماجه آمده.

9ـ سفیان ثوری که در تمام صحاح جز بخاری آمده.

10 ـ سلیمان بن بلال که در صحیح مسلم و ابی داود آمده.

11 ـ شعبة بن الحجاج.

12ـ ابوعاصم ضحّاک بن مخلّد نبیل.

13ـ سفیان بن عیینه که ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

14ـ عبداللّه بن میمون قداح که ترمذی از او نقل نموده.

15ـ عبدالعزیز بن عمران زهری که ترمذی از او نقل نموده.

16ـ عبدالعزیز بن محمد دراوردی که مسلم و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

17ـ عبدالوهاب بن عبدالحمید الثقفی که مسلم و ابی داود و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

18ـ عثمان بن فرقد عطار در صحیح ترمذی.

19ـ امام مالک که مسلم و ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

20 ـ محمد بن اسحاق بن یسار

21 ـ محمد بن ثابت بنانی در صحیح ترمذی.

22ـ محمد بن میمون زعفرانی در صحیح ابی داود.

23ـ مسلم بن خالد زنجی.

24ـ معاویة بن عمار دهنی در مسند احمد و افعال العباد.

25ـ موسی بن عمیر قرشی.

26ـ الامام الکاظم در صحیح ترمذی و ابن ماجه.

27ـ ابوحنیفه نعمان ثابت.

28ـ وهیب بن خالد در صحیح مسلم.

29ـ یحیی بن سعید انصاری در صحیح مسلم و نسائی.

30ـ یحیی بن سعید قطان در صحیح ابی داود و نسائی.

31ـ یزید بن عبداللّه بن الهاد.

32ـ ابوجعفر رازی

شاگردان فلسفی و کلامی

در مکتب درس امام صادق(ع) تنها کسانی شرکت نمی کردند که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند و یا جزء محدّثین شدند و حدیث نقل کردند، بلکه شاگردانی که بعدها جزء فلاسفه و یا بنیانگذار مباحث کلامی بودند نیز وجود داشت.

1ـ حسن بصری

حسن بصری که از علمای بزرگ دوران خویش شمرده می شد و دارای فصاحت بالا می بود، و از بنیان گذاران مکتب فلسفی در بصره می باشد او که در سال 116 در بصره فوت کرد از شاگردان فلسفی امام صادق(ع) بوده است.

2ـ واصل بن عطا

ابوحذیفه واصل بن عطاء معتزلی مؤسس و بنیانگذار مکتب و مذهب معتزله از شاگردان کلامی آن امام همام بوده است.

ابن ابی الحدید آنجا که می خواهد بگوید سر منشأ همه علوم علی(ع) است در بخشی از آن می گوید: «یکی از علوم علم فقه است و حضرت علی(ع) اصل و اساس آن است و هر فقیه مسلمان ریزه خوارخان نعمت او و بهره برده از فقه اوست. امّا شاگردان و یاران ابوحنیفه چون ابی یوسف و محمد و غیره آن دو، علم فقه را از ابی حنیفه اخذ کردند، و شافعی نیز از محمد بن حسن فرا گرفته، که فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد، و امّا احمد حنبل نیز در نزد شافعی قرائت نموده، پس فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد، و ابوحنیفه هم در نزد امام صادق(ع) شاگردی کرده و جعفر بن محمد نیز از پدرش تا به علی(ع) می رسد و امّا مالک بن انس یا از نزد ربیعة الرأی و عکرمه فرا گرفته و عکرمه شاگرد عبداللّه بن عباس و عبداللّه نیز شاگرد علی(ع) بوده،...»

در این عبارات پیشوایان مذاهب اربعه فقهی اهل سنّت با واسطه یابی واسطه شاگردان حضرت صادق(ع) و سرانجام شاگردان علی(ع) شمرده شده اند.



[1] - به نقل از: https://hawzah.net


درباره بزرگی و عظمت شخصیت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام هرچه گفته شود باز کم خواهد بود. درباره ایشان اندیشمندان اسلامی نظراتی دقیق و ارزشمند داده اند که به دیگاه چهارتن از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم:

1-  نعمان بن ثابت بن زوطی  معروف به «ابوحنیفه » (80 150ه. ق.) پیشوای فرقه ی حنفی , معاصر با امام صادق(ع) ، درباره ی عظمت امام صادق(ع) می گوید:

مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه[1].

من فقیه تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده ام. او داناترین فرداین امت است

لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.[2]

اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمی دانستند.

2-   مالک بن انس (17997 ه .ق) پیشوای فرقه ی مالکی است که مدتی افتخار شاگردی امام صادق(ع) نصیب وی شد[3]. در باره ی امام صادق(ع) می گوید:

ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علی الطهاره و لا یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتی[4].

مدتی به حضور جعفربن محمد می رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.

همواره تبسم ملایمی برلب هایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آن حضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام(ص) به میان می آمد، رنگ رخساره های جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی می گرایید. در طول مدتی که به خانه ی آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این که در یکی از این سه خصلت و سه حالت به سر می برد، یا او را درحال نماز خواندن می دیدم و یا در حالت روزه داری و یا در حالت قرائت قرآن.

3-  عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببی معروف به «ابن شبرمه » (72-144 ه .ق) قاضی و فقیه نامدار کوفه، درباره ی امام صادق(ع)می گوید:

ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع له قلبی سمعته یقول حدثنی ابی عن جدی عن رسول الله[5].

 به یاد ندارم حدیثی را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیث می گفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل می کنم.

همو گفت:

واقسم بالله ما کذب علی ابیه و لا کذب ابوه علی جده و لا کذب جده علی رسول الله[6].

به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ می گفت و نه پدرش برجدش دروغ می گفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنی آنچه که در سلسله ی سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگی درست است.

4-  عمربن مقدام  از علمای معاصر امام صادق(ع) درباره ی آن حضرت می گوید:

کنت اذا نظرت الی جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا عندالجمره یقول سلونی، سلونی[7].

هنگامی که جعفربن محمد را می دیدم، می فهمیدم که او از نسل پیامبران است. خودم دیدم که در جمره ی منی ایستاده بود و ازمردم می خواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهره مندشوند...



[1] - شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 257; تاریخ الکبیر، ج 2، ص 199 و 198، ح 2183.

[2] - شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 519، طبع قم، نشراسلامی

[3] - سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 256.

[4] - ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص 327.

[5] - امالی صدوق،ص 343، ح 16.

[6] - همان

[7] - سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 257.


کتاب عصمت و طهارت بانوی حرم اهل البیت علیهم السلام به قلم محمد علی فتحی منتشر شد.

دراین کتاب نویسنده به بررسی زوایای شخصیتی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و خاصه عصمت و طهارت ایشان به صورت تخصصی و تحلیلی پرداخته است.

تعداد صفحات کتاب38 صفحه و در قطع جیبی است و هزینه آن 3000 تومان می باشد.

جهت تهیه کتاب می توانید به 09192655866 هزینه کتاب را پیام کنید تا برایتان به صورت پستی ارسال شود.

۱. اول زنى که به رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) ایمان آورد . 

۲. بانویی که پیامبر اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) درباره اش فرمود: «افضل زنان بهشت است» . 

۳. زنى که خداوند از طریق جبرئیل و پیامبر

(صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) به او سلام مى رساند .

۴. همسرى که سالها بعد از وفاتش پیامبر اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله)، نام او را مى برد و ستایش و دعا مى کرد، و گاهى در فراق او اشک مى ریخت و به زنان خود مى فرمود: 

خیال نکنید مقام شما بیش از اوست، زمانى که همۀ شما کافر بودید، او به من ایمان آورد. او مادر فرزندان من است . عایشه مى گوید: هرگاه مى خواستیم خود را نزد پیامبر (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) عزیز جلوه دهیم ستایش از خدیجه (علیها السلام) مى کردیم . 

۵. بانویى که تا زنده بود، رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) با دیگرى ازدواج نکرد . 

بانویى که عاشق کمال بود و به همین دلیل، همین که از صداقت و امانت حضرت محمد(صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) باخبر شد، شخصى را با اموال خود براى تجارت به سراغ حضرت فرستاد، و طى یک قرارداد، اموال را همراه یک غلام براى تجارت به شام در اختیار حضرتش قرار داد . 

۶. خدیجه، تنها یک همسر نبود، بلکه در حقیقت، یار و همراه و بازوى صادقى براى پیامبر اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) بشمار مى رفت .

۷. خداوند، بسیارى از ناگوارى هاى پیامبر عزیز (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) را از طریق خدیجه آسان مى فرمود :

اموال این بانو در پیشبرد اهداف پیامبر اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله)، نقش مهمى داشت.

۸. او در راه حمایت از رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله)، آخرین فداکارى و ایثار را از خود نشان داد .

۹. پیامبر اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) بعد از وفات خدیجه، گاه و بیگاه گوسفندى ذبح و گوشت آن را میان دوستان خدیجه تقسیم مى کرد و بدین وسیله نام و یاد او را گرامى مى داشت .

۱۰. کمالات خدیجه از یک سو، وفاى رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) از سوى دیگر، کار را به جایى رساند که عایشه مى گوید: هرگز پیامبر عزیز (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) از خانه بیرون نمى رفت، مگر ستایشى از خدیجه مى نمود. 

۱۱. خدیجه، زیباترین زنان قریش بود.

۱۲. اموال خدیجه در سه سالى که مسلمانان مکّه در محاصره اقتصادى کفار قرار گرفتند، نقش مهمى داشت. 

۱۳. خدیجه، بانویى با اراده، عاقل و شریف بود. شخصى را نزد حضرت محمد (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) فرستاد و پیام داد که من به خاطر شرافت و قرابت و امانت و صداقت و اخلاق، به تو علاقه پیدا کرده ام. پیامبر عزیز (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) مسأله را با عموهاى خود مطرح کرد، مقدمات ازدواج حضرت آماده شد، و با اینکه فرزندان متعددى از پیامبر اکرم(صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) پیدا کرد، ولى پس از فوت پیامبر (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) تنها، فاطمۀ زهرا (علیها السلام) به یادگار ماند. 

۱۴. خدیجه (علیها السلام) به قدرى محبوب رسول اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) بود که در تاریخ مى خوانیم، پیرزنى خدمت پیامبر (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) رسید و مورد لطف قرار گرفت، همینکه خارج شد، عایشه پرسید: این پیرزن کیست‌؟ حضرت فرمود: کسى است که در زمان حیات خدیجه (علیهاالسلام) به منزل ما مى آمد و با او رفت و آمد داشت، اکنون ما باید همان پیمان دوستى آنان را حفظ‍‌ نماییم؛ زیرا که خودش پیمانى از ایمان انسان است. 

۱۵. خدیجه (علیهاالسلام) بیست و پنج سال در خدمت رسول اکرم (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) بود و در سن شصت و پنج سالگى از دنیا رفت. رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) بیست شتر جوان، مهریۀ خدیجه (علیهاالسلام) کردند و خطبه عقد را ابوطالب، عموى حضرت خواندند . 

۱۶. و بالاخره، دنیا جاى ماندن نیست، خدیجه (علیهاالسلام) نیز، همچون دیگران از دنیا رفت و پیامبر اکرم(صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) را در سوگ خود نشاند. هنگام دفن خدیجه (علیهاالسلام)، رسول خدا (صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله) وارد قبر شد و به یاد او گریست و در محلۀ «حجون» به خاک سپرده شد. 

۱۷. خدیجه (علیها السلام) کسى بود که خداوند، رسول گرامى خود را مأمور مى کند تا بشارت بهشت به او دهد . 

۱۸. خدیجه (علیها السلام) کسى بود که امام حسین(علیه‌السلام) بر سر قبر او آمد و گریست و مشغول نماز و مناجات شد، سپس دست به دعا برداشت. 


منبع: قرائتی محسن، کتاب عمره، صص ۴۶ الی۵۱

مقام معظم رهبری مد ظله:

«زندگی پیغمبر را میلیمتری باید مطالعه کرد. هر لحظه‌ی این زندگی یک حادثه است، یک درس است، یک جلوه‌ی عظیم انسانی است؛ تمام این ۲۳ سال همین‌جور است. جوان‌های ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.»

 (۱۳۸۷/۰۵/۰۹)

احمد الحسن کیست؟ (۴) 
احمد الحسن و طرفدارانش خطرناک تر از منافقین و داعش هستند 
حوزه/ من یک جمله با لفظ شدید قسم عرض می‌کنم اگر عقاید آن‌ها را بخوانید والله تاالله بالله خواهید دید آن‌ها خطرناک‌تر از منافقین و دواعش هستند!! اگر این افراد قدرت بگیرند اولین کاری که می‌کنند این است که حوزه‌های علمیه را ویران می‌کنند و روحانیت را از بین می‌برند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)  سلسله مباحث حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسینی قزوینی با موضوع پاسخگویی به شبهات مهدویت نموده  را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار داده که متن کامل یکی از سخنرانی های این کارشناس حوزوی تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین

عرائض خودمان را با جمله‌ای از امام هادی (سلام الله علیه) که بارها به گوشمان خورده است آغاز می‌کنیم. حضرت فرمود:

«لَوْلَا مَنْ یبْقَی بَعْدَ غَیبَةِ قَائِمِنَا ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاک إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ/ اگر پس از غیبت قائم ما، از علمائی که دعوت به سوی او کنند و راهنمایی به حضرت او نمایند و با حجت‌های الهی و از دین او دفاع کنند و ضعیفان از بندگان خدا را از دام‌های شیطان و پیروان شیطان نجات بخشند باقی نمی‌ماندند البته هیچکس از مؤمنین پابرجا نبودند مگر آنکه از دین خدا برمی‌گشت.

(بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 2، ص 6، ح 12)

ما در جلسات گذشته در رابطه با پاره‌ای از شبهاتی که جدیداً توسط فردی به نام «احمد الحسن» یا همان «احمد بصری» یا «احمد گاطع» مطرح شده است، مطالبی را تقدیم کردیم و تناقض‌گویی‌های ایشان نسبت به انبیاء و ائمه طاهرین (علیهم السلام) را بیان کردیم.

در جلسه گذشته بحثی را تقدیم عزیزان کردم که ایشان نسبت به حضرت یونس وقاهت را به حدی بالا می‌برد که می‌گوید: "حضرت یونس در شکم ماهی مرد، وارد جهنم شد و با قارون هم سخن شد." این در حالی است که قرآن کریم به صراحت می‌فرماید: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِین/ ما دعای او را به اجابت رساندیم، از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و همین گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم. سوره انبیاء  آیه 88

و: «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیم/ ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم. سوره قصص آیه 40

و: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُون/ و او را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم». سوره صافات آیه 147

ما این مطالب را از تفاسیر بزرگان شیعه مثل «مرحوم طبرسی»، «علامه طباطبایی»، «تفسیر نمونه» و همچنین روایات صحیح از کتاب «تفسیر علی ابن ابراهیم قمی» بیان کردیم.

همچنین عرض کردیم فردی که با این وقاحت، حضرت یونس که از انبیاء بزرگوار و از انبیای مرسل هست را اهل جهنم و داخل آتش می‌داند نه تنها شایستگی نیابت از حضرت مهدی ندارد، بلکه ویرانه کننده دین مهدویت، آیین مهدویت و فرهنگ مهدویت هم هست.

حضرت ولی عصر (ارواحناه له فداه) می‌آید و کسانی که قبل از آن بزرگوار همانند «سید حسنی»، «یمانی» و دیگران می‌آیند همگی مردم را به حق و حقیقت دعوت می‌کنند، به ایمان دعوت می‌کنند، به قرآن دعوت می‌کنند نه مطالبی که مخالف و ضد قرآن باشد!!

همچنین این افراد توهین‌هایی زیادی به دیگر انبیاء دارند. آن‌ها به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) توهین کردند. من این مطالب را با تصویر کتابشان برای شما عزیران عرض می‌کنم و داوری را هم بر عهده شما محول می‌کنم.

* احمد الحسن بدتر از دجال است

بنده تأسف می‌خورم از یک عده افراد ناآگاه و جاهل که واقعاً از معارف دینی بهره‌ای نبرده‌اند. آن‌ها از فردی پیروی می‌کنند و به او وابسته می‌شوند که به تعبیر آیت الله کورانی "دجال بصره" است.

کلمه «دجال» که ایشان آورده کلمه‌ای است که کمتر از آن نمی‌توان گفت، اما کسی که نسبت به انبیاء و ائمه چنین تعابیری به کار ببرد شایسته واژه بدتر از دجال است.

ما هم به طرفداران «احمد الحسن» بارها اعلام کردیم که برای مناظره حاضریم. در حال حاضر ده، دوازده سال هست که از خود او خبری نیست. معلوم نیست که او مرده است یا زنده است. طرفداران او تصویری از «احمد الحسن» نه در سایت‌هایشان و نه در رسانه‌هایشان پخش نمی‌کنند، فقط صوت‌ها یا کلماتی از او منتشر می‌کنند که می‌گوید:

"من فرزند امام مهدی هستم. پدرم به من دستور داده که مردم را دعوت کنم، اما حوزه‌های علمیه و مراجع عظام مانع آمدن حضرت مهدی هستند. ما باید این‌ها را از بین ببریم تا حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) بیاید!!" من فایل پی دی اف تک تک کتاب‌های او را دارم.

* والله، تاالله، باالله احمد الحسن و طرفداران او از منافقین و دواعش خطرناک ترند

من یک جمله با لفظ شدید قسم عرض می‌کنم اگر عقاید آن‌ها را بخوانید والله تاالله بالله خواهید دید آن‌ها خطرناک‌تر از منافقین و دواعش هستند!! اگر این افراد قدرت بگیرند اولین کاری که می‌کنند این است که حوزه‌های علمیه را ویران می‌کنند و روحانیت را از بین می‌برند.

من در جلسات آینده بحث‌هایی که ایشان علیه مراجع عظام تقلید دارد، بحث‌هایی که علیه حوزه‌های علمیه دارد را از کتاب‌هایشان می‌آورم و نشان می‌دهم سپس داوری را بر عهده شما می‌گذارم.

اگر این آقایان واقعاً راست می‌گویند آقای «حسن بصری» که نماینده حضرت مهدی است چرا مخفی شده است؟! اگر قرار باشد که او مخفی باشد حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) از نظرها غایب است و نیازی نیست که نماینده غایب از نظر معین کند.

* حاضر به مناظره با طرفداران احمد الحسن هستیم

چرا این افراد حاضر به مناظره نیستند؟! ما بارها اعلام کردیم در «شبکه جهانی ولایت» یا هرجای دیگر حاضر به مناظره هستیم. ما به آقایانی که در گوشه و کنار منطقه شما پردیسان هستند گفتیم به اینجا بیایند. ما میزی برای آن‌ها قرار بدهیم و بنده هم اینجا می‌نشینم.

همچنین اگر با بنده حاضر به مناظره نیستند تعداد ده الی دوازده نفر از شاگردانمان آماده‌اند تا با این افراد مناظره کنند. این افراد می‌توانند ده دقیقه صحبت کنند و دوستان ما هم ده دقیقه صحبت می‌کنند.

همانطور که در این مسجد امام حسن عسکری در پردیسان یکی از این دوستانمان با یکی از این طرفداران او که مدعی است که من در حوزه علمیه رسائل، مکاسب و خارج تدریس می‌کنم مناظره کرده بود. وای به حال طلبه‌هایی که پای درس ایشان می‌روند!!

آن‌ها پس از اینکه بحثی یک ساعته کرده بودند تمام طرفداران او گفته بود تو که ادعای علم می‌کردی چرا جواب سوال‌های ایشان را نمی‌توانی بدهی؟!

دوستان عزیز! ما هم برای گفتگوی دوستانه و هم مناظره علمی با این افراد آماده هستیم. اگر مناظره علمی فایده نداشت بنده شخصاً با طرفداران ایشان البته بزرگانشان حاضر به مباهله هستم!!

حضرت امام کاظم فرمود: «وَ بَاهِلُوهُمْ فِی عَلِی (ع)/ در رابطه با حقانیت امیرالمؤمنین با این افراد مباهله کنید».

(بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 10، ص 452، باب 26 نوادر الاحتجاجات و المناظرات من علمائنا رضوان الله علیهم فی زمن الغیبة).

«احمد الحسن» در رابطه حضرت ابراهیم (علیه السلام) مطالبی بیان کرده است. در کتاب «متشابهات» انتشارات «انصار امام مهدی که خداوند در زمین تمکینش دهد» مطالبی بیان شده است. البته مراد از امام مهدی همین «احمد الحسن» هست و حضرت مهدی نیست!!

در جلد اول این کتاب به قلم جانشین و فرستاده امام زمان «سید احمد الحسن» پی‌نوشت «شیخ ناظم العقیلی» که از طرفداران پروپا قرص او در عراق است صفحه 30 نوشته شده است: "زمانی که ملکوت آسمان‌ها برای ابراهیم کشف شد و نور حضرت مهدی (علیه السلام) را دید، گفت: او پروردگار من است. زمانی که نور حضرت امام علی را دید، گفت: او پروردگار من است. زمانی که نور حضرت محمد را دید، گفت: او پروردگار من است. او نتوانست تمییز دهد که آن‌ها مخلوق هستند."

مشاهده کنید کسی که الفبای اسلام را فهمیده باشد نسبت به حضرت ابراهیم که از پیامبران مرسل هست ادعا می‌کند که ایشان نمی‌توانست مخلوق را از خالق تشخیص بدهد!!

تعبیر امام رضا (علیه السلام) در کتاب «عیون اخبار الرضا» را ملاحظه کنید. من از نزد خود هیچ چیزی عرض نمی‌کنم. در کتاب «عیون اخبار الرضا» چاپ منشورات «شریف رضی» اول خیابان چهارمردان جلد اول نقل شده است:

«علی بن محمد بن جهم» می‌گوید در مجلس مأمون بودم و امام رضا (علیه السلام) هم آنجا بودند. از آن بزرگوار سؤال کردم:

«أنّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَقِّ إِبْرَاهِیمَ ع فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کوْکباً قالَ هذا رَبِّی/ یابن رسول الله! قول پروردگار که در حق حضرت ابراهیم فرمود: "وقتی شب فرا رسید حضرت ابراهیم چشمش به ستاره افتاد، گفت: این پروردگار من است" برای ما توضیح دهید».

امام رضا جواب داد.  - دیگر ما بالاتر از کلام معصوم سخنی نداریم؛ سخن آن بزرگواران فصل الخطاب است. - حضرت فرمود:

«فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ إِبْرَاهِیمَ ع وَقَعَ إِلَی ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ یعْبُدُ الزُّهَرَةَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الْقَمَرَ وَ صِنْفٍ یعْبُدُ الشَّمْس/ حضرت ابراهیم با سه دسته از بت پرستان برخورد کرد؛ تعدادی ستاره زهره را می‌پرستیدند، تعدادی ماه می‌پرستیدند و تعدادی آفتاب می‌پرستیدند.

«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ فَرَأَی الزُّهَرَةَ قَالَ هذا رَبِّی عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَار/ وقتی شب فرارسید آن ستاره زهره خاموش شد حضرت ابراهیم به عنوان تمسخر، استهزاء و انکار می‌فرماید: پروردگار من این است؟!

«فَلَمَّا أَفَلَ الْکوْکبُ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ لِأَنَّ الْأُفُولَ مِنْ صِفَاتِ الْمُحْدَثِ لَا مِنْ صِفَاتِ الْقِدَم/ پس چون آن ستاره فرو رفت گفت: من فرو روندگان و زائل شدگان را دوست ندارم زیرا افول و زوال از صفات حادث است نه صفات قدیم.

«فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَار/ پس چون ماه را دید در حالتی که برآمده بود بر سبیل انکار و استفهام گفت: پروردگار من این است.

«وَ رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ مِنَ الزُّهَرَةِ وَ الْقَمَرِ عَلَی الْإِنْکارِ وَ الِاسْتِخْبَارِ لَا عَلَی الْإِخْبَارِ وَ الْإِقْرَار/ و ابراهیم آفتاب را برآینده و بنور خود جهان را تابنده‌تر دید و گفت: این پروردگار من است. این کوکب در جرم بزرگ‌تر است و در ضیاء از زهره و ماه بیشتر است و این مطلب را نیز بر سبیل انکار و استفهام گفت نه بر سبیل اخبار و اقرار.

«إِنَّمَا أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ ع بِمَا قَالَ أَنْ یبَینَ لَهُمْ بُطْلَانَ دِینِهِمْ وَ یثْبِتَ عِنْدَهُمْ أَنَّ الْعِبَادَةَ لَا تَحِقُّ لِمَا کانَ بِصِفَةِ الزُّهَرَةِ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ وَ إِنَّمَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِخَالِقِهَا وَ خَالِقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض/ و قصد ابراهیم علیه السّلام از آنچه گفت تنها این بود که بطلان عقیده‌شان را بر آنان روشن گردانده و بدیشان ثابت نماید که عبادت شایسته چیزهایی مانند زهره و ماه و خورشید نیست، و تنها این عبادت سزاوار خالق آنان و آفریننده آسمان‌ها و زمین است.

(عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 197، ح 1).

مشاهده کنید این سخن امام هشتم است و آن هم سخن کسی که مدعی است فرزند حضرت مهدی است که می گوید نتوانست تشخیص بدهد که نور حضرت مهدی خدای ابراهیم است یا مخلوق خدای ابراهیم است!! همچنین «شیخ طوسی» همین تعبیر را دارد و می‌نویسد:

«وإنما قال ذلک علی سبیل الانکار علی قومه»

التبیان فی تفسیر القرآن، نویسنده: الشیخ الطوسی، ج 4، ص 184، باب 6 - سورة الأنعام

نکته دیگری که به پیغمبر اکرم می‌رسد اشرف خلائق است. حال ببینید تعبیر ایشان در این زمینه چیست! در کتاب «متشابهات» جلد چهارم اثر جانشین و فرستاده امام مهدی «سید احمد الحسن» در رابطه با آیه شریفه: «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِینا/ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم!

«لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مستقیماً/ غرض این بود که خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند، و به راه راست هدایتت فرماید. سوره فتح آیات 1 و 2

می‌نویسد: "این حجابی است که جابجا می‌شود. در لحظه‌ای که کنار می‌رود، جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند و این همان غفران گناه باقی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که برای بقای اوست. و آن شخصیت اوست، انیت و انانیت اوست که مانند گناهی در برابر خداست. بنابراین در هنگام فتح جز خدا و جز نوری که ظلمتی در آن نیست باقی نمی‌ماند، زیرا ظلمت گناه بخشیده شده محمد است؛ یعنی از صفحه وجودش برداشته می‌شود."

خدا می‌داند وقتی می‌خواهم این مطالب را بخوانم بدنم می‌لرزد که نسبت به رسول گرامی اسلام ادعا کنیم که حضرت دارای گناه و ظلمت بوده است. وقتی در آنجا چنین حرفی بزنیم نمی‌دانم مابقی چه خواهد شد!!

قبلاً عرض کردیم ایشان در جلد چهارم در تفسیر آیه شریفه: «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکثَرَ شَی‌ءٍ جَدَلا/ ولی انسان بیش از هر چیز به جدل می‌پردازد. سوره کهف آیه 54

نسبت به حضرت امیرالمؤمنین می‌گوید: "انسان در این آیه یعنی علی بن ابی طالب است." این همان حرفی است اهل سنت در کتاب «صحیح بخاری» دارند که روایت بسیار زشتی را نقل می‌کنند.

* روایتی زشت از اهل سنت در کتاب صحیح بخاری

روایت از این قرار است که پیغمبر اکرم خواستند حضرت زهرا و حضرت امیر را برای نماز صبح بیدار کنند آن‌ها بیدار نشدند، با رسول گرامی اسلام جر و بحث کردند سپس آن بزرگوار آیه شریفه «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکثَرَ شَی‌ءٍ جَدَلا)» را خواندند. این آقا با این نسبت کذایی که می دهد مدعی است که مدافع حریم اهل بیت است!

بازهم در رابطه با آیه شریفه: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر/ به عصر سوگند که انسان‌ها همه در زیان‌اند». سوره عصر آیات 1 و 2

به صراحت می‌گوید: "امیرالمؤمنین فهو الانسان و هو فی خسر"؛ به گفته او مراد از (الْإِنْسانَ) در (وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر) یعنی علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه). حال مشاهده کنید در کتاب «کمال الدین» اثر «مرحوم شیخ صدوق» تعبیر امام صادق (علیه السلام) چیست. آن بزرگوار فرمود:

«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ قَالَ ع الْعَصْرُ عَصْرُ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ یعْنِی أَعْدَاءَنَا»

کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق/مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 656، ح 1

امام صادق فرمودند: مراد از (الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ) اعداء ما هستند که در زمان ظهور حضرت مهدی به دست آن بزرگوار نابود می‌شوند. امام صادق می‌فرماید: مراد از (الْإِنْسانَ) دشمنان ماست، اما این شخص ادعا می‌کند مراد علی ابن ابی طالب است!!

در کتاب «اقبال الأعمال» اثر «سید بن طاووس» نقل شده است:

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّد»

إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 457

همچنین در کتاب «مناقب» اثر «ابن شهرآشوب» از «ابن عباس» نقل شده است که می‌گوید:

«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ یعْنِی أَبَا جَهْل»

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، ج 3، ص 61، فصل فی أنه مع الحق و الحق معه

البته این روایات مصداق هست. حال اگر اعداء آل محمد باشد «ابوجهل» هم یکی از اعداء آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) هست. ایشان بازهم در کتاب «المتشابهات» جلد چهارم می‌گوید علی بن ابی طالب می‌فرماید:

«وَ عَقْلِی مَغْلُوب/ عقل من مغلوب است.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 84، ص 341، ح 19

او بازهم می‌گوید: "این منیت و ظلمت کم در وجود علی بود. اگر این منیت و ظلمت کم در وجود علی نبود، علی همان محمد می‌شد."

*طرفداری طلبه درس خوانده حوزه از احمدالحسن مایه تأسف و تعجب است

آدم واقعاً نمی‌داند اسم این افراد را چه بگذارد. من واقعاً تأسف می‌خورم! حال یک انسان عوام یا شترچران‌های بیابان‌های ریاض و بغداد تابع این شخص شوند آدم گلایه نمی‌کند، اما طلبه‌ای که در حوزه درس خوانده و با فرهنگ اهل بیت آشناست از این شخص طرفداری می‌کند و دیگران را هم دعوت می‌کند. این مایه تعجب و تأسف است!

طرفداران «احمد الحسن» به مراجع نامه می‌نویسند و درخواست می‌کنند که بیایید با ما مناظره کنید!! اگر شما اهل مناظره هستید جای مناظره اینجاست. اگر آمدید ما، شاگردان ما یا دوستان دیگر ما را اینجا مغلوب کردید بعد نوبت به اساتید حوزه می‌رسد بعد نوبت به مراجع می‌رسد. شما می‌خواهید با این کار خود را فریب دهید و بزرگ کنید؟!

خدا می‌داند گفتن حرف‌های او نسبت به حضرت سیدالشهدا برایم بسیار سخت است. در کتاب «متشابهات» جلد دوم در رابطه با یکی از فرازهای دعای عرفه که می‌فرماید:

«إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی»

إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 349

می‌گوید: "مراد از این فراز این است که در وجود حضرت امام حسین یک شرک نفسانی است!" نستجیر بالله؛ یا امام حسین از شما معذرت می‌خواهم. یا امام زمان پوزش می‌طلبیم!!

تا آنجایی که می‌گوید: "امام حسین این معنای شرک را نیز آنچه از شک به همراه دارد قصد کرده است. بعد امام حسین فتح المبین را بیان می‌کند." این حرف در حقیقت همان حرف‌هایی که صوفیان و دراویش می‌زنند.

در اینجا من حرف زیاد دارم، اما این مطالب نمونه‌هایی از جسارت‌های این شخص به انبیاء، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است و در حقیقت زیر سؤال بردن مقامات عالی و عصمت بزرگان دین است.

* پاسخی بر نظریه نقد معصوم

بحمدالله در جامعه ما زیر سؤال بردن عصمت ائمه اطهار وسیله خوبی شده است و زمانی که می‌خواهند ذهن مردم را از بحران‌های کشور به جای دیگری مشغول کنند بحث عصمت انبیاء را مطرح می‌کنند و ادعا می‌کنند عصمت امام زمان و پیغمبر اکرم قابل نقد است.

اگر واقعاً نظر ایشان این است زمانی که حضرت ولیعصر تشریف بیاورند کارگزاران و مردم زمانشان قابل نقد است شاید بتوان توجیه کرد. گرچه کارگزاران حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه) که همان 313 نفر باشند تالی تلو معصوم هستند.

ما روایات متعدد داریم که عده‌ای از آن‌ها از نظر تهذیب و کمالات دارای طی الارض هستند و با طی الارض به حضرت مهدی در کعبه می‌پیوندند، یک عده طی الهواء دارند و همانند پرش پرندگان در هوا می‌پرند و در کنار خانه خدا به حضرت مهدی می‌پیوندند.

این آقایان همچنین ادعا می‌کنند نبی مکرم اسلام اجازه نقد می‌داد!! همگی شما فضلا و اساتید هستید. من حدود 48 سال است که در حوزه هستم و خیلی هم از طلبه‌های بی‌عرضه نبودم و با روایات اهلبیت (علهیم السلام) سر و کار داشتم.

 تاکنون که بیش از 60 جلد از تألیفات ما از چاپ بیرون آمده است بنده یک مورد ندیدم که نبی مکرم اسلام یا ائمه اطهار (علیهم السلام) فرموده باشند بیایید ما را نقد کنید!! اگر شما اعاظم و بزرگواران موردی سراغ دارید ما دست شما را می‌بوسیم و استفاده می‌کنیم.

ما کاری با این مباحث نداریم، اما آن بحثی که آقایان آورده بودند مبنی بر اینکه پیغمبر اکرم به افراد مطالبی را می‌گفت. صحابه می‌پرسیدند: آیا این مطالب از شماست یا از طرف خداوند عالم است؟! اگر پیغمبر اکرم می‌فرمود: "این مطالب از طرف خداست" صحابه حرفی نمی‌زدند، اما اگر می‌فرمود: "این مطالب از من است" صحابه قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: "ما قبول نداریم." البته این تعبیر هم نیست.

من دو مورد از انتقاد را برای شما نقل می‌کنم. عرض کردم ما در بحث سیاسی خیلی زیاد وارد نمی‌شویم. اولین حرف کلمه سیاسی با سین شروع شده که مثل اره است و بدن انسان را اره می‌کند. از این قضایا کنار برویم و فقط یک بحث علمی داریم.

در کتاب «تفسیر قرطبی» که یکی از تفاسیر معتبر اهل سنت و عصاره تفسیر 6 قرن صدر اسلام است جلد 21 در رابطه با قضیه حدیث غدیر که پیغمبر اکرم حضرت امیرالمؤمنین را در غدیر نصب کرد مطالبی بیان شده است.

«حارث بن نعمان» وقتی خبر را شنید خدمت پیغمبر اکرم آمد و عرضه داشت:

«یا محمد أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنک رسول الله فقبلناه منک»

یا محمد! ما را امر کردی از جانب خدا که گواهی دهیم بر اینکه معبود بر حقی جز خدا نیست و تو پیامبر خدا هستی و ما قبول کردیم.

«وأن نصلی خمسا فقبلناه منک ونزکی أموالنا فقبلناه منک وأن نصوم شهر رمضان فی کل عام فقبلناه منک وأن نحج فقبلناه منک»

ما را به پرداخت خمس فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به پرداخت زکات فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به روزه گرفتن در ماه رمضان فرمان دادی و ما قبول کردیم، ما را به حج رفتن فرمان دادی و ما قبول کردیم.

«ثم لم ترض بهذا حتی فضلت بن عمک علینا/ سپس تو به این همه خرسند نشدی و حال پسرعموی خود را بر ما فضیلت دادی.

«أفهذا شیء منک أم من الله/ این نصب چیزی از جانب توست یا فرمانی از نزد خداست؟

بنده غیر از این مورد، مورد دیگری مشاهده نکردم. ماجرای «حباب بن منظر» بحث جدایی است و مربوط به قضیه جنگ بدر است؛ ربطی به اینجا ندارد.

این در حقیقت نقدی است که می‌گوید: یا رسول الله! این نصب از ناحیه تو بود یا از ناحیه خداوند است؟! در بعضی از تعابیر، از جمله تعبیر «سبط بن جوزی» نقل شده است که چشمان حضرت از شدت غضب سرخ شد. حضرت سه مرتبه فرمود: «والله الذی لا إله إلا هو ما هو إلا من الله/ سوگند به خدایی که جز او معبود بر حقی نیست این امر از جانب خدا است.

سپس «نعمان بن حارث» گفت:

«فولی الحارث وهو یقول: اللهم إن کان ما یقول محمد حقا فامطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم»

نعمان با شنیدن این سخن پشت کرد و به راه افتاد در حالی که می‌گفت: خدایا اگر مساله خلافت علی حق است و از جانب توست سنگ از آسمان بر ما بباران.

بعد راوی می‌گوید:

«فوالله ما وصل إلی ناقته حتی رماه الله بحجر فوقع علی دماغه فخرج من دبره فقتله/ به خدا سوگند هنوز نزد شترش نرفته بود که سنگی از بالا آمد به طوری که از سرش خورد و از ماتحتش درآمد و کشته شد.

«فنزلت: (سأل سائل بعذاب واقع) الآیة»

الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 18، ص 278، باب المعارج: (1) سأل سائل بعذاب... ..

اگر مراد این است که گفتند: «أفهذا شیء منک أم من الله» باید بگوییم این روایت در «تفسیر آلوسی» که نویسنده آن سلفی است جلد 29 صفحه 55 نقل شده است و در کتاب «تفسیر ابو السعود» جلد نهم ص 29 نقل شده است.

همچنین «ابن مردوبه» در کتاب «مناقب» خود صفحه 247 این روایت را نقل کرده است و همگان این قضیه را آورده‌اند. این یک مورد است، اما یک مورد هم در کتاب «نهج البلاغه» داریم که یکی از اصحاب امیرالمؤمنین انتقاد کرده است.

ببینید برخورد امیرالمؤمنین با منتقدین چگونه بوده است. حضرت بالای منبر خطبه می‌خواند و بعضی از کلمات را فرمودند. در این حال «اشعث بن قیس» گفت:

«یا أمیر المؤمنین، هذه علیک لا لک/ یا امیرالمؤمنین! سخنی که می‌گویی به ضرر توست و به نفع تو نیست.

این یک انتقاد است! حال ببینید برخورد امیرالمؤمنین چگونه بوده است. حضرت به «اشعث بن قیس» فرمود:

«مَا یدْرِیک مَا عَلَی مِمَّا لِی/ تو چه می‌فهمی که چه به ضرر من هست و چه به نفع من است.

نکته اینجاست که اگر ما بخواهیم کسی را نقد کنیم باید میزانی داشته باشد. ائمه اطهار میزان حق و باطل هستند همچنان که در روایت وارد شده است:

«علی مع الحق أو الحق مع علی حیث کان»

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 7، ص 235، باب فیما کان فی الجمل

میزان، قرآن کریم است همچنانکه در روایت وارد شده است:

«علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض هذا حدیث صحیح الإسناد»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 134، ح 4628

مشاهده کنید که «حاکم نیشابوری» این روایت را با سند صحیح نقل می‌کند.

اگر کسی بخواهد معصوم را نقد کند باید فوق معصوم باشد و میزانی بالاتر از معصوم در دست داشته باشد. وقتی خود معصوم میزان حق و باطل است ما می‌خواهیم با چه میزانی کلام معصوم را نقد کنیم؟! امیرالمؤمنین به «اشعث بن قیس» می‌فرماید:

«مَا یدْرِیک مَا عَلَی مِمَّا لِی/ تو چه می‌فهمی که چه به ضرر من هست و چه به نفع من است.

«عَلَیک لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِین/ لعنت لعنت‌گران و لعنت خدا بر تو باد.

«حَائِک ابْنُ حَائِک مُنَافِقٌ ابْنُ کافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَک الْکفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی»

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 61، خ 19

حضرت امیرالمؤمنین این چنین تند با منتقد برخورد می‌کند. آن وقت ما بیاییم بگوییم ائمه اطهار (علیهم السلام) فرموده‌اند: بیایید ما را نقل کنید!! می‌شود معصوم را نقد کرد؟!

اگر مراد این است که این حرف خلاف است، اما اگر مراد چیز دیگری است و ما نمی‌فهمیم ما می‌گوییم: "ما معذور هستیم، زیرا کلمات بزرگان و اعاظم را متوجه نشدیم. توضیح بیشتری بدهند تا ما هم متوجه بشویم."

* عصمت رسول اعظم(ص) در کتب اهل سنت

بحث عصمت بحث مهمی است که من نمی‌خواهم در اینجا زیاد ورود پیدا کنم. اجازه بدهید بنده دو سه مصدر از دیدگاه اهل سنت روی پرده ببرم تا عزیزان ببینند.

«ابن حجر عسقلانی» یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت در کتاب «فتح الباری» جلد هشتم در رابطه حدیث قرطاس که به نبی مکرم اسلام نسبت هذیان دادند، می‌گوید:

«ووقوع ذلک من النبی مستحیل/ هذیان گفتن و سخن بیخود پیغمبر اکرم از محالات است.

«لأنه معصوم فی صحته ومرضه/ زیرا پیغمبر اکرم در حال صحت و مرض معصوم است.

«لقوله تعالی وما ینطق عن الهوی/ زیرا خداوند می‌فرماید: و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید.

«ولقوله إنی لا أقول فی الغضب والرضا إلا حقا/ و پیغمبر اکرم می‌فرماید: از زبان من در حالت عصبانیت یا سرور جز حق بیرون نمی‌آید.

فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج 8، ص 133، ح 4168

وقتی که از زبان مبارک رسول گرامی اسلام جز حق بیرون نمی‌آید، آیا حق قابل انتقاد است؟ حالا یک نفر ادعا کند و بگوید: "یا رسول الله! من حرف شما را نفهمیدم و سؤال دارم." سؤال کاملاً مجاز است، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَه/ بنابراین بندگان مرا بشارت ده کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند. سوره زمر آیات 17 و 18

همچنین «بدرالدین عینی» در کتاب «عمده القاری شرح صحیح بخاری» جلد 8 صفحه 62 همین تعبیر را دارد. جالب این است که در کتاب «سنن ترمذی» روایتی از «ابوهریره» نقل شده است که می‌گوید: "یا رسول الله! شما گفتید من جز حق چیزی نمی‌گویم در حالی که بعضاً با صحابه شوخی می‌کنید. آیا شوخی‌های شما هم حق است؟!" دوستان ببینید کار چقدر ظریف است.

پیغمبر اکرم فرمود: «إنی لَا أَقُولُ إلا حَقًّا/ من جز حق چیزی نمی‌گویم.

الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسی أبو عیسی الترمذی السلمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت --، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ج 4، ص 357، ح 1990

حضرت به صراحت فرمودند: حتی شوخی‌های من هم ملاک و میزان شوخی شرعی است و در شوخی کردن جز حق چیزی نمی‌گویم.

دقت داشته باشید این نگاه علمای اهل سنت است و این هم نگاه که مدعی است فرزند حضرت مهدی است و می‌گوید: برای زمینه‌سازی قیام پدرم آمدم و پدرم به من این اجازه را داده است!!

زمانی که بحث روایات را خواندیم روایاتی در این زمینه بیان می‌کنیم. ما روایات متعددی داریم حتی مرحوم «شیخ مفید» و دیگران قاطعانه اعلام می‌کنند: "هیچ فرزندی برای حضرت مهدی ثبت نشده و حضرت مهدی فرزندی ندارد!"

ان‌شاءالله در جلساتی که قرار شد روایات را بیان کنیم به این مباحث خواهیم پرداخت. این آقایان به روایاتی استناد می‌کنند به طوری که قسمتی از روایت را می‌گیرند و قسمت دیگر را حذف و تحریف می‌کنند.

ان‌شاءالله در آن جلسات بنده این مطالب را عرض خواهم کرد. علاوه بر این ما در رابطه با استغفار مطالبی داریم. حضرت سیدالشهداء می‌فرماید:

«إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِی»

إقبال الأعمال، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ج 1، ص 349، فصل فیما نذکره من أدعیة یوم عرفة

همچنین حضرت امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«یا إِلَهِی وَ سَیدِی وَ مَوْلَای وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِک فَکیفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِک»

إقبال الأعمال؛ ابن طاووس، علی بن موسی، ج 2، ص 708، فصل فیما نذکره من الدعاء

امثال این مناجات زیاد است. من تنها به بیان یک مورد اکتفا می‌کنم؛ «مرحوم طبرسی» در کتاب «مجمع البیان» جلد 9 صفحه 171 در رابطه با آیه شریفه: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک/ و برای گناهت استغفار نما». سوره غافر  آیه 55،  می‌نویسد: «الخطاب له، والمراد به الأمة، وإنما خوطب بذلک لتستن أمته بسنته»

تفسیر مجمع البیان، نویسنده: الشیخ الطبرسی، ج 9، ص 171، ح 47

ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی مکرم اسلام می‌فرمایند: "من هر روز صد بار استغفار می‌کنم" که در حقیقت می‌خواهند این کار را به امت یاد دهند.

هدف ائمه اطهار (علیهم السلام) از این مناجات‌ها آموزش دادن به امت بوده است. حتی اهل سنت هم چنین عقیده‌ای دارند. «نحاس» در کتاب «تفسیر» خود نقل می‌کند:

«أن المخاطبة للنبی مخاطبة لأمته»

معانی القرآن الکریم، اسم المؤلف: النحاس، دار النشر: جامعة أم القری - مکة المرمة - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد علی الصابونی، ج 3، ص 316، ح 87

حضرت امام خمینی در کتاب «سر الصلاة» می‌نویسند:

"ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) استغفار می‌کردند و در مناجات‌ها با عبارت‌هایی که به ظاهر ایهام معصیت دارد آن‌ها را بیان می‌کردند تا به امت نشان دهند و یاد دهند که ما چگونه با خدای عالم مناجات کنیم."

در شرح مناجات معروف حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل شده است حضرت به مرد اعرابی که خدمت آن بزرگوار آمد و عرضه داشت: یا علی! من عیال‌وار هستم، زندگی‌ام بسیار در فشار است و هر کاری می‌کنم و هر چیزی دست می‌زنم بی‌نتیجه است، فرمود: "چرا استغفار نمی‌کنی؟" قرآن کریم می‌فرماید: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیکمْ مِدْرارا/ و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید سپس به سوی او باز گردید تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد». سوره هود آیه 52

* دعایی برای استغفار از حضرت امیر(ع)

مرد اعرابی می‌گوید: یا امیرالمؤمنین! استغفار زیاد کردم، اما نتیجه ندیدم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: باید آن‌طور که من می‌گویم استغفار کنی. امیرالمؤمنین دعای استغفاری را برای مرد اعرابی املا کرد، مرد اعرابی نوشت و راوی این روایت هم امام حسین (علیه السلام) است.

این دعا حدوداً به اندازه دعای کمیل است که امیرالمؤمنین به مرد عرب داد و فرمود: هرگاه خواستی بخوابی و به بستر بروی این استغفار را با حالت گریه بخوان و اگر گریه‌ات نیامد خودت را به حال گریه درآور تا خداوند روزیت را زیاد کند.

امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید سال آینده مرد عرب آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! از زمانی که این دعا را خواندم خداوند نعمتش را بر تمام نمود تا آنجایی که جایی برای نگهداری اموال و حیوانات خودم ندارم.

حضرت امیرالمؤمنین فرمود: برادر عرب! سوگند به خداوندی که محمد را به حق به رسالت برگزید هیچ بنده‌ای این استغفار را نمی‌خواند جز آنکه خداوند گناهانش آمرزیده و حوائج مشروعش را برآورده می‌سازد و به برکت استغفار مال و فرزندانش افزایش می‌یابد.

این استغفار در کتاب «صحیفه علویه جامعه» صفحه 164 دعای شماره چهار تألیف مرحوم «سید محمد باقر ابطحی» نقل شده است.

بنده به هرکدام از دوستان این دعا را دادم بعد از سه الی چهار ماه به من مراجعه کردند و گفتند: اصلاً با خواندن این دعا زندگی‌مان از این رو به آن رو شده است.

یکی از دوستان که شاگرد مدرسه امام المهدی بود، گفت: من که مستأجر بودم در کمتر از شش ماه صاحب خانه و ماشین شدم. بنده به او گفتم: الحمدلله اما تلاش کنید تا آخر عمر فراموش نکنید؛ البته با آن شرطی که حضرت فرمود! موقع خواب یا گریه کنید و یا حالت گریه داشته باشید؛ یا بکاء و یا تباکی کنید! اگر دوستان سرچ بزنند در «سایت مؤسسه ولی عصر» دعای استغفار برای زیادی روزی موجود است و دوستان می‌توانند این دعا را دانلود و استفاده کنند.

دعایی که ائمه اطهار (علیهم السلام) دارند در بعضی جاها به همین شکل آموزش داده شده و دستور می‌دهند آن‌ها را با همین کیفیت انجام دهید و این دعا را بخوانید. در بعضی موارد هم که دستور داده نشده است «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز صیان»!

ائمه اطهار (علیهم السلام) ملاک را به ما دادند، حال اینکه ادعا می‌کنند: "امام حسین این‌طور می‌گوید و نستجیر بالله شرک نفسانی در وجود او بوده است" واقعاً نمی‌دانم چه حکمی دارد!؟

اگر شما از مراجع عظام تقلید استفتاء کنید خواهند گفت اگر کسی چنین نسبتی به امام معصوم بدهد اصلاً مسلمان است یا مرتد است.

اگر دوستان سؤالاتی داشته باشند در خدمتشان هستیم. البته ظاهراً دوستان هفته پیش سؤالاتی داده بودند که نزد ما موجود است. اگر سؤال دارید بخوانید و اگر سؤال نیست من چند مورد از سؤالات هفته گذشته را بخوانم. صلواتی ختم بفرمایید.

* پرسش

تا شما آماده می‌شوید به سؤال یکی از دوستان که پرسیدند: "در قرآن بحث توسل و شفاعت نفی شده است" سپس بعضی از آیاتی که مربوط به مشرکین و کفار است را بیان کردند. خداوند متعال در سوره احقاف می‌فرماید:

«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یسْتَجِیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون/ چه کسی گمراه‌تر است از آن‌ها که غیر خدا را پرستش می‌کنند که اگر تا قیامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمی‌گویند، و اصلاً صدای آن‌ها را نمی‌شنوند!».  سوره احقاف آیه 5

یا:  «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیسْتَجِیبُوا لَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقِین/ آن‌هایی را که غیر از خدا می‌خوانید (و پرستش می‌کنید) بندگانی همچون خود شما هستند، آن‌ها را بخوانید و اگر راست می‌گوئید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را بر آورند)».  سوره اعراف آیه 194

وهابی‌ها این آیات را می‌آورند و ادعا می‌کنند: "شما که «یا علی» و «یا حسین» می‌گویید به فرموده قرآن کریم نوعی بت پرستی است. کسانی که شما آن‌ها را صدا می‌زنید مثل شما هستند."

«إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب/ کسانی را که غیر از خدا می‌خوانید هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزی از آن‌ها برباید نمی‌توانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوان‌اند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)». سوره حج  آیه 73

یا:  «إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِین/ تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند صدا کنی!  سوره نمل آیه 80

* پاسخ

در این زمینه من یک جمله خدمت شما بگویم و آن اینکه تک تک آیاتی که امروزه وهابیت علیه شیعه بر حرمت توسل و شفاعت استدلال می‌کنند مربوط به بت پرستان و کسانی است که بت می‌پرستیدند.

من به عنوان نمونه تفسیر آیه 6 سوره احقاف را از «تفسیر طبری» برای شما می‌آورم. در کتاب «تفسیر طبری» جلد نهم صفحه 151 نقل شده است:

«إن الذین تدعون أیها المشرکون آلهة من دون الله»

جامع البیان عن تأویل آی القرآن، اسم المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری أبو جعفر، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1405، ج 9، ص 151، باب الأعراف: (194) إن الذین

همچنین در کتاب «تفسیر قرطبی» وارد شده است:

«قوله تعالی: (إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم) حاجهم فی عبادة الأصنام»

الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 7، ص 342، باب الأعراف: (194) إن الذین تدعون... ..

تک تک آیاتی که امروز وهابیت برای حرمت توسل و شفاعت می‌خوانند مربوط به بت‌پرستان است.

هرجایی در قرآن کریم (مِنْ دُونِ اللَّهِ) با قرینه (تَدْعُونَ) آمده است مربوط به بت پرست‌هاست. البته وهابی‌ها همانند خوارج آیاتی که در حق کفار هست را عمدتاً در حق مسلمانان می‌آورند. چرا آقایان وهابی آیه 35 سوره مائده را نمی‌خوانند.

خداوند متعال می‌فرماید:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَة/ ای کسانی که ایمان آورده‌اید پرهیزگاری پیشه کنید و وسیله‌ای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید». سوره مائده  آیه 35

آیا انتظار دارید خداوند متعال از این واضح‌تر و روشن‌تر بیان کنند!! اگر این آیه را برای یک بچه چهار پنج ساله بخوانید می‌فهمد.

همچنین در سوره یوسف آیه 97 وارد شده است: «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کنَّا خاطِئِین/ گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم.   سوره یوسف، آیه 97

حال چه فرقی میان (یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا) و: «یا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه» وجود دارد؟!

همچنین سوره مبارکه نساء آیه 64 می‌فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیما/ و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می‌کردند (و فرمانهای خدا را زیر پا می‌گذاردند) به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آن‌ها استغفار می‌کرد خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند. سوره نساء آیه 64

اگر زمانی که پیغمبر اکرم را بین خودمان و خدا واسطه قرار می‌دهیم برای ما طلب مغفرت کند توسل و شفاعت نیست چه نامی برای آن می‌گذارید؟! این خلاصه‌ای از پاسخ به این سؤال بود. ما در خدمت شما هستیم.

* پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه بزرگواران و عرض تشکر خدمت استاد عزیز که واقعاً زحمت می‌کشند. برای سلامتی استاد بزرگوار صلواتی عنایت بفرمایید. عزیزی گفتند: منظور از «متشابهات» چیست که اسم کتاب‌هایش را «متشابهات» گذاشته است؟!

* پاسخ

ما نمی‌دانیم؛ باید از خودشان سؤال کنند که چرا اسم کتاب خود را «متشابهات» گذاشته است. آن‌ها معمولاً می‌گویند: علمای شیعه به آیات و روایاتی استدلال می‌کنند که از «متشابهات» است. آقای «فتحی» که هفته گذشته کلیپشان را پخش کردیم و توأم با توهین به بنده بود، گفت: "آقا شما خبر ندارید (وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ) از «متشابهات» است. آقای قزوینی شما نمی‌فهمید!!" حالا ما نفهمیدیم کجای (وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ) از متشابهات است. شاید به خاطر همین است که کتاب خود را «متشابهات» گذاشته‌اند.

* پرسش

عزیزی گفتند: با سلام خدمت استاد بزرگوار. اگر بپذیریم ائمه معصومین (علیه السلام) نقدپذیر نیستند، آیا نتیجه می‌گیریم که حاکم اسلامی حتی غیر معصوم هم نباید نقد شود و هرکسی انتقادی داشت باید مورد لعن و نفرین قرار بگیرد؟!

* پاسخ

ببینید ما بحث معصوم را از غیرمعصوم جدا کنیم. ما در عالم هستی چهارده معصوم علی الإطلاق داریم. خیلی رُک بگویم حتی عصمت انبیاء بزرگوار هم در حد عصمت ائمه اطهار نیست.

عبارت حضرت امیرالمؤمنین در جواب «اصبغ بن نباته» که از ایشان پرسید: یا علی! آیا شما افضل هستید یا حضرت آدم؟! آیا شما افضل هستید یا حضرت ابراهیم؟! آیا شما افضل هستید یا حضرت موسی؟! فرمود: "همه انبیاء ترک اولی مرتکب شده‌اند، اما من ترک اولی هم مرتکب نشده‌ام."

خود ائمه علیهم السلام هم به صراحت مطالبی در این خصوص فرموده‌اند، اما فرصت نشد روایاتش را برای عزیزان بخوانم. ما روایات متعددی در این زمینه داریم که شاید تعداد آن به بیش از 50 روایت برسد.

در کتاب «عیون الاخبار الرضا» روایتی از امام هشتم داریم که پیغمبر اکرم فرمودند:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ ینْظُرَ إِلَی الْقَضِیبِ الْیاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِی غَرَسَهُ اللَّهُ بِیدِهِ وَ یکونُ مُسْتَمْسِکاً بِهِ فَلْیتَوَلَّ عَلِیاً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِیرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِیئَة»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 57، ح 211

بازهم در کتاب «خصال» اثر «شیخ صدوق» نقل شده است:

«إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یأْمُرُ بِمَعْصِیتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یأْمُرُونَ بِمَعْصِیتِهِ»

الخصال، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 139، ح 158

همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت می‌فرماید:

«فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضی»  سپس می‌فرماید: «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّات»  ائمه اطهار از لغزش معصوم هستند.

کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: دارالحدیث، ج 1، ص 507، ح 528

تمام این روایات روایات صحیحه است؛ نه روایت مرسل است، نه ضعیف است و نه سند روایت مجهول است.

اگر ما از معصوم پایین‌تر بیاییم دیگر از منسوبین حضرت امیرالمؤمنین بالاتر نداریم. مشاهده کنید آن بزرگوار در کتاب «نهج البلاغه» چقدر نسبت به کارگزارانش خطاب و عتاب دارند و آن‌ها را عزل می‌کند، توبیخ می‌کند و دستور تعزیر صادر می‌فرماید.

ولی یک مرتبه مراد آقایان نقد نیست بلکه تخریب شخصیت است. گاهی اوقات مباحثی را در مورد فلان مرجع تقلید یا نسبت به ولی امر مسلمین مطرح می‌کنند. وهابیت با این کار در حقیقت سعی دارند اذهان مردم را از آن رویه حرف شنوی نسبت به مرجعیت و ولی امر مسلمین دور کنند و به اهداف شومی که پشت درهای بسته سازمان سیا طراحی شده است برسند.

آن بحث جدایی است، اما اگر چنانچه یک نقد دوستانه باشد ما می‌پذیریم. اولاً نقد از نظر لغت به معنای بررسی کردن است. ناقد باید از منقودٌ علیه یا منقودٌ بالاتر باشد و علمیت و تخصص منتقِد باید بالاتر از منتقَد باشد.

به عنوان مثال کسی ادعا می‌کند که من به وزیر امور اقتصادی و دارایی اشکالی دارم؛ اما وقتی از او می‌پرسند: "شما تا به حال کار اقتصادی کردی و تخصص اقتصادی داری" پاسخ می‌دهد: "نه من معلم هستم!" به او می‌گویند: برو دنبال کارت.

شخصی باید به متخصص اقتصادی انتقاد کند که از نظر علم، تخصص و تجربه از او بالاتر باشد و انتقاد پایین‌تر از این رتبه سؤال است. میان سؤال و نقد و شبهه تفاوت وجود دارد. ما باید این مسائل را متوجه شویم.

افرادی ادعا می‌کنند: "نمی‌دانم و به همین جهت سؤال می‌کنم. شبهه است و می‌خواهم شبهه‌ام برطرف بشود" این شخص آزاد است و از امام هم می‌تواند سؤال بپرسد.

اگر کسی نسبت به فرمایش امام شبهه دارد خدمت ایشان می‌آید و عرضه می‌دارد: "یابن رسول الله! این فرمایش شما برای من روشن نشده است. چکار کنم؟!"؛ اما چنین چیزی نداریم که شخصی فرمایش امام را نقد و بررسی و اشکال کند.

* پرسش

سؤال می‌کنند لطفاً در مورد دعای امیرالمؤمنین که عرض می‌کند: "عقلم مغلوب است و قلبم محجوب است"توضیح فرمایید.

* پاسخ

در رابطه با دعای: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوب»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 84، ص 341، ح 19

عرض کردم این دعاها عمدتاً برای نشان دادن به دیگران است. حضرت «دعای کمیل» را برای «کمیل بن زیاد نخعی» می‌فرماید. همچنین «دعای صباح» را برای یکی از صحابه می‌فرمایند و دستور می‌دهند که شما بروید این دعا را بخوانید.

اضافه بر این تعبیری وجود دارد که علما از جمله امام خمینی(ره) دارد و یکی از علمای اهل سنت به نام «فخر رازی» دارند. ائمه اطهار در برابر ذات اقدس ربوبی و کمال لایتناهی قطعاً خودشان را ناقص می‌دانند.

نبی مکرم اسلام فرمود: «مَا عَرَفْتُک حَقَّ مَعْرِفَتِک وَ مَا عَبَدْتُک حَقَّ عِبَادَتِک»

التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نویسنده: مصطفوی، حسن، ج 9، ص 337، باب و التحقیق

«علامه مجلسی» در یکی از تعابیر خود می‌نویسد که حضرت می‌فرماید: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیئَاتُ الْمُقَرَّبِین»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 25، ص 205، ح 16

چه بسا زمانی که من و شما فرزندمان را می‌بوسیم برای ما حسنه است همچنانکه وارد شده است: وقتی کسی فرزندش را می‌بوسد خدای عالم برای هر بوسه حسناتی به او می‌دهد. ولی معصومین همین اندازه که فرزند را می‌بوسند، از خدای عالم غافل می‌شوند و به فرزند خود توجه می‌کنند. لذا همین مقدار را برای خودشان احساس غفلت می‌دانند و به همین خاطر استغفار می‌کنند. شاید از آن باب باشد!

* پرسش

این بزرگوار سؤال هم داشتند و پرسیدند: در مورد «سید کمال حیدری» سؤال دارم؛ آیا ایشان خطایی کرده یا به ایشان تهمت زده شده است؟! ایشان می‌گوید: "صوت‌های من را تقطیع کرده‌اند!!"

* پاسخ

ایشان روزی به دفتر ما در «شبکه جهانی ولایت» تشریف آوردند و حدود سه چهار ساعت با ایشان بودیم. من تا به حال نسبت به ایشان هیچ جمله‌ای نگفتم، اما تقریباً حدود چهار سال قبل بود ایشان در «شبکه الکوثر» برنامه داشتند

دقت داشته باشید اولین بار است که بنده این قضیه را نقل می‌کنم و دلیل آن هم این است که قضیه خیلی حاد شده است که مجبور به نقل آن هستیم. ایشان در رابطه با اینکه تراث شیعه و کتاب‌های شیعه مملو اسرائیلیات است مطالبی بیان کرد. همچنین در مورد حوزه علمیه نجف، آیت الله العظمی سیستانی و دیگر بزرگان تعابیر بسیار تندی مطرح کردند.

شب عید فطر بود که خدمت آیت الله العظمی مکارم شیرازی رسیدیم و دیدیم ایشان بسیار ناراحت و عصبانی است و گفتند: ما قصد داریم که فردا به همراه آیت الله العظمی صافی گلپایگانی و آیت الله العظمی وحید خراسانی بیانیه‌ای علیه «سید کمال حیدری» بدهیم.

بنده گفتم: حاج آقا اجازه دهید خواهشی از شما داشته باشم. گاهی اوقات به قول معروف یک کلاغ چهل کلاغ می‌شود؛ مخصوصاً میان اعراب حاد است. آدم زمانی که می‌خواهد با دشمن خود هم دشمنی کند باید عدالت را رعایت کند.

خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا/ و از روی عدالت گواهی دهید، دشمنی با جمعیتی شما را به گناه ترک عدالت نکشاند».  سوره مائده  آیه 8

بنده گفتم: حاج آقا اجازه دهید من عین فرمایش ایشان را پیاده کنم خدمتتان بدهم، خودتان مطالعه کنید و بعد از آن هر تصمیمی گرفتید مختار هستید. ایشان گفتند: قبول است به شرط اینکه صبح ساعت هشت مطالب او را به من بدهید.

ما دوستان را جمع کردیم. آن‌ها تا صبح ساعت هشت مطالب را تایپ و مقابله کردند و خدمت ایشان دادیم. ایشان دستور دادند که مطالب را خدمت آیت الله سبحانی هم بفرستید. همچنین نسخه‌ای از آن را به دفتر مقام معظم رهبری در قم هم بفرستید.

زمانی که من در ارومیه برای سپاه برنامه داشتم ایشان از مشهد زنگ زدند و گفتند: "فردا ما مهمان مقام معظم رهبری هستیم و صحبت‌های «سید کمال حیدری» را یادم رفته است. اگر می‌شود صحبت‌های او را برایم بفرستید تا فردا خدمت ایشان بدهم."

ما بلافاصله با قم تماس گرفتیم که فایل را فکس کنند. دو روز بعد آیت الله مکارم شیرازی تلفن کردند و گفتند: ما دیروز مهمان مقام معظم رهبری بودیم، این مطالب را دادم و ایشان از اول تا آخر خواندند. حضرت آقا جناب آقای «محمدی گلپایگانی» را صدا زدند و به ایشان فرمودند: "ایشان به هیچ وجه حتی یک ثانیه حق ندارد در رسانه‌های جمهوری اسلامی برنامه داشته باشد."

بعد از دستور مقام معظم رهبری برنامه‌های ایشان را قطع کردند. او در حال حاضر پشت سر آیت الله العظمی مکارم شیرازی خیلی حرف می‌زند که ایشان باعث شد برنامه‌های من در «شبکه کوثر» حذف شود.

البته زمانی که به دفتر بنده آمده بود دیدم که این بنده خدا نگاه خاصی نسبت به علما و بزرگان دارد از جمله نگاه خاصی به «شیخ طوسی» دارد. زمانی که صحبت‌های ایشان را شنیدم موی بدنم سیخ شد.

ایشان یک سری مطالب خیلی تند دارد و بحث تقطیع هم نیست؛ البته قبول دارم که وهابیت حرف‌های ایشان را خیلی تقطیع کردند. از میان ده مورد از صحبت‌های او که در شبکه‌ها پخش می‌شود هشت مورد آن تقطیع است. اول و آخر صحبت‌های ایشان را تقطیع کردند، اما دو یا سه مورد آن هم برداشت‌های غلط او از آیات و روایات است.

ایشان در یک جلسه ادعا می‌کند که ما یک حدیث صحیح در رابطه با اثبات حضرت مهدی نداریم!! بعد دو یا سه جلسه این ادعا را نقد می‌کند، اما در یک جلسه حدود یک ساعت تمام ادله را با قاطعیت رد می‌کند و انسان تصور می‌کند او به حرف‌هایی که می‌زند واقعاً معتقد است و صحبت‌های ایشان همین است.

او وقتی می‌خواهد نقل کند شاید لحن و بیان ایشان نسبت به ولیعصر (ارواحنا له الفداه)، نسبت به عصمت ائمه اطهار (علیهم السلام) و مراجع عظام تقلید ده برابر تندتر از وهابیت باشد!!

آیت الله مکارم گفتند: من چندین بار ایشان را خواستم، با ایشان صحبت کردم و ایشان را نصیحت کردم. مراجع دیگر هم همین کار را انجام دادند، اما ظاهراً ایشان نظر خاصی دارند.

البته ما به دوستمان می‌گوییم: ما نباید کاری کنیم که بعضی از علمایی که فکر صحیحی ندارند را به طرف وهابیت هل بدهیم تا به آن سمت کشیده شوند. ما باعث نشویم که آن‌ها به آن سمت بروند.

البته شبکه‌های وهابی علناً اعلام می‌کنند که «سید کمال حیدری» سنی شده است. یعنی به عنوان مرجع شیعه از او تعبیر نمی‌کنند، چون عبارت‌هایش را عبارت‌های سنی تلقی می‌کند.

* پرسش

سؤالی به عنوان سؤال آخر مطرح می‌کنم. این عزیزمان توضیحی در رابطه با خطبه 216 از کتاب «نهج البلاغه» خواستند که می‌فرماید:

«فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِک مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی/ زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی‌دانم، مگر آن که خداوند (کسیکه به من از خودم مالک تر است) مرا حفظ فرماید».

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 335، خ 216 و من خطبة له ع خطبها بصفین

* پاسخ

بعضی از آقایان «یکفِی اللَّهُ» را حذف می‌کند و ادعا می‌کنند که امیرالمؤمنین فرموده است: "من بالاتر از نیستم که خطا کنم. بیایید مرا نقد کنید!!" این کار همانند آن است که ما در آیه شریفه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِه/ ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو می‌کرد (و طرحی برای پیش برد اهداف الهی خود می‌ریخت) شیطان القائاتی در آن می‌کرد».

عبارت «مِنْ قَبْلِک» را حذف کنیم. اگر شما همین فراز را حذف کنید تمام انبیاء آنچه بیان می‌کنند (أَلْقَی الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِه) معنا می‌دهد، اما ذیل روایت می‌فرماید: «فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِه/ اما خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد سپس آیات خود را استحکام می‌بخشید. سوره حج آیه 52

خداوند متعال در آیه دیگری می‌فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ/ بگو من فقط بشری هستم همچون شما (امتیازم این است که) به من وحی می‌شود.  سوره کهف آیه 110

ولی در ادامه آیه «یوحی إِلَیّ» را هم دارد!

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی» اما آقایان وهابی آن را فراموش می‌کنند.

جناب آقای «عبدالله نوری» معمولاً در اوایل، صبح‌ها در نماز جماعت آیت الله العظمی شبیری زنجانی شرکت می‌کردند و ما معمولاً یک جا می‌نشستیم.

ایشان در یکی از سخنرانی‌هایشان تعبیری داشت و گفت: "امیرالمؤمنین می‌فرماید من فراتر از این نیستم که خطا کنم. وقتی امیرالمؤمنین می‌گوید من خطا می‌کنم تکلیف ولی فقیه مکشوف شورای نگهبان و خبرگان رهبری مشخص است!!"

بنده گفتم: جناب آقای «نوری» بزرگوار! شما طلبه حوزه و فاضل هستید. شما اگر بحث نظری و جناحی دارید و با هم اختلاف دارید بیایید حرفتان را بزنید. شما آزاد هستید و الآن هم فضای آزادی است. اگر فحش هم بدهید می‌توانید، اما چرا کاسه و کوزه را سر معصوم می‌شکنید؟

او با حالت ناراحتی گفت: آقای «قزوینی» من از شما تعجب می‌کنم که چرا به این مطالب توجه نمی‌کنید!! امیرالمؤمنین خود می‌فرماید: «لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئ»!! بنده گفتم: عزیزم «لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئ» را خواندی، اما «إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی» را نخواندید؟! با این وجود پیغمبر اکرم هم مثل ماست و چرا ما باید از ایشان تبعیت کنیم؟! خداوند متعال فرمود: (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ) اما بعد از آن (یوحی إِلَی) هم فرمودند. ایشان دیگر سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.

این آقایان معمولاً یک بخشی از کلام معصوم را بیان می‌کنند. مثلاً ادعا می‌کنند ائمه اطهار و پیغمبر اکرم مشورت می‌کردند.

قرآن کریم به مشورت دستور داده و می‌فرماید: وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ/ و در کارها با آن‌ها مشورت کن.

اما: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّه/ اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن». سوره آل عمران آیه 159

پیغمبر اکرم بارها با صحابه مشورت می‌کرد، اما مخالف آن را انجام می‌داد؛ زیرا صلاح نبود کاری طبق خواسته آن‌ها انجام بدهد.

«طلحه» و «زبیر» به حضرت امیرالمؤمنین اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: "چرا با ما مشورت نمی‌کنید؟" حضرت در جواب فرمودند: چیزی که برای من یقین و قطعی است و به صلاح امت است نیازی به مشورت با شما ندارم. اگر در جایی دیدم که به مشورت با شما نیاز است با شما مشورت خواهم کرد.

هدیه به ارواح پاک انبیاء، اولیاء، شهدا، صدیقین، صالحین بالأخص ذوی الحقوقین و امام راحل صلوات.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته