محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

شرط بندی در پیش بینی مسابقات فوتبال چه حکمی دارد؟

 

متاسفانه در کشور اسلامی ما افرادی به بهانه فوتبال و با ایجاد سایت هایی مبالغی را از افراد می گیرند تا نتیجه بازی فوتبال دو تیم را پیش بینی کنند. اگر تیمی برنده شده مبلغی را به کسی که پیش بینی درست داده است پرداخت می کنند و بقیه را به بهانه های مختلف برای خود بر می دارند.

این کار حکم شرعی خاصی دارد که پاسخ آن را از سایت ارزشمند اسلام کوئیست که مستوفی به بحت در این باره پرداخته تقدیم می کنیم:

پاسخ:

شرط بندی در مسابقات به این معنا که طرف های مسابقه قرار بگذارند هر کس بازنده شد چیزی را به برنده بدهد یا کاری برای او انجام دهد، که چنین شرط بندی حرام است، همچنین اگر تماشاگران باهمدیگر شرط بندی کنند حرام است. البته این حرمت برای شرکت کننده های مسابقات اسب دوانی و تیر اندازی استثنا شده است. [1] و نیز در مواردی که از طرف دولت، ارگان،  موسسه  یا شخص سومی به عنوان هدیه، جایزه و یا عنوان دیگر در مسابقات به برنده مالی داده می شود، شرط بندی نبوده و اشکالی ندارد. اما اگر در ابتدا مبلغی جهت انجام هزینه های مسابقه از طرفین مسابقه گرفته شود و در نهایت بخشی از آن برای جایزه آنها صرف شود چون جایزه از اموال بازنده گرفته شده است شرط بندی و حرام است. [2] [3]

بنابراین شرط بندی بین دو طرف مسابقه و بین تماشاگران حرام است. اما مورد سؤال شما یعنی کسانی که وارد این سایت می شوند و مبلغی پرداخت کرده و درباره نتیجه مسابفات نظر داده و پیش بینی می کنند و بر این اساس و در صورت نظر صحیح، مبلغی دریافت می کنند، مرتکب شرط بندی حرام می شوند و دادن مبلغی به موسسات خیریه توجیهی برای انجام دادن کار حرام نیست.

اگر چه نظر مراجع محترم تقلید بیان شد ولی با مشخص کردن مرجع تقلید تان بهتر می توانید به جواب های دلخواه برسید. موفق باشید.



پی نوشت:

[1] نک: امام خمینی، توضیح المسائل (المحشی)، ج 2، ص 962، موسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثامنه، قم، 1424 ق؛ محمودی، سید محسن، مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، ج 1، ص 107، انتشارات علمی فرهنگی صاحب الزمان، چاپ 14، زمستان 1384؛ استفتائات مراجع در سایت دفاتر ایشان. (سایت آیت الله سیستانی)

یاد داشت زیر تحلیلی درباره آسمانی بودن دو کتاب تورات  و انجیل ادیان یهودیت ومسیحیت که به قلم آیة الله مکارم شیرازی و همکاران ایشان در تفسیر نمونه آمده است.

" تورات" در اصل یک لغت عبرى است که به معنى" شریعت و قانون" مى‏باشد و سپس به کتابى که از طرف خداوند بر موسى بن عمران ع نازل گردیدگفته شده، و گاهى به مجموعه کتب" عهد عتیق" و گاهى به" اسفار پنجگانه" آن نیز گفته مى‏شود.

توضیح اینکه: مجموعه کتب یهود که" عهد عتیق" نامیده شده، مرکب از تورات و چندین کتاب دیگر مى‏باشد، تورات داراى پنج بخش است که به نامهاى:

سفر" پیدایش"، سفر" خروج"، سفر" لاویان" سفر" اعداد"، و سفر" تثنیه" نامیده شده است، این قسمت از کتب عهد قدیم، شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتى از زندگى انبیاء پیشین و موسى بن عمران و بنى اسرائیل و احکام این آیین مى‏باشد.

کتب دیگر این مجموعه که در واقع نوشته‏هاى مورخان بعد از موسى ع است شرح حالات پیامبران و ملوک و پادشاهان و اقوامى است که بعد از موسى بن عمران به وجود آمده‏اند.

ناگفته پیدا است که غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یک از این کتب، کتب آسمانى نیستند و خود یهود نیز چنین ادعایى را ندارند و حتى" زبور" داوود که آن را به عنوان" مزامیر" مى‏نامند، شرح مناجاتها و اندرزهاى داوود است.

و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد که نشان مى‏دهد اینها نیز کتب آسمانى نیستند، بلکه کتابهاى تاریخى هستند که بعد از موسى بن عمران نوشته شده است، زیرا در آنها شرح وفات موسى ع و چگونگى تدفین او و پاره‏اى از حوادث بعد از وفات موسى نیز آمده است، مخصوصا آخرین فصل سفر پنجم (سفر تثنیه) به وضوح ثابت مى‏کند که این کتاب، مدتها بعد از وفات موسى بن عمران به رشته تحریر در آمده است.

به علاوه محتویات این کتب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبتهاى ناروا به انبیاء و پیامبران الهى و بعضى سخنان کودکانه مى‏باشد، گواه دیگرى بر ساختگى بودن آنها است.

شواهد تاریخى نیز نشان مى‏دهد که تورات اصلى از میان رفت و بعدا پیروان‏ موسى بن عمران، این کتابها را به رشته تحریر در آوردند[1].

" انجیل" در اصل، کلمه یونانى است که به معنى" بشارت" یا" آموزش جدید" آمده است و نام کتابى است که بر حضرت عیسى ع نازل شده است، قابل توجه اینکه قرآن در آیه مورد بحث و هر جا که از کتاب عیسى ع نام برده" انجیل" را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى‏کند، بنا بر این اناجیل بسیارى که بین مسیحیان متداول است، حتى معروف‏ترین آنها یعنى انجیلهاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى، نیستند، همانگونه که خود مسیحیان نیز انکار نمى‏کنند که این انجیلهاى موجود، همه به دست شاگردان، یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح ع و مدتها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى‏کنند که شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام الهى نوشته‏اند.

در اینجا مناسب است بررسى فشرده‏اى در باره عهد جدید و اناجیل نموده و با نویسندگان آنها آشنا شویم:

مهم‏ترین کتاب مذهبى مسیحیان که تکیه‏گاه عموم فرق مسیحى مى‏باشد و همچون کتاب آسمانى روى آن تکیه مى‏کنند، مجموعه‏اى است که آن را" عهد جدید" مى‏نامند.

" عهد جدید" که مجموع آن بیش از یک سوم عهد قدیم نیست از 27 کتاب و رساله پراکنده در موضوعات کاملا مختلف تشکیل یافته به این ترتیب:

1-   انجیل متى‏[2] این انجیل به وسیله" متى" یکى از شاگردان دوازده‏گانه مسیح ع در سال 38 میلادى و به عقیده بعضى دیگر بین سالهاى 50 تا 60 میلادى نگارش یافته است‏[3]

 2- انجیل مرقس‏[4] طبق تصریح کتاب قاموس مقدس صفحه 792، مرقس از حواریون نبوده ولى انجیل خود را زیر نظر" پطرس" تصنیف نموده است. مرقس در سال 68 میلادى کشته شد.

3- انجیل لوقا-" لوقا" رفیق و همسفر" پولس" رسول بود، پولس مدتى پس از عیسى به دین مسیح گروید و در زمان وى، یهودى متعصبى بود، وفات لوقا را در حدود سنه 70 میلادى نوشته‏اند و به گفته نویسنده قاموس مقدس (صفحه 772)" تاریخ نگارش انجیل لوقا به زعم عمومى تخمینا 63 میلادى است".

4- انجیل یوحنا-" یوحنا" از شاگردان مسیح و از رفقا و همسفرهاى پولس مى‏باشد. و به گفته نویسنده مزبور به شهادت‏ اغلب نقادین (محققین) تالیف آن را به اواخر قرن اول نسبت مى‏دهند[5] از مندرجات این اناجیل که عموما داستان به دار آویختن مسیح و حوادث بعد از آن را شرح مى‏دهند به خوبى ثابت مى‏شود که همه این اناجیل، سالها بعد از مسیح نگاشته شده‏اند و هیچکدام کتاب آسمانى نازل شده بر مسیح ع نیستند.

5- اعمال رسولان (اعمال حواریان و مبلغان صدر اول).

6- 14 رساله از نامه‏هاى پولس به اقوام و افراد مختلف.

7- رساله یعقوب (بیستمین رساله از کتب و رساله‏هاى بیست و هفتگانه عهد جدید).

8- نامه‏هاى پطرس (رساله 21 و 22 عهد جدید).

9- نامه‏هاى یوحنا (رساله 23 و 24 و 25 عهد جدید).

10- نامه یهودا (رساله 26 عهد جدید).

11- مکاشفه یوحنا (آخرین قسمت عهد جدید).

بنا بر این طبق تصریح مورخان مسیحى و طبق گواهى صریح اناجیل و سایر کتب و رساله‏هاى عهد جدید، هیچ یک از اینها، کتاب آسمانى نیستند و عموما کتابهایى هستند که بعد از مسیح علیه السلام نگاشته شده‏اند و از این بیان، چنین نتیجه مى‏گیریم که انجیل، کتاب آسمانى مسیح از میان رفته و امروز در دست نیست، تنها قسمتهایى از آن را شاگردان مسیح در اناجیل خود، آورده‏اند که متاسفانه آن نیز آمیخته با خرافاتى شده است.[6]

 

پی نوشت:

[1] -  براى توضیح بیشتر به کتابهاى: الهدى الى دین المصطفى( عربى)، الرحلة المدرسیة( عربى)، رهبر سعادت( فارسى)، و قرآن و آخرین پیامبر( فارسى)، مراجعه فرمائید.

[2] - متى" بر وزن" حتى" در اصل به معنى خدابخش بوده است.

[3] - قاموس مقدس، صفحه 782.

[4] - " مرقس" بر وزن" هرمز" یا بر وزن" مردم" هر دو گفته شده است.

[5] - قاموس مقدس، صفحه 966.

[6] - مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 27جلد، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ: سى و دوم، 1374.

برخی کشته شدن مدافعان حرم را مصداق  جمله" وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ[1]" (با دست خویش، خود را به هلاکت نیفکنید) می دانند و با اظهارات نابخرادانه خود اعلام می دارند که حاضرین در نبرد با داعش، خودشان را به ساحت مرگ انداخته اند و این یک نوع خودکشی است.

غالب کسانی که چنین تفکری دارند انسان های عافیت طلب و پر ادعایی هستند که در راه حفظ ارزشها گامی بر نمی دارند چرا که نه غیرت دینی دارند و نه شجاعتی که بتوانند با آن به مقابله با دشمن بپردازند اینان به جای اینکه حداقل سکوت کنند برای اینکه آبرویشان نرود و در اجتماع مفتضح نشوند سعی می کنند که مجاهدان در راه خدا را تخریب کنند و رفتاری جهادی آنان را زیر سؤال برند.

اگر کسی کمی دقت نماید خواهد دید که بین «تهلکه» با «شهادت»‏ رابطه تباین وجود دارد. چرا که تهلکه به معنى مرگ بى‏دلیل است در حالى که شهادت‏ قربانى شدن در راه هدف و نایل گشتن به‏ حیات جاویدان است[2].

کسانی که شهادت را انتخاب می کنند به سطح فکری والایی دست یافته اند و هدف بزرگ زندگی که رسیدن به لقاء الله است را انتخاب کرده اند اما آنان که حتی نمی خواهند درباره شهادت فکر کنند و آرزوی آن را نمایند زندگی را در اهداف پایین تری دنبال می کنند.

شهدا مهمترین سرمایه وجودی خود را، جان خود نمی دانند بلکه مهمتر از جانشان، خدا، مکتب، مذهب، اصول و ارزشهای الهی و انسانی می دانند. لذا برای حفظ و صیانت از این ارزشها ، حاضرند جان خود را تقدیم کنند تا کلمه حق در حد اعتلای خودش باقی بماند.

کسانی می تواند شهادت را انتخاب کنند که معرفتشان به خدای عزوجل بسیار عالی باشد طوری که در لحظه انتخاب شهادت و در زیر تیغ دشمن که دقیقه ای دیگر سرش را از تنش جدا خواهد کرد ، تردید نمی کند چون می داند که این حالت وی در منظر باری تعالی است و منتقم خون او خود خدای عزوجل است و این نوع کشته شدن مرضی خداست.

بالا بودن مقام صبر و شکیبایی در برابر سختی جان دادن در راه خدا، نشان می دهد این فرد معرفتش به خدای عزوجل بسیار عالی است که عرفا و بزرگان معرفت، شاید در طی بیست سال ریاضت بتوانند به آن دست پیدا کنند.

از سالار شهیدان و مجاهدان راه خدا امام حسین علیه السلام همین معنى نقل شده که در صحنه کربلا به هنگامى که بعضى از عزیزانش با فجیعترین وجهى شربت شهادت‏ نوشیدند فرمود:

هون على ما نزل بى انه بعین اللَّه[3]

" همین که مى ‏دانم این امور در برابر دیدگان علم پروردگار انجام مى‏ گیرد تحمل آن بر من آسان است".

شهدای عزیزی مثل شهید حججی به آن سطح از معرفت دست یافته بودند لذا می بینیم که وی با ابهت و عظمت و اقتدار در برابر دشمن می ایستند و حتی هنگام جان دادن دست از اعتقاد و باور حقه خود بر نمی دارند.

شهید حججی نشان داد که  ارزشهای اسلامی و پایبندی به آن چقدر می تواند اقتدار آفرین، تربیت کننده، متعالی کننده و شجاع کننده جوانان و مردم باشد.

به روح مطهر شهید حججی و شهدای مظلوم مدافع حرم صلوات می فرستیم و از خدای مهربان شهادت در راه خودش را مسألت می نمائیم.

                                                                                 به قلم خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی

 

پی نوشت:

[1] - بقره: 195

[2] - تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 39

[3] -بحار الانوار جلد 45 صفحه 46.

انتخاب بهترین عمل از بین کارهای نیکف خود یک توفیق خاص می طلبد. اینکه بتوانیم از میان دو کار، آنکه بها و ارزش زیاده ای دارد را برگزینیم نشان می دهد که «بصیرت» نافذ شده و خدای مهربان به تو « فرقان»  یعنی قدرت تشخیص حق و باطل را داده و این جای شکرگزاری است.

مؤمن باید «عمل احسن» انجام دهد و به حداقل از «کار حسن» راضی نشود. در این صورت، سرعت رشد و پیشرفت او زیاد خواهد بود.

به نمونه ای از روش تشخیص خوب و خوب تر اشاره می کنیم:

روی عن بعض الصّحابة قال‏: جاء رجل من الأنصار إلى النّبیّ (صلّى اللّه علیه و آله) فقال: یا رسول اللّه إذا حضرت جنازة و مجلس عالم أیّهما أحبّ إلیک أن أشهد؟

فقال رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): إن کان للجنازة من‏ یتبعها و یدفنها فإنّ حضور مجلس عالم أفضل من حضور ألف‏ جنازة، و من عیادة ألف مریض، و من قیام ألف لیلة، و من صیام ألف یوم، و من ألف درهم یتصدّق بها على المساکین، و من ألف حجّة سوى الفریضة، و من ألف غزوة سوى الواجب تغزوها فی سبیل اللّه بمالک و نفسک، و أین تقع هذه المشاهد من مشهد عالم؟ أما علمت أنّ اللّه یطاع بالعلم و یعبد بالعلم؟ و خیر الدّنیا و الآخرة مع العلم، و شرّ الدّنیا و الآخرة مع الجهل[1]؟

ترجمه:

از برخى از اصحاب و یاران رسول خدا روایت شده که او گفته:

مردى از انصار (گروهى از مردم مدینه که برسول خدا ایمان آورده او را یارى کردند) نزد پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) آمده گفت:

اى رسول خدا هر گاه مرده‏اى و مجلس عالم و دانشمندى دیدار شد کدام یک نزد تو دوستتر است که من حاضر شوم (و از ثواب و پاداش آن بهره‏مند شوم)؟

 رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود:

اگر براى جنازه و مرده کسى است که او را همراهى کند و بخاک بسپارد حضور و بودن مجلس عالم برتر از حضور هزار جنازه‏ و عیادت و دیدار هزار بیمار، و برپا ایستادن هزار شب (براى عبادت و بندگى) و روزه گرفتن هزار روز است، و از هزار درهم (پول نقره) که آنها بمستمندان و نیازمندان بخشیده شود، و از هزار حجّ جز حجّ واجب، و از هزار جنگ رفتن جز جنگ رفتن واجب که بوسیله دارائى و جانت در راه خدا بجنگى، و کجا برابرى میکند حضور در این جاها با حضور نزد عالم و دانشمند؟ آیا نمیدانى خدا بوسیله علم و دانش اطاعت و پیروى و عبادت و بندگى مى‏شود؟ و خیر و نیکى دنیا و آخرت با علم و دانش است، و شرّ و بدى دنیا و آخرت با جهل و نادانى؟

 نکته :

با توجه به این روایت، می شود حدث زد که بزرگترین راه تشخیص خوب و خوب تر توجه به «میزان محبوبیت» عمل در نزد خدای عزوجل است که با معیارهای قرآن و حدیث و عقل سلیم می توان آن را فهمید.

پی نوشت:

[1] - مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏ ،بنادر البحار، النص، ص: 119

 

«احتجاج حضرت رضا علیه السّلام بر أهل کتاب و مجوس» «و رئیس صابئین‏[1] و بر دیگر از أهل شقاق»

حسن بن محمّد نوفلىّ گوید: وقتى حضرت رضا علیه السّلام بر مأمون وارد شدند، خلیفه به فضل بن سهل دستور داد تا علماى ادیان و متکلّمین مثل جاثلیق‏[2]، رأس- الجالوت، رؤساى صابئین، هربذ بزرگ، و زردشتى‏ها، عالم رومیان و علماى علم کلام را گرد هم آورده تا گفتار و عقائد حضرت رضا و نیز اقوال آنان را بشنود. فضل بن سهل نیز آنان را فرا خواند و مأمون را از حضور ایشان با خبر ساخت، خلیفه نیز دستور داد همه را نزد او حاضر کنند، و پس از خوش آمد گویى به ایشان گفت: شما را براى کار خیرى فراخوانده‏ام، مایلم با پسر عمویم که از مدینه به اینجا آمده مناظره کنید، فردا أوّل وقت به اینجا بیایید و کسى از این دستور سرپیچى نکند. ایشان نیز اطاعت کرده و گفتند: اى امیر المؤمنین به خواست خدا فردا أوّل وقت در این محلّ حاضر خواهیم شد.

نوفلىّ گوید: ما نزد آن حضرت سرگرم صحبت بودیم که ناگاه یاسر؛ خادم آن حضرت وارد شده و گفت: سرور من! أمیر المؤمنین به شما سلام رسانده و فرمود: برادرت قربانت شود! دانشمندان مذاهب مختلف، و علماى علم کلام، همگى نزد من حضور دارند، آیا مایلید نزد ما آمده و با ایشان به بحث و گفتگو پردازید؟ و گر نه خود را به زحمت نینداخته در صورت تمایل ما به خدمت شما بیاییم.

حضرت فرمود: به او سلام برسان و بگو متوجّه منظور شما شدم، به خواست خدا فردا صبح خواهم آمد.

راوى ادامه داد: هنگامى که یاسر رفت، آن حضرت رو بمن کرده فرمود: اى نوفلىّ، تو عراقىّ هستى و أهل عراق طبع ظریف و نکته‏سنجى دارند، نظرت در باره این گردهمایى از علماى ادیان و أهل شرک توسّط مأمون چیست؟

گفتم: او قصد آزمودن شما را دارد، و کار نامطمئنّ و خطرناکى کرده است، حضرت فرمود: چطور؟ گفتم: متکلّمین و أهل بدعت؛ مثل علما نیستند، چون عالم؛ مطالب درست و صحیح را انکار نمى‏کند، ولى ایشان همه؛ أهل انکار و مغالطه‏اند، اگر بر اساس وحدانیّت خدا با ایشان بحث کنید، خواهند گفت: وحدانیّتش را ثابت کن، و اگر بگوئید:

محمّد صلّى اللَّه علیه و آله رسول خدا است، مى‏گویند: رسالتش را ثابت کن، سپس مغلطه مى‏کنند، و باعث مى‏شوند خود شخص؛ دلیل خود را باطل کند و دست از حرف خویش بردارد، قربانت گردم، از ایشان بر حذر باشید و خود را مواظبت کنید!.

حضرت ضمن تبسّمى فرمود: اى نوفلىّ، آیا ترس آن دارى ایشان دلائل مرا باطل کرده و مجابم سازند؟! گفتم: نه بخدا، در باره شما چنین هراسى ندارم و امیدوارم خداوند شما را بر ایشان پیروز فرماید.

فرمود: اى نوفلىّ، مى‏خواهى بدانى مأمون چه وقت از این کار پشیمان خواهد شد؟

گفتم: آرى، فرمود: وقتى که نظاره کند که با أهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با أهل زبور با زبورشان و با صابئین با عبرى و با زردشتیان به فارسى و با رومیان به رومى و با هر فرقه‏اى از علما بزبان خودشان بحث مى‏کنم، و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همه چیره شدم و تمام ایشان سخنم را پذیرفتند، مأمون درخواهد یافت آنچه بدنبال آن مى‏باشد درخور او نیست، در این زمان است که او پشیمان خواهد شد، لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم.

یکی از مسائلی که اخیرا در شبکه های اجتماعی و ماهواره ای توسط معاندین اسلام مطرح می شود جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام است. آنان با بیان وارونه جنگ های زمان امیر المؤمنین علیه السلام و بدون تحلیل واقع بینانه و منطقی، کشته شدن جملی ها و ازدی ها و ... را به عنوان فاجعه انسانی معرفی می کنند و مقصر این کشتار ها را امیر المؤمنین علیه السلام معرفی می نمایند.

 وقتی چهره حضرت را که بزرگترین نماد اسلام ناب است به عنوان قاتل معرفی کردند شروع به تهمت زدن به اسلام می زنند و می گویند: اسلام دین خشونت است.

اما اگر وقایع اتفاقیه زمان حضرت را بررسی کنیم می بینیم که آنان که کشته شده اند یک عده انسان های بی منطق، و تروریست بودند که علیه حاکم اسلامی شورش کردند و به زن و بچه مردم رحم نکردند و به قتل و غارت اموال پرداختند.

امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان حاکم اسلامی می بایست از حاکمیت اسلام دفاع می کرد و در برابر تروریست ها می ایستاد و از جان و مال مردم محافظت می کرد.

اقدام امیر المؤمنین علیه السلام در رویارویی با جملی ها و ازدی ها دفاعی بود. حضرت بارها آنان را نصیحت کرد و تا سه روز نصیحت ایشان بر آنان ادامه یافت ولی حق را نپذیرفتند بعد از آنی که شروع به جنگ کردند حضرت به مقابله پرداخت و در این رویارویی بسیاری از یاران خود حضرت شهید شدند و از طرف دشمنان اسلام ناب هم تعدادی کشته شدند.

نمونه ای از نصیحت حضرت علی علیه السلام  در جنگ جمل که در به زبیر بن عوام کرده بود را به عنوان نمونه از کتاب تاریخ الفی می آوریم:

چون زبیر پیش امیر المؤمنین آمد، امیر فرمود: یا ابا عبد اللّه این چیست که مى‏کنى؟ چه ترا بر این مى‏دارد؟ جواب داد که: چون امیر المؤمنین عثمان مرا باعث این امر شده. امیر فرمود:

سبحان اللّه! چون تو و یاران تو او را بکشتید قصاص از کدام کس طلب مى‏ کنى؟ مگر از خود و یاران خود قصاص خواهى. بعد از آن فرمود: یا ابا عبد اللّه سوگند مى‏ دهم ترا به خدایى که جز او خدایى نیست، که یاد دارى آن‏روز را که حضرت مقدّس نبوى، صلّى اللّه علیه و آله، با تو فرمود: اى زبیر على را دوست مى‏ دارى؟ در جواب گفتى: یا رسول اللّه چگونه دوست ندارم او را و حال آنکه او پسر خال من است؟ آن سرور فرمود: روزى بیاید که تو این دوستى را بر طرف کرده با وى به جنگ بیرون آیى و یقین بدان که آن ‏روز تو ظالم باشى. زبیر گفت: آرى چنین بود که ذکر فرمودى و مرا فراموش شده بود، به یاد من آوردى.

بار دیگر امیر المؤمنین، زبیر را به ‏طریق مذکور سوگند داد که: به خاطر دارى که رسول خدا در محلّه ‏اى از محلّات بنى هاشم‏[1] با تو فرمود که به نور نبوّت و رسالت مى‏ دانم و مى ‏بینم که تو شیوه ستم را پیشه خود ساخته به سبب حکومت و امارت و خاطرخواه بعضى ارباب تسلّط و خطارت خود را در مقام معادات و منازعه و خصومت با على درآرى. زبیر ساعتى سر در پیش انداخت و بعد از آن گفت: یا على حدیثى از عهد قدیم به یاد من دادى.

باز امیر المؤمنین، زبیر را سوگند داد و گفت: اى زبیر! یاد تو مى ‏آید که روزى مصطفى، صلى اللّه علیه و آله، از سراى عمرو بن عوف مى‏ آمد و تو در خدمت آن حضرت بودى و او دست تو گرفته من پیش شما بازآمدم. مصطفى، صلّى اللّه علیه و آله، بر من سلام کرد و در روى من خندید و من در روى آن حضرت خندیدم. تو گفتى: اى پسر ابو طالب چرا نخست سلام ندادى؟ هرگز از تکبّر و تحیّر دست نخواهى داشت؟ مصطفى، صلّى اللّه علیه و آله، گفت: آهسته باش اى زبیر که على متکبّر نیست و روزى خواهد بود که تو بر وى بیرون آیى. و تو آن روز بر وى ظالم باشى. زبیر گفت: همچنین بود، و لیکن فراموش کرده ‏ام. اگر این سخن مرا یاد بودى هرگز بر تو بیرون نیامدمى. اکنون که یاد آوردم به خدا بازگردم و هیچ حرکت نکنم که از این، غبارى بر حاشیه خاطر شریف بنشیند[2].

رفقا با انصاف!

این رفتار دفاعی آیا خشونت است؟  آیا هرجا انسان از خودش دفاع می کنداین خشونت محسوب می شود؟

هیچ عقل سلیمی حکم نمی کند که دفاع از خود در برابر دشمن در میدان نبرد، خشونت  است.

پی نوشت: 

[1] - نام این محلّه بنى غنم است.

[2] - تاریخ الفی، ج‏1، ص: 300

 

یاد داشتی که ملاحظه می فرمایید درباره فلسفه خسوف یعنی ماه گرفتگی، شیوه برخورد ما با آن و بیان چند حکم شرعی درباره آن است.

 

 

 

حکمت خسوف

 

 

یکی از سؤالات مهم انسانها در طول تاریخ این است که قیامت کی اتفاق خواهد افتاد. دلیل این پرسش یا حقیقت جویی بشر و یا حس کنجکاوی و یا آمادگی برای ورود به جهان دیگر است.

 

 

قرآن کریم پرده از این سؤال برداشته و خصوصا از زبان تکذیب کنندگان روز قیامت می فرماید:

 

 

" یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ[1]" یعنی می پرسد که کی روز قیامت خواهد بود؟!

 

 

برای پاسخ به این سؤال ،خدای عز و جل چند نشانه از قیامت را  در قرآن بیان می دارد.

 

 

مثلا می فرماید:  " فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ[2]".

 

 

ترجمه:  آنگاه که چشم در دیدن متحیر شود و خسوف خورشید وماه اتفاق افتد.

 

 

 منظور از" خسوف‏ قمر" بى ‏نور شدن آن است.

 

 

طبق آیه شریفه یکی از نشانه های قیامت خسوف است. که خدای عزوجل نمونه این خسوف را در طول سال ، در نقاط مختلف جهان با قرار دادن زمین بین خورشید و ماه و افتادن سایه زمین بر روی ماه نشان می دهد تا به جهانیان قدرت و عظمت و بزرگی خود را نشان دهد و به بندگان گوشزد کند که چنین اتفاقی در آستانه قیامت خواهد افتاد و ظلمت به خاطر خسوف کلی در خورشید و ماه،  همه جا را فرا خواهد گرفت.

 

 

همگان اذعان دارند که ظلمت و تاریکی بدون یک سو از نور دهشت و وحشت زیادی می آورد و آرامش روحی و روانی انسان را به هم می زند.

 

 

شاید به همین دلیل است که در آموزه های اسلامی برای کرنش در برابر این قدرت نمایی خدای عزوجل دستور داده شده است که هنگام خسوف و کسوف نماز آیات خوانده شود.

 

 

از امام صادق علیه السلام در این باره  از پدرشان امام باقر علیه السلام  نقل شده است که حضرت فرمود:

 

 

 زلزله‏ها و گرفتگى ماه و خورشید و بادهاى سخت و وحشت‏زا، از نشانه‏هاى قیامت است. هر گاه یکى از اینها را دیدید، به یاد برپایى قیامت بیفتید، به مسجدها پناه برید و نماز بخوانید.[3]

 

 

ازامام رضا علیه السلام در بیان علّت نماز آیات به هنگام کسوف فرموده‏اند:

 

 

 کسوف آیتى است از آیات خدا که نمى‏دانیم به نشانه رحمت حقّ عزّ و جل ظاهر شده یا به منظور عذاب الهى پدید آمده، بارى نبى اکرم صلى الله علیه و آله دوست دارند که امّتشان هنگام ظهور کسوف در مقابل خالق و راحم فزع و جزع و تضرّع نموده تا شرّ آن از ایشان دفع گشته و بدین وسیله از امر مکروه مترتّب بر آن مصون بمانند، چنان چه قوم یونس وقتى در مقابل حقّ عزّ و جل تضرّع و جزع و فزع نمودند بارى تعالى عذاب را از آنها برگرداند.[4][5]

 

 

تاکید به تدبر در آیات الهی

 

 

امام سجاد علیه السّلام مى‏فرماید:

 

 

جز شیعیان ما کسى به خاطر خسوف و کسوف و زلزله نمى‏ترسد و به خدا استغاثه نمى‏کند پس اگر یکى از این‏ها رخ داد به خدا پناه ببرید و به او مراجعه کنید

 

 

شهید ثانى قدّس سرّه مى‏فرماید:

 

 

 به هنگام نماز آیات پیش‏آمدهاى هولناک آخرت و زلزله‏هاى آن و گرفتگى خورشید و ماه و تاریکى قیامت و ترس خلائق از گرفتار شدن به عذاب و عقوبت الهى را بیاد آور.

 

 

و دعا و تضرّع بسیار کن و با خوف و خضوع و خشوع از خدا رهایى از آن گرفتاریها را طلب کن و از او بخواه که تو را از آن ظلمت بگذراند و به نور رهنمون شود و از لغزشهایت چشم بپوشد.

 

 

از گناهانت توبه کن به امید آنکه به این نفس شکسته و سرافکنده که از تقصیر خود حیا بر او غلبه کرده نظرى کند و توبه‏ات را بپذیرد و لغزشت را ندیده گیرد[6].

 

 

 سؤال:

 

 

 اگر خورشید گرفتگى در شهر ما قابل رؤیت نباشد و یا در شهر دیگرى زلزله شود، نماز آیات بر ما واجب مى‏شود؟

 

 

همه مراجع: امورى که نماز آیات براى آنها واجب است، در هر محلى که اتفاق بیفتد، فقط مردم همان جا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم شهرهاى مجاور آن، واجب نیست.[7]

 

 

کیفیت نماز آیات:

 

 


این نماز دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد که جمعا ده رکوع مى‌شود که آن را می‌توان به یکی از این دو صورت بجا آورد:
الف: بعد از نیت، تکبیرة الاحرام گفته و سپس حمد و سوره را می‌‌خواند و به رکوع می‌‌رود سپس سر از رکوع برداشته بار دیگر حمد و سوره را می‌‌خواند و به رکوع می‌رود و آن گاه سر از رکوع برداشته به خواندن حمد و سوره می‌‌پردازد و همچنین تا پنج رکوع آن گاه بعد از رکوع پنجم به سجده می‌رود و بعد از سجده دوم برخاسته و رکعت دوم را نیز مانند رکعت اول را انجام می‌دهد و پس از سر برداشتن از سجده دوم تشهد می‌خواند و سلام می‌دهد و در این نماز فرقى بین این نیست که در ده بار حمد و سوره خواندن یک سوره را تکرار کند و یا ده سوره متفاوت بخواند.
ب: بعد از نیت، تکبیرة الاحرام گفته و سپس سوره حمد را خوانده و یک سوره کامل را پنج قسمت می کند، آن گاه بعد از حمد یک قسمت از آن سوره را می‌خواند و به رکوع می‌رود و سر از رکوع برداشته بدون این که حمد را تکرار کند قسمت دوم از همان سوره را می‌خواند و به رکوع می‌رود و مجدداً برخاسته قسمت سوم آن سوره را می‌خواند و به رکوع می رود و همچنین تا رکوع پنجم به طورى که قبل از رکوع پنجم همۀ سوره تمام شود و رکوع پنجم را به جاى آورده و سر از رکوع برداشته و به سجده می‌رود و پس از سجده دوم برخاسته رکعت دوم را نیز به همین ترتیب به جا می آورد.[8]

 

 

پی نوشت:

[1] - القیامه: آیه6

 

 

[2] - القیامة: 9-7

 

 

[3] - وسائل‏الشیعة، ج 7، ص 487 ..

 

 

 

[4] -علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج 1، ص 851 ..

 

 

 

[5]-  گروهى از مولفان، پرسش ها و پاسخ هاى‏دانشجویى، 47جلد، دفتر نشر معارف - قم.

 

 

 

[6] - شبر، عبد الله،  ترجمه الاخلاق،نشر هجرت،قم،1387، ص97

 

 

[7] -  توضیح المسائل مراجع، م 1494؛ نورى، توضیح المسائل، م 1491؛ وحید، توضیح المسائل، م 1502 و خامنه‏اى، اجوبة الاستفتاءات، س 713.

 

 

 

[8] - توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج ‏1، ص 813، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، 1424ق.

 

 

واژه" مجوس" فقط یک بار در قرآن مجید در همین آیات مطرح شده و با توجه به اینکه در برابر مشرکان و در صف ادیان آسمانى قرار گرفته‏اند چنین بر مى‏آید که آنها داراى دین و کتاب و پیامبرى بوده‏اند.

تردیدى نیست که امروز مجوس به پیروان زردشت گفته مى‏شود، و یا لا اقل پیروان زردشت بخش مهمى از آنان را تشکیل مى‏دهند، ولى تاریخ خود زردشت نیز به هیچوجه روشن نمى‏باشد، تا آنجا که بعضى ظهور او را در قرن یازدهم قبل از میلاد دانسته‏اند و بعضى در قرن ششم یا هفتم![1] این تفاوت و اختلاف عجیب یعنى پنج قرن! نشان مى‏دهد که تا چه اندازه تاریخ زردشت تاریک و مبهم است.

معروف این است او کتابى به نام" اوستا" داشته که در سلطه اسکندر بر ایران از بین رفته است، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنویسى شده‏[2] از عقائد آنها مطالب زیادى در دست نداریم، ولى چیزى که امروز بیش از همه شهرت دارد مساله اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا نور و ظلمت است، به این ترتیب که خداى نیکیها و نور را" اهورامزدا" و خداى شر و ظلمت را" اهریمن" مى‏دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا" آتش" احترام بسیار مى‏گذارند تا آنجا که آنها را" آتش‏پرست" مى‏خوانند و هر جا آنها هستند آتشکده‏اى کوچک یا بزرگ نیز وجود دارد.

بعضى واژه مجوس را از ماده" مغ" که به پیشوایان و روحانیین این مذهب مى‏گفتند مشتق مى‏دانند، و" مؤبد" که اکنون به روحانیین آنها گفته مى‏شود در اصل از ریشه" مغود" بوده.

در روایات اسلامى آنها از پیروان یکى از انبیاى بر حق شمرده شده‏اند (که بعدا از اصل توحید منحرف گشته و به افکار و عقائد شرک‏آلود روى آورده‏اند).

در بعضى از روایات مى‏خوانیم مشرکان مکه از پیامبر ص تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد! پیامبر ص فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمى‏گیرم، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنین مى‏گویى در حالى که از مجوس منطقه" هجر" جزیه گرفته‏اى؟! پیامبر ص فرمود:

ان المجوس کان لهم نبى فقتلوه و کتاب احرقوه:

" مجوس پیامبرى داشتند و کتاب آسمانى، پیامبرشان را به قتل رساندند، و کتاب او را آتش زدند"![3] در حدیث دیگرى از" اصبغ بن نباته" مى‏خوانیم که على ع بر فراز منبر فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى‏

" از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا نیابید".

" اشعث بن قیس" (منافق معروف) برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان چگونه‏ از مجوس جزیه گرفته مى‏شود در حالى که کتاب آسمانى بر آنها نازل نشده و پیامبرى نداشته‏اند؟ على ع فرمود: آرى اى اشعث‏ قد انزل اللَّه الیهم کتابا و بعث الیهم نبیا:

" خداوند کتابى بر آنها نازل کرده و پیامبرى مبعوث نموده است"[4] و در حدیثى از امام سجاد على بن الحسین ع مى‏خوانیم که پیامبر فرمود: سنوا بهم سنة اهل الکتاب، یعنى المجوس:

" با آنها طبق سنت اهل کتاب رفتار کنید، منظور پیامبر اسلام مجوس بود"[5] ضمنا باید توجه داشت که واژه" مجوس" جمع است و مفرد آن" مجوسى" است.[6]

 

پی نوشت :

[1] - اعلام قرآن صفحه 550.

[2] - تفسیر المیزان جلد 14 صفحه 392.

[3] - وسائل الشیعه جلد 11- ابواب جهاد العدو باب 49 صفحه 96.

[4] - وسائل الشیعه جلد 11- ابواب جهاد العدو- باب 49 صفحه 96.

[5] - وسائل الشیعه جلد 11- ابواب جهاد العدو- باب 49 صفحه 96.

[6] - مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 27جلد، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ: سى و دوم، 1374.

زرتشت علیه السلام را پیامبر ایرانی می دانند که در آیه 18 سوره حج در قرآن کریم به دین او که به مجوس معروف بوده اشاره شده است.

 

اینکه گفتیم  «می دانند» به این جهت است که درباره شخصیت پیامبر دین مجوس، تردید وجود دارد اگرچه مشهور نام این پیامبر زرتشت است.

درباره تاریخ ولادت وی اطلاع دقیق در دسترس نیست ولی حدود ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد حضرت مسیح علیه السلام می زیسته است.

بی شک این پیامبر دعوتش به سوی یکتاپرستی بود و هیچ کس نمی تواند در این باره تردیدی وارد کند.

نبوت و دین او ، مادامی که از ناحیه خدای یگانه، پیامبر و دین جدیدی نیامده است، مشروعیت داشته و همه باید پیرو آن می شدند.

همه می دانیم که  با آمدن دین جدید توسط پیامبر جدید، دین قبلی به کلی منسوخ نمی شود بلکه برخی از آموزه های آن به فراخور مصالح بندگان، تغییر می یابد . چیزهایی که در گذشته حلال بود حرام می شود و چیزهایی که حرام بود حلال می گردد.

این تغییرات در ادیان، بیشتر در احکام عملی ادیان خود را نشان می دهد نه در اصول اعتقادی. چرا که همه ادیان توحیدی که یکتاپرستی محور آنها است، سه اصل مهم را که عبارت باشد از:  توحید، نبوت و معاد، قبول دارند و این سه جزو اصول ثابت همه ادیان محسوب می شود.

یکتاپرستی اقتضا می کند که یکتاپرستان ، همه فرمان ها ی خدای مهربان را در هر زمان و مکانی و با هر زبانی باشد، بپذیرند و به آن عمل کنند.

اگر کسی بگوید که : «من می خواهم بر یک دین مثلا دین زرتشت توقف کنم و از ادیان بعدی که دستورات و احکامش قوی تر از گذشته بوده و مورد رضایت خداوند است پیروی نکنم» ، نشان می دهد که این فرد در ادعای یکتاپرستی عملا صادق نیست. زیرا خواسته خدا در پیروی از دین جدید است و عدم تمکین در برابر آن خواسته، نشان از خود خواهی و تکبر و طغیان علیه حکم خداست.

 

سؤال مهم:

راستی اگر پیامبر بزرگی همچون زرتشت علیه السلام در میان ما می زیست و دین اسلام بر او معرفی می شد آیا عکس العملش درباره دین اسلام چه بود؟

آیا می پذیرفت؟

 

برای پاسخ به این سؤال چند فرضیه را می توان مطرح کرد:

 

1-     دین خودش را به رخ می کشید و دین اسلام را رد می کرد.

2-     از اسلام پیروی می کرد.

 

تحلیل دو فرضیه:

 

فرض اول با یکتا پرستی سازگاری ندارد چرا که خدای یگانه ای که زرتشت او را می پرستد خود فرمان داده که در موقعیت فعلی، همگان از اسلام پیروی کنند و غیر از این دین را هم از کسی نمی پذیرد. حال اگر زرتشت از این فرمان پیروی نکند قطعا از دایره عبودیت و یکتاپرستی خارج شده است که  به نظر ما قطعا حضرت زرتشت علیه السلام چنین کاری نخواهد کرد.

 

 فرض دوم درست است زیرا اسلام خواسته خداست و یکتاپرست مطیع محض خدای یگانه است.

 

  با توجه به نکات یاد شده امکان ندارد که حضرت زرتشت دین اسلام را نپذیرد.

 

نکته:

 

حال به ایرانیان یکتاپرست و پیروان حضرت زرتشت علیه السلام باید گفت:

 

 اگر واقعا و از سر صداقت حضرت زرتشت علیه السلام را قبول دارید چاره ای جز اسلام آوردن ندارد.

ادعای پیروی از حضرت زرتشت علیه السلام و دوری از دین اسلام ظلم بزرگ زرتشتیان به این پیامبر بزرگ خداست.

عزیزان کاری نکنید که فردای قیامت در نزد اهورا مزدا ، حضرت زرتشت علیه السلام از شما به خدای یگانه شکوه کند و بگوید: 

خدایا من اینان را به پیروی  نکردن از اسلام فرمان ندادم و من از آنان بی زارم.

لینک های زیر را بخوانید:

آیا زرتشی ها اهل کتاب هستند؟

نظر مقام معظم رهبری درباره اهل کتاب بودن زرتشتی ها

حدیث سلسلة الذهب به معنای سخن زنجیره‌ای طلایی است و به حدیثی گفته می‌شود که تمام راویان آن از امام معصوم (ع) باشند[1].

 بدین صورت که امام معصوم مانند موسی بن جعفر (ع) روایتی را از پدر خود امام صادق (ع) نقل کند و او از پدرش تا این که به حضرت علی (ع) یا پیامبر (ص) برسد. گاهی به حدیث قدسی و نقل سخن خدا می‌رسد. چون در تمام نقل راویان امامان معصوم(ع) قرار دارند، مانند این است که یک زنجیره طلایی را تشکیل می‌دهند، به همین خاطر حدیث سلسلة الذهب گفته می‌شود.

امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) هنگامی که در سفر به خراسان وارد شهرستان نیشابور شد، در بازار شهر دو عالم و پیشوای شهر به نام ابوذرعه و محمد بن اسلم طوسی (که حافظ احادیث نبوی بودند) به حضرت عرض کردند: بحق پدران پاکیزه و گذشتگان گرامی خود، صورت مبارک خویش را بر ما آشکار کن و حدیثی از پدران خود از جدت برای ما ذکر کن.

معروف است که بیست و چهار هزار نویسنده در انتظار شنیدن حدیث بودند که آن را ثبت کنند، حضرت فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسی بن جعفر و او از پدرش امام صادق...] همین طور سلسله سند را ادامه داد تا رساند به[ پیامبر اکرم (ص) و او از جبرئیل که گفت: شنیدم از حضرت رب العزّه سبحانه که می‌فرماید:

"کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی؛ کلمه لا اله الا الله حصار من است، پس هر کس که آن را بگوید،‌داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من شود، ایمن از عذاب من خواهد بود"[2].

نکات:

 1- از محتوای این حدیث شریف استفاده می شود که برای حفظ و امنیت انسان در برابر هر عامل ضربه زننده به انسان،  توحید و یکتاپرستی بزرگترین پناه است.

2- برای رسیدن به توحید، باید از یک الگو و از یک راهنما بهره گرفت و او شخصیت معصوم هر زمانه است.

3- بسیاری از معارف معصومین- علیهم السلام- در حوزه توحید و یکتاپرستی در متون حدیثی و دعایی شیعیان یافت می شود.

4- هرچه قوت علمی ما در زمینه توحید زیاد باشد و در این زمینه به مقام یقین برسیم، درصد محفوظ ماندنمان از شر دشمنانمان زیاده خواهد بود.

5- این امنیت همه امور زندگی و حوزه های مختلف زندگانی را در بر می گیرد و گستره آن به اندازه شئونات انسانی است.

پی نوشت:

[1] - طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج2، ص 255.

[2] ­ منتهی الامال، شیخ عباس قمی ، ج2، ص 503؛ مستدرک سفینة البحار، شیخ علی نمازی، ح2، ص 234؛ مستند الامام الرضا(ع) عزیز الله عطاردی، ج1، ص 61.