پرداخت مال امانتی به جای سهم الارث غصبی

سؤال:

پول مادرم رو سه تا از خواهرام گرفتن می گن ارثمونه. دست من پول خواهرم هست. می تونم این پول رو به مامانم بدم؟ یا با این کار مجبورش کنم پول مامان بدن؟ با تشکر  

جواب:

1-  تا شخص در قید حیات است هیچ کدام از ورثه نمی توانند از او مطالبه سهم الارث کنند.

2- پول خواهر شما در دست شما امانت است و شما باید به او پرداخت کنید و شرعا در این زمینه ضامن هستید.

3- دادن مال امانتی به دیگران و لو مادر باشد جایز نیست.

4- اجبار به پرداخت حق مادرتان که مورد غصب قرار گرفته با وجه امانتی نزد شما، جایز نیست. در این  خصوص  مرجع قضائی می تواند تصمیم بگیرد.

مشاوره مکتوب

سلام   ودرود خدای مهربان و بی همتا بر شمادوست عزیز

امیداوارم حالتان خوب باشد!

بخش مشاوره مکتوب در پایگاه درسهایی از قرآن و حدیث راه اندازی شد.

شما می توانید با ارسال مشکل خود در این بخش و دریافت  پاسخ، بخشی از آلامتان را کاهش دهید و راه حل برای مشکلتان پیدا کنید.

 

کافی است  کلیک  کنید:

من یک بانوی ایرانی مسلمانم

بعد از این همه شبهاتی که درمورد حقوق زن در اسلام تو فضای مجازی پخش شده این متن واقعا  به شبهات پاسخ زیبایی داده است:

اﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ می شد هرچه خریده بود اول به ﻣﻦ  می داد اﻭ می گفت ﺳﻔﺎﺭﺵ پیامبر ﺍﺳﺖ ...

ﺍﻭﻝ ﻣﺮﺍ می بوسید ﺳﭙﺲ به ﺳﺮﺍﻍ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ می رفت ﺗﺎ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ...

ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻗﺪﻡ و سعادتمند می دانست  ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ  ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ گل ﺧﻄﺎﺏ می کرد.

وقتی ازدواج کردم،وظیفه ی سنگین جهاد از دوش من برداشته شد و دادن یک لیوان آب به همسرم اجر جهاد در راه خدا را برایم داشت...

خداوند برایم حق مهریه و نفقه قرار داده تا استقلال مالی داشته باشم و دستم جلو هیچ کس دراز نباشد...

از طرفی میﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪﯼ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

پدرم همیشه مواظب بود تا دلم نشکند و آزاری نبینم چراکه پیامبرش گفته است:

زنان مانند بلور اند حساس و شکننده، آنها را نیازارید...

وقتی مادر شدم خدای مهربان از محبت و عشق خودش در من دمید تا نسل آینده بشر را تربیت کنم و به پاداش آن بهشت ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﻢ قرار داد...

ﺩﯾﻪ ﯼ ﭘﺪﺭ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ اگر ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﺎﻓﺎﺕ ﺷﻮﺩ به مسلمان بودنم افتخار می کنم که پیامبرش گفته است :

چه فرزند خوبی است دختر پرمحبت، کمک کار، مونس و همدم، پاک و علاقه مند به پاکیزگی

 (ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ)

ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ فمنیسمی به هم  می خورد که ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﺮدان ﻣﺴﺎﻭﯼ ﻗﻠﻤﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.

ﻣﻦ تساوی ای ﺭﺍ نمی خواهم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ  ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ بدوم ﮐﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺪﺭﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ بگیرم

من ریحانه ام جایگاهم فراتر ازین حرفهاست.

من یک زنم ... خالقم سوره ای به نامم نازل کرد!

من یک زنم...

خالقم طواف نساء را واجب کرده که بدون آن حتی حج ات قبول نیست.

من یک زنم...

و خالقم گفته باید هفت بار پا در جای پای یک زن، هاجر بگذاری و آنقدر سعی کنی تا خدایت تو را بپذیرد.

من زنم....

بهشت زیر پای مادر است...

روح انسان از درون من به او دمیده میشود...

هر روز پاسداری من از کودکم،ثوابی عظیم دارد.

اگر یک ساعت همسرم، با محبت و انس با من باشد، و به من خدمتی کند برای او برابر با هزار سال عبادت است..

سرشت و صفات انسانها از شیر من است...

عفت من سرمایه الهی من است.

من چرک نویس هیچ احساسی نمی شوم!!!

من عاشق سوره کوثرم...سوره ای که گواهی میدهد نسل پیامبر نسلی است که از سلاله یک زن است.

مشاوره مکتوب ،ازدواج اجباری با پسر عمو

متن سؤال:

سلام.سه سال ونیم که ازدواج کردم با پسر عموم.که این ازدواج داستان داره.به اصرار پدرم به اجبار پدرم ازدواج کردم.گفت منو نمیخواد و حاضر نیست منو به غریبه شوهر بده.برای همین گفت یا پسر عموت یا هیچ کس.منم نمیتونستم تو خونه بابام بمونم هر روز دعوا بود تو خونمون سر هر چیزی دعوا میشد پدرم فحش میداد بد و بیراه میگفت منم خسته شده بودم هر روز ارزوی مرگ میکردم .وقتی پدرم میومد خونه دوست نداشتم که بیاد .خونه برام سیاه میشد بدم میومد از خودم.اول با پدرم دعوا کردم که پسر عموم رو نمیخوام نه اینکه کس دیگری رو بخوام نه.چون میدنستم که خانواده عموم مثل پدرم هستن.برای همین دعوا کردم.ولی دیگه خسته شده بودم بعد رضایت دادم از سر اجبار .وقتی عقد کردم شوهرم رو از ته دل دوست داشتم بدون دروغ.ولی از پدرم ناراحت بودم.وبرای شوهرم هیچ شرط وشروطی نذاشتم.هر چی داشت قبول کردم.الانم شوهرم رو از ته دل دوست دارم ولی همیشه با هم دعوا میکنیم تا.یه خورده پس انداز داریم ولی کافی بهش میگم خونه بساز دعوا میشه نیست بهش میگم فعلا باهمین بساز خدا کریمه .قبول نمیکنه .تو یه اتاق زندگی میکنیم خیلی سخته.بیشتر اوقات با شوهرم قهرم چکار کنم؟شوهرم رو دوست دارم نمیخوام زندگیم همش دعوا باشه خسته شدم.بعضی وقتها فکر میکنم ازدواجم قبوله یا نه؟ خیلی ممنون از این سامانه.

 

جواب مشاوره1:

 

سلام

درباره مطالبتان چند نکته تقدیم می کنیم:

 

1-   از اینکه با همه مشکلات گذشته و موجود حاضر نیستید زندگی از هم بپاشد به خود ببالید . کمتر بانویی با چنین روحیه صبورانه ای  وجود دارد.

2-  درخواست های خود از همسر را با دلایل، و با رعایت احترام و بدون تندی و در فواصل  مختلف طولانی مدت  نه پشت سر هم مطرح کنید.

3-  گاهی لازم است در خلوت این پیشنهاد ها مطرح شود.

4-  با قول همکاری و  کمک و مساعدت همه جانبه به همسرتان، او را در ساخت خانه و یا امور دیگر پشتیبانی و حمایت کنید.

5-  برای جلوگیری از دعواها، از گفتگوی آمرانه، توهین آمیزو تحقیری بپرهیزید و سعی کنید خواسته هایتان پیشنهادی باشد.

6-  هرگز در بیان پیشنهادات زندگی خود و وضعیت خود را

7-  اگر فرزندانتان  بزرگ هستند، با همفکری هم طرح مسئله و خواسته کنید در این صورت وقتی همسرتان خواسته همه اعضاء خانواده را بداند، ملزم می  شود که همکاری کند.

زائر یار باشید

برای زیارت اربعین تعدادی از عاشقان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام مشکل مالی دارند.


در صورتی که می توانید مساعدت فرمائید.


 پلهای ارتباطی:


 شماره تماس: ۰۹۱۹۲۶۵۵۸۶۶


 آیدی تلگرام:  @fathimohammadali


شیوه پرداخت:


 شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۷۲۳۹۵۷۹۵۴۴

 شماره گیری کد: 

*788*97*55008#

              بنام درسهایی از قرآن و حدیث

کلیک بر روی لینک زیر و پرداخت آنلاین:

 کمک به زائر

زیر نظر: خادم اسلام و مسلمین محمد علی فتحی


پروژه خظرناک پنتاگون وجریان یهود علیه مسلمانان

پروژه خطرناک پنتاگون علیه مسلمانان

«فان وکس» یا Fun vax مخفف یک عبارت انگلیسی به‌معنای «ویروسِ علیه بنیادگرایی مذهبی» نام پروژه پنتاگون است . در این پروژه با وارد کردن ویروسی به بدن قربانی، که دارای ژن خاصی به‌نام "VMAT2"  به تعبیر پیدا کننده آن ژن آقای  دین هامفر،  عنوان ژن خدا را گرفته است،  اختلال  در تمایلات دینی م و مذهبی افراد می گذارند.

با ورود این ویروس یه یک فرد مذهبی، او کم کم از دین  و ارزشها ی الهی گریزان می شود.

اما زمانی حساسیت این پروژه بیشتر برای جامعه هدف یعنی مسلمانان مشخص می‌شود که در این سند به‌صورت صریح اعلام می‌شود که «این ویروس سبب می‌شود یک فرد افراطی(؟!) به یک فرد عادی تبدیل شود؛ به‌نظر ما این کار می‌تواند تأثیر چشمگیری در منطقه خاورمیانه بگذارد؛ در برنامه فعلی و آزمایشی که تا‌کنون انجام داده‌ایم از ویروسهای دستگاه‌ تنفسی از قبیل "ویروس ذات‌الریه یا واینا" استفاده کرده‌ایم؛ معتقدیم با این شیوه می‌توانیم شمار زیادی از جمعیت این منطقه را در معرض این ویروس قرار داد، اکثر مردم این منطقه در معرض هر دو ویروس قرار گرفته‌اند و کاملاً مطمئن هستیم که این شیوه، شیوه‌ای بسیار موفقیت‌آمیز خواهد بود».

با توضیحاتی که دادیم می توان به این نکته مهم همه را متوجه کنیم که:

اگر مراقبت نکنیم و تغذیه ما اورگانیک و  متناسب با آموزه های دینی نباشد،  دشمنان دین و معنویت و مسلمانان با اجرای این پروژه ها می توانند بدون اینکه خود ما بدانیم روی رفتارمان تاثیر بگذارند.

یکی از دلایل دین گریزی در کشور ما  بی توجهی به تغذیه اسلامی  است. با توجه به اینکه شبکه جهانی یهود در بازار و در محصولات تثیر گذاشته است . برای اینکه قربانی چنین پروژه هایی نشویم  بهتر است به این آیه عمل کنیم:

فلینظر الانسان الی طعامه[1] .

پس انسان باید در غذای خود بنگرد.



[1] -  عبس: 24

صله ارحام مخرب

صله ارحامی که باعث شود تو از ارزشهای الهی دور شوی بیشتر به قطع ارتباط با خدای مهربان منجر خواهد شد!

اصلا این جوری بگم:

 صله با ارحام ناشایست تو را از صله با حجت خدا روی زمین عجل الله تعالی فرجه الشریف دور می کند.!

به این حدیث دقت کنید:

ابوهاشم جعفرى مى‏گوید:

حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن یعقوب مى‏بینم؟

 ابوهاشم می گوید به امام عرض کردم:

او دایى‏ من‏ است. حضرت فرمود:

او درباره خدا سخن ناشایست و غیر قابل قبولى مى‏گوید، «سخنى که با آیات قرآن و معارف اهل بیت ناهماهنگ است». خدا را به صورت اشیاء و اوصاف آن وصف مى‏کند. بنابراین یا با او همنشین باش و ما را واگذار، یا با ما بنشین و او را رها کن.

عرضه داشتم:

 او هرچه مى‏خواهد بگوید، چه زیانى به من دارد. وقتى من آنچه را او مى‏گوید نگویم چیزى بر عهده من نیست.

حضرت فرمود:

 آیا بیم ندارى از این که عذابى بر او فرود آید و هر دوى شما را بگیرد؟

آیا داستان کسى که خود از یاران موسى علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون را نشنیده‏اى؟ هنگامى که لشکر فرعون کنار دریا به موسى و یارانش رسید، آن پسر از موسى جدا شد که پدرش را نصیحت کند و به موسى و یارانش ملحق نماید، پدرش به راه باطل خود دنبال فرعونیان مى‏رفت و این جوان با او درباره آیینش ستیزه مى‏کرد، تا هر دو به کنارى از دریا رسیدند و با هم غرق شدند، خبر به موسى رسید، فرمود: او در رحمت خداست ولى چون عذاب نازل شود از کسى که نزدیک گنهکار است دفاعى نشود![1]



[1] کافى: 2/ 374، باب مجالسة أهل المعاصى، حدیث 2.

بانوی صبر

مانده ام درباره ملیکه عرشی فرش نشین چه بنویسم.

درباره کدام فضیلتش سخن به میان آرم.

مگر زینب سلام الله علیها وصف شدنی است؟!

مگر قطره می تواندتوصیف دریا کند!

از توحیدت از شجاعتت از هیبت و عظمتت از عبادت و از علم و دانایی ات... از کدامین؟

«بانوی صبر» شاید جزو برترین خصائص زینب سلام الله علیها باشد.

صبر مقامی است که پشتوانه ای چون ایمان راسخ و باوری صادق و ملازمت دائم باحق و علم سرشار را به همراه دارد.

تفسیر کلمه صبر تفسیر همه کلمه زینب  است.

زینب سلام الله علیها را با صبر می توان شناخت.

ان الله مع  الصابرین یعنی خدای یگانه با زینب سلام الله علیها است.

چه  مقامی داری بانو ؟ مقام  معیت!

عجب نیست که بوی اله العامین داری و صبغه الهی به خود گرفته ای!

خدای تعالی دربرابر صبرت چه به تو خواهد داد و تو چه خواهی  خواست؟

گمانم این است که تو فقط حسین علیه السلام  را خواهی خواست!

«حسین  و زینب و زینب  و حسین»دو دریای جدایی ناپذیر از هم».

وقتی حجاب داری

وقتی حجاب داری....

1-   می شوی  نور چشمی خدا چرا که به خواسته اش عمل کردی.

2-   می شوی بالاتر از فرشته چرا که به اصل انسانییت بازگشتی.

3-   می شوی یک موجود برتر که می توانی چشم هوسرانان را بر خود ببندی.

4-   می شوی موجودی که ابهت و عظمتت مردان را به زانو در می آورد.

5-    می شوی یک همسر خوب چرا که به شوهرت خیانت نمی کنی.

6-     می شوی مادر خوب چرا که نجابتت را به فرزندانت نشان می دهی.

7-     می شوی همسایه خوب که مایه افتخار شوی نه مایه انزجار.

8-     می شوی رفیق خوب که به تو اعتماد کنند.

9-     می شوی یک ایرانی اصیلِ مسلمان که گدشتگانت به تو افتخار کنند.

10-   می شوی یک خواهر خوب که برادرت به خاطرت نگران نباشد.

11-   می شوی شبیه سیده زنان عالم که به تو لبخندی ازسررضایت زند و شفیع تو در محشر باشد.

12-   می شوی پاک که دلهای آلوده در تو طمع نکنند.

13-   می شوی «مرحومه» نه «ملعونه»که برایت فرشتگان  وعالمیان دعا کنند.

14-   می شوی «مبارکه»نه «کالای معامله» که خیر و نیکی از رشته های چادر ت بریزد.

15-   می شوی «مستوره»(=پوشیده) که تور ا از آتش دورخ بپوشاند.

16-   می شوی «مأمونه»(=در امنیت)تا به هنگام کوچ از دنیا عذاب قبر نبینی.

17-   می شوی «صّدیقه» که به پاکی دلت گواه باشد.

18-   می شوی «صالحه» که از «فاحشه» به دور باشی.

19-   می شوی  «مقتدر» که «ملعبه»(=بازیچه) دست این وآن نباشی.

20-   می شوی «مایه عزت» که از «ذلت» به دور باشی.

21-  می شوی انسان به تمام معنا که از شیطان به دور باشی.

22-  می شوی جزو «حزب الله» که از «حزب شیطان» به دور باشی.

23-  می شوی  «آزاده» که در بند هوی وهوس نباشی.

24-  می شوی  زیبا که به جمال باطنی ات گواه باشد.

25-  می شوی «دست نایافتنی» که بهایت رود بالا.

وقتی حجاب داری خودت هستی  برای خدا...

ثواب خرجی دادن زائر امام حسین علیه السلام

هشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: ... قُلْتُ:

فَمَا لِمَنْ یُجَهِّزَ إِلَیْهِ وَ لَمْ یَخْرُجْ لَعَلَّهُ تُصِیبُهُ لِقِلَّةِ نَصِیبِهِ‏ قَالَ: یُعْطِیهِ اللَّهُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ- مِثْلَ أُحُدٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ یُخْلِفُ عَلَیْهِ أَضْعَافَ مَا أَنْفَقَهُ وَ یُصْرَفُ عَنْهُ مِنَ الْبَلَاءِ مِمَّا قَدْ نَزَلَ لِیُصِیبَهُ وَ یُدْفَعُ عَنْهُ وَ یُحْفَظُ فِی مَالِهِ

 

هشام می گوید، از امام صادق(ع) پرسیدم:

کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین(ع) برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند(هزینه‌هایش را بدهد)، چه اجری دارد؟

امام صادق(ع) فرمودند:

- به ازای هر درهمى که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه می‌نویسد.

- چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمی‌گرداند!

- بلاهایى را که فرود آمده تا به او برسد، از او می‌گردانَد و از وى دور می‌کند و مالش حفظ می‌‏شود.

 

کامل الزیارت، ص123.

قاسم بن الحسن نوجوان عاشورایی

قاسم بن الحسن علیه السلام یکی از نوجوانان عاشورایی  است که می تواند الگوی ویژه برای نوجوانان باشد.

او که از سه سالگی در تحت حمایت عموی خود امام حسین علیه السلام رشد یافته است و از عموی دیگر همچون عباس علیه السلام و عمو زاده هایی جون علی اکبر و عمه ای چون زینب کبری درس گرفته است تبدیل شده به یک نوجوان شجاع و با ایمان که این دو صفت وی خود را در کربلا بیشتر نشان می دهد.

«احلی من العسل» قاسم در جواب عمو که نظرش درباره مرگ در راه خدا را پرسیده بود نشان می دهد که او یک شخصیتی عمق نگر و عالم به حقایق است.

همه می دانیم که مرگ را به همین راحتی هرکس با آغوش گرم نمی پذیرد بلکه خیلی از ماها به دنبال چیزهایی هستیم که بتواند عمر را زیاد کند. در بزنگاه های زندگی و در انتخاب یکی زندگی عادی و زندگی سعادتمندانه همراه با عزت ، انتخاب های ما، از درون ما خبر می دهد.

قاسم با انتخاب شهادت در راه خدا توانست به همه ثابت کند که نگاهش به زندگی بسیار متعالی است و زندگی را در حد یک زندگی گذرای دنیا نمی بیند.

قاسم هم آغوش مرگ می شود و این نشان می دهد که او یک زندگی دیگری را که برایش سعادت آور است، انتخاب نموده است.

نوجوانان ما اگر بخواهند همچون قاسم چنین روحیه ای داشته باشند باید مراحل ذیل را طی کنند:

همنشینی با بزرگان

بالا بردن سطح آگاهی به خدا ی عزوجل و جهان هستی

بالا بردن بینش معادی

به امید قاسمی شدن جوانان عزیز ایران زمین و عالم

مراقبت های ماه محرم

      

1. خواندن نماز شب و روز اول ماه

2.   صدقه اول ماه

3. روزه اول و سوم این ماه

4.  اظهار حزن و اندوه بر امام حسین علیه السلام و یارانش

5. حضور در مجالس حسینی

6.  رعایت اخلاص در همه امور

7.  خدمت به عزاداران حسینی

8.  مطالعه سیره و تاریخ و سخنان امام حسین علیه السلام

9.   دوری از تجملات و خوشی های زود گذر دنیا

10. توجه تام به وجود مقدس ولی عصرعجل الله تعالی فرجه و دعا برای سلامتی حضرت

11. خواندن روزانه زیارت عاشورا و حد اقل سلام ساده به وجود مقدس حضرت امام حسین علیه السلام

12.  رعایت نماز اول وقت

13.  عدم ایذاء مؤمنین خصوصا عزاداران حسینی

ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین

تبریک ولادت امام هادی علیه السلام

تفسیر آیه ای از قرآن توسط امام هادی علیه السلام

فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ «غافر:85»

امّا پس از آن که قهر ما را دیدند، دیگر ایمانشان برایشان سودى نداشت. این سنّت الهى است که در میان بندگانش جارى است. و در این جا کافران زیانکارند.

 

نکته‏ :

در زمان متوکّل عباسى مردى نصرانى با زنى مسلمان زنا کرد. همین که خواستند حدّ جارى کنند آن مرد مسلمان شد. یحیى بن اکثم گفت: ایمان او مشکل را حل کرد و حدّ لازم نیست. بین آنان گفتگو شد؛ متوکّل به امام‏ هادى‏ علیه السلام نامه نوشت و مسأله را مطرح کرد.

 

امام فرمود: «یضرب حتى یموت» چون مردى کافر به زنى مسلمان تجاوز کرده، مجازات او قتل است. علما به جواب امام ایراد گرفتند و گفتند: در قرآن و سنّت چنین فتوایى نیست. بار دیگر متوکّل به امام هادى علیه السلام نامه نوشت و دلیل و سند خواست.

 

امام در پاسخ با استناد به این آیه‏ فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ‏ ... فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ‏ نوشتند: چون آن مرد نصرانى پس از محکومیّت و هنگام مجازات ایمان آورده، ایمانش بى‏فایده است و حدّ از او ساقط نمى‏شود.[1]

 

[1] -  تفسیر نورالثقلین.

عید غدیر

نیکی بی جا

زن شر

همواره زنان به خاطر نشناخته شدن جایگاهشان در هندسه عالم وجود مورد مظلومیت واقع شده اند و گاه به خاطر کج فهمی دچار تناقض گویی درباره او شده اند.

در منابع دین اسلام، به روایات مختلفی بر می خوریم که درباره زن اظهار نظرهای متفاوتی بیان داشته اند که اگر کسی همه این منابع را در کنار هم نچیند و یک خانواده آیه ای و حدیثی در باره موضوع زن تشکیل ندهد، تلقی خواهد کرد که اسلام شخصیت زن را می کوبد در حالی که از نگاه یک اسلام شناسف سخنان گفته شده در منابع اسلامی به تناسب زمان و مخاطب بیان شده و هرگز نمی توان با یک حدیث نظر نهایی را درباره یک موضوع داد.

از جمله روایاتی که در نهج البلاغه از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده حدیثی است که دسیسه بازان و معاندان اسلام از آن برای تخریب چهره اسلام استفاده می کنند.

 با توضیحاتی که می آید خواهید دید که این نوع از برداشت از منابع روایی صحیح نیست:

 

در حکمت 230 نهج‏البلاغه آمده است:«المرأة شر کلها و شر ما فیها انه لابد منها» پاسخ شما چیست؟

در پاسخ[1] به این سؤال دو نکته حائز اهمیت است:

1. طبق روایات، زن خوب از تمام خوبى‏ها برتر است. امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «أکثر الخیر فى النساء»[2]؛ «بیشتر خوبى‏ها در زنان است». و زن بد نیز از تمام بدى‏ها بدتر «المرأة شر کلها».

همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود در نگاه اول به نظر مى‏رسد که بین روایات تعارض باشد در حالى که چنین نیست. زیرا شأن نزول بسیارى از این روایات به دلیل سؤالاتى بود که از ائمّه علیه السلام مى‏شده و آن بزرگواران بنا بر شرایط و موقعیت‏هاى مختلف گاهى جواب‏هاى به ظاهر متضاد مى‏دادند. امّا همگى بیان‏گر واقعیت‏ها و در حقیقت راهنمایى‏ها و روایات امامان علیهم السلام مانند تابلوى راهنمایى و رانندگى در جاده‏هاست. براى مثال تابلوى سرازیرى و شیب تند، به معناى بدى راه نیست اما راننده باید توجه داشته باشد که اگر تند براند، احتمال تصادف و سقوط در درّه هست. مردان نیز باید توجه داشته باشند دل‏ربایى‏ها و زیبایى‏هاى زنان آنان را مجذوب خود نسازد و آنان را در سراشیبى تند زندگى قرار ندهد. نگرش اصیل و اصلى اسلام به زن به عنوان نعمتى الهى است که استعدادهاى فراوانى در وجود او به ودیعه نهاده شده است.

و اگر این استعدادها در مسیر هدف آفرینش و طاعت و بندگى خدا باشد، بیشترین خیر و خوبى را در بر خواهد داشت. ولى اگر همین استعدادهاى فوق‏العاده در غیر مسیر هدف خلقت و اطاعت و عبادت خداوند قرار گیرد، زمینه‏ساز فساد و تباهى براى خود و جامعه خواهد بود.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «... لیس للمرأة خَطَرٌ لا لصالحتهن و لا لطالحتهن، أما صالحتهن فلیس خطرها الذهب والفضة، بل هى خیر من الذّهب والفضّة، و اما طالحتهن فلیس التراب خطرها بل التراب خیر منها»[3]؛ «زنان قابل ارزش‏گذارى نیستند، نه صالحشان و نه گمراهشان. اما صالح ایشان با طلا و نقره قابل قیمت‏گذارى نیستند چون ارزش آنان بیشتر از طلا و نقره است. و گمراهشان با خاک قابل قیمت‏گذارى نیستند چون خاک با ارزش‏تر از آنان است».

2. مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام در این روایت، هشدار به مردان است که در نحوه برخورد و معاشرت با زنان به گونه‏اى عمل نکنند که از اهداف خویش باز بمانند و به طور دائم مشغول معاشرت با زنانشان باشند که این معاشرت دائمى و سرگرم بودن افراطى شر خواهد بود زیرا مانع رسیدن آنان به اهدافشان خواهد شد. امّا از سوى دیگر لازمه زندگى، همراهى و همنشینى با آنان است.

پی نوشت:

[1] - پرسش ها و پاسخ هاى‏دانشجویى، ج‏38، ص: 99

[2] - حرّ عاملى، وسائل الشیعة، مجلدات 30، ج 20، ص 24.

[3] - حرّ عاملى، وسائل الشیعة، مجلدات 30، ج 20 ص 47.

جایگاه اهل فضل در اجتماع

یاد داشت ذیل شرح حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام است که جایگاه ارزشمند اهل فضل را در اجتماع به عنوان مایه امنیت معرفی می کند.

امیر المؤمنین علیه السلام:  اذا قلّ‏ اهل‏ الفضل‏ هلک اهل التجمل.[1]

ترجمه:

هرگاه اهل فضل کم شوند اهل تجمل نابود گردند.

 نکات:

1- منظور از اهل تجمل دنیا گرایان و اهل فضل گروه های مختلف از اهل ایمان می باشند که تفصیل آنها می آید

2- طبق این سخن استوانه حفظ اهل تجمل، وجود شریف اهل فضل می باشند.

3-اگر امنیتی اهل تجمل دارند به برکت وجود اهل فضل است.

4-شخصیت های ارزشمند، باعث قوام مردم دنیا خواه هستند.

5- اهل فضل معنای وسیعی دارد که در روایات خاندان عصمت و طهارت این افراد به آن عنوان معرفی شده اند:

-  متقین؛امیر المؤمنین علیه السلام: المتقون هم اهل الفضائل[2].

-  اهل صله ارحام،اهل گذشت،اهل بخشندگی؛ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: قَالَ لِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَیْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ مَا کَانَ فَضْلُکُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِی مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا فَیَقُولُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ[3].

-  اهل انصاف؛امیرالمؤمنین علیه السلام: الانصاف افضل‏ الفضائل[4].

-  اهل حفظ زبان و اهل احسان؛ امیر المؤمنین علیه السلام: حفظ اللسان و بذل الاحسانمن افضل فضائل الانسان[5].

- اهل دوری از غضب و اهل دوری از شهوت؛ امیر المؤمنین علیه السلام:راس الفضائل ملک الغضب و اماتة الشهوة[6].

-  اهل علم؛ امیر المؤمنین علیه السلام:غایة الفضائل العلم[7].

-  طبق حدیث یاد شده دلیل اینکه خدای عزوجل تعجیل در هلاکت اهل تجمل که همان اهل دنیا باشند نمی کند، وجود با برکت اهل فضل است.

- مؤید قرآنی این سخن آیه شریفه 33  سوره مبارکه انفال است که در این آیه خدای مهربان وجود پیامبر را به عنوان سید اهل فضائل و نیز استغفار را مایه ا مام امت از عذاب معرفی می کند؛ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ‏ فِیهِمْ‏ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.

6- ممکن است خدای مهربان به برکت یک اهل فضل در یک خانواده، قبیله،کوچه، محل، شهر، کشور بلاها و عذاب خود را از جماعتی بردارد. لذا اهل دنیا و همه باید شکرگزار وجود اهل فضائل باشند و نیز جامعه را به سمتی کشانند که اهل فضیلت در آن زیاده باشد.

پی نوشت:

[1] آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانسارى بر غُرر الحکَم و دُرَر الکَلم، 7جلد، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366.

[2] -  نهج البلاغه خطبه193

[3] - الزهد(کوفى اهوازى، حسین بن سعید)، النص، ص: 94

[4] - غرر الحکم:805

[5] - غرراحم:4899

[6] - غررالحکم:5237

[7] - غررالحکم:6379

استدلال قوى امام‏ جواد (علیه‏ السلام‏) در مورد قطع ید سارق(دست دزد)

استدلال قوى امام‏ جواد (علیه‏ السلام‏) در مورد قطع ید سارق

در کتاب  تهذیب از زرقان- یکى از شاگردان ابن ابى داود- که بسیار او را دوست مى‏داشت روایت آمده که او گفت:

 روزى ابن ابى داود از کاخ معتصم بر مى‏گشت، دیدم که افسرده و غمگین است، پرسیدم علت اندوه تو چیست؟ گفت: من امروز صحنه‏اى دیدم که دوست مى‏داشتم بیست سال قبل مرده بودم، و این صحنه را نمى‏دیدم مى‏گوید بدو گفتم مگر چه شده؟ و براى چه آرزوى مرگ مى‏کنى؟

گفت: براى صحنه‏اى که آن مرد سیاه چهره یعنى ابو جعفر پسر على بن موسى الرضا (ع) امروز در حضور امیر المؤمنین معتصم به وجود آورد، مى‏گوید به او گفتم: چگونه بوده است آن جریان؟

گفت سارقى علیه خود اقرار به سرقت کرده، از خلیفه درخواست کرد او را با اقامه حد پاک کند، خلیفه فقها را در مجلس خود گرد آورد، در حالى که ابو جعفر محمد بن على را نیز احضار کرده بود، آن گاه از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟

 مى‏گوید: از میان آن جمع من گفتم باید از مچ دست قطع شود، به دلیل اینکه خداى تعالى در مساله تیمم فرموده:" فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ" و ما مى‏دانیم که در تیمم حد دست همان مچ دست است، عده‏اى از فقهاى حاضر نیز در این فتوا با من اتفاق کردند.

عده‏اى دیگر گفتند: نه، این درست نیست بلکه باید از مرفق قطع شود خلیفه پرسید:

دلیل بر این فتوا چیست؟ گفتند: دلیلش این است که خداى تعالى در مساله وضو حد دست را مرفق قرار داده و فرموده:" وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ".

ابن ابى داود آن گاه گفت: خلیفه رو کرد به محمد بن على و گفت:

 تو در این مساله چه نظر مى‏دهى اى أبا جعفر؟

 محمد بن على در پاسخ گفت:

اى امیر المؤمنین این آقایان سخن گفتند- یعنى جواب سؤال تو را دادند- خلیفه گفت: سخنان آنها را واگذار، مى‏خواهم بدانم‏ فتواى تو چیست؟

 محمد بن على گفت یا امیر المؤمنین مرا از نظر دادن معاف بدار. خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند مى‏دهم نظریه‏اى که دارى به من بگو.
 محمد بن على گفت: حال که مرا به خداى تعالى سوگند مى‏دهى نظر من این است که این دو دسته از فقها خطا رفتند، و سنت را در این مساله تشخیص ندادند، براى اینکه قطع دست دزد باید از بند اصول انگشتان باشد و کف دست باید باقى بماند.

 خلیفه پرسید: دلیل بر این فتوایت چیست؟

 محمد بن على گفت: دلیلش گفتار رسول خدا (ص) است که فرموده است:

 سجده سجود باید بر هفت عضو بدن صورت بگیرد، 1- صورت، 2 و 3- دو دست، 4 و 5- دو زانو، 6 و 7- دو پا، و اگر دست دزد را از مچ قطع کنند، و یا از مرفق ببرند دیگر دستى برایش نمى‏ماند تا با آن سجده کند، خداى تعالى هم فرموده:" وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ"، محل سجده همه از آن خدا است، یعنى این اعضاى هفتگانه که بر آن سجده مى‏شود از آن خدا است،" فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً" و چیزى که از آن خدا باشد قطع نمى‏شود.

معتصم از این فتوا و این استدلال تعجب کرد و خوشش آمد. دستور داد دست آن دزد را از بیخ انگشتان قطع کنند، و کف دستش را باقى بگذارند.

 ابن ابى داود گفت: وقتى محمد بن على این نظریه را داد" و معتصم بر طبق آن عمل کرد" قیامت من بپاخاست و آرزو کردم که کاش اصلا زنده نبودم.[1]

پی نوشت:

[1] طباطبایى، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، دفتر انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1374.